#طفلان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار امیرعلی حاجی زاده
بعد از علی اکبر مصائب بیشمارند
طفلان خواهر در حرم چشم انتظارند
چشمِ پر آبت روزشان را تیره کرده
بهر شهادت بی قرارِ بی قرارند
یادت می آید با حسن همرزم بودی؟
این بچهها یادآور آن روزگارند
خیلی به داییهایشان رفتند این دو
از هجمهی شمشیرها باکی ندارند
اینها اگر در خیمه بیش از این بمانند
از غصهی تنهاییات جان می سپارند
گرچه هراسانند که رخصت نگیرند
اما به نام فاطمه امیدوارند
بر عصمت زهرا قسم راهیشان کن
بیتاب رزمی حیدری در کارزارند
من که به رسم و شیوهی عشق آشنایم
از خیمهام دیگر دمی بیرون نیایم
عون و محمد با نبردی ماهرانه
راندند دشمن را ز هر سو حیدرانه
از خیمه گاهم بین سجاده بلند است
پشت سر هر دو دعایی مادرانه
حیرت زده کردند لشگر را دوتایی
در قلب میدان با فنونی نوبرانه
در زیر خورشید آنقدر پیکار کردند
شد تشنگی بر هر دوتا زجرآورانه
گرچه جوانمردانه جنگیدند اما
خوردند سنگ از هر طرف ناباورانه
بر خویش پیچیدند و رنگ و روی هر دو
با ضربه های سنگ شد نیلوفرانه
گفتند یا زهرا... ز پهلو نیزه خوردند
بردند تاب از دایی خود دلبرانه
در خیمه می مانم، تو فکر راه حل کن
محکم به جایم هر دو را باهم بغل کن
بهتر که این دو بیش از این ماتم نبینند
این غصه ها بس بود، دیگر غم نبینند
بهتر که در ساعات آخر، وقت ذبحت
آن روضهای را که شنید آدم نبینند
بهتر که چکمههای قاتل را به روی
بوسهگه پیغمبر اکرم نبینند
بهتر که از بالای تل، هنگام مغرب
آنچه که در گودال می بینم، نبینند
بهتر که زیر سُم مرکب پیکرت را
روی زمین، آشفته و درهم نبینند
بهتر که زیر تابش انوار مهتاب
در قتلگاهت غارت خاتم نبینند
بهتر که رفتند و میان کوفه و شام
ناموس خود را بین نامحرم نبینند
بعد از فراقت وای بر احوال زینب
با کعب نی، آیند استقبال زینب
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیهما_السلام
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار حسین سلامی
همه گفتند حسین بن علی تنها شد
بی کس و یار، زمینگیر بیابان ها شد
تشنهلب، مانده به مقتل جگرش می سوزد
هر نفس چشم به سوی حرمش می دوزد
نه علی اکبر و قاسم به کنارش دارد
نه دگر قرص قمر، گرد مدارش دارد
به رد سرخی خون پیکرش آمیخته است
سنگ، پیشانی او را چه بهم ریخته است
داغ ها در دل پر طاقت او جمع شدند
لشگری با طمع غارت او جمع شدند
تکیه بر نیزهشکسته زدنش را دیدند
به دل سوختهی سبط نبی خندیدند
ناگهان غرش یک شیر زمین را لرزاند
رجز حیدری اش لشگر دشمن را راند
همه از ترس ز گودال عقب می رفتند
از سوی معرکه فی الحال عقب می رفتند
عاشقی بود و دل خویش به دریا زده بود
یازده سالهای از نسل حسن آمده بود
دست ها خالی و شیدای اباعبدالله
از قفس پر زده و رفت سوی قربانگاه
رفت تا اینکه سپر بهر عمویش بشود
طبق نذر پدرش، نحرِ عمویش بشود
پسر فاتح میدان جمل، غوغا کرد
کوچهای در وسط لشگر دشمن وا کرد
تا رود باز به قربان اباعبدالله
با پرش شد سپر جان اباعبدالله
آنقدر بود دلش مثل حسن، زهرا دوست
آخر آویخته شد دست کریمش بر پوست
یاد زهرا و پر زخمی او عبدالله
ناله زد از جگر سوخته اش وا اُمَاه
بود بیتابِ غم قاسم و جام عسلش
عمویش زود کشیدش به میان بغلش
عاقبت قسمت او مثل علیاصغر شد
با لب تشنه به تیر سه پری پر پر شد
خوب شد رفت و به دل داغ عمو را نچشید
خوب شد رفت و سرش را به روی نیزه ندید
خوب شد قسمت او ناله و افسوس نبود
غصهی روز و شبش، روضهی ناموس نبود
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_قاسم_علیه_السلام
✅ مسمطی با تضمین از غزل جناب آقای علیاکبر لطیفیان
یادم آمد حرف های دلربایی که زدی
بوسه بر جام عسل، بهر لقایی که زدی
سینهام بیتاب شد حرف از جدایی که زدی
«آشنا بود آن صدایِ آشنایی که زدی
کربلا بیت الحسن شد با صدایی که زدی»
نوعروسم ماه رویت را که استهلال کرد
گریهاش، چشم مرا از اشک مالامال کرد
غرش چون مجتبایت لشگری را لال کرد
«خواهرم را بیشتر از هر کسی خوشحال کرد
بانگ إنّی قاسم بن المجتبایی که زدی»
اشقیاء با ضربه هایت بر زمین تا ریختند
کینه ای های جمل، دور تو یکجا ریختند
خون پهلوی تو را مانند زهرا ریختند
«لشکری را ریختی، آخر تنت را ریختند
کار دستت داد آخر ضربه هایی که زدی»
سم مرکب کرد جسمت را حسابی زیر و رو
مثل کندوی عسل شد رخنه رخنه، مو به مو
لختهی خون، بسته راه صحبتت را در گلو
«استخوان سینه ات می گفت اینجایم عمو
خوب شد پیدا شدی با دست و پایی که زدی»
جوشنِ بی جوشنم، آتش گرفتم از غمت
کرده ردهای هلالی شکل، خیلی مبهمت
نجمه را گفتم نیاید پیش جسم درهمت
«ذره ذره چون علیِّ اکبرم می بوسمت
این به جای بوسه هایِ بر عبایی که زدی»
آه بر جسمت که شد رعنا و گلگون می کشم
بعد از این جسم تو را بر شانه، دلخون می کشم
نالهی واقاسماه از قلب محزون می کشم
«سیزده تا سیزده تا نیزه بیرون می کشم
در ازای سیزده جام بلایی که زدی»
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار مسعود شانهئی
حرارت، دیده ات را تار کرده
لبت را خشک و رعشه دار کرده
عمیقاً گودیِ در زیر پلکت
دوتا چشم مرا خونبار کرده
ربابه مادرت را بین خیمه
فراقت، تشنهی دیدار کرده
به مرکب آب دادند و به ما نه
تنت را تشنگی تبدار کرده
تلظّی کردنت مانند ماهی
جهان را بر سرم آوار کرده
برایم دردِ شیری که نخوردی
ترکهای لبت اظهار کرده
کمانِ حرمله دلسنگ بود و...
مرا دلخون، دراین پیکار کرده
علیجانم شدی مانند محسن
سهشعبه، جلوه چون مسمار کرده
تمام عرش را، خون گلویت
شبیه دشتِ لاله زار کرده
خجالت از رباب و گریه هایش
عجب کار مرا دشوار کرده
سرت سمتِ عقب برگشته انگار
سهشعبه با تو بد رفتار کرده
بخواب این شام آخر تا ببینی
تو را فردا نبی بیدار کرده
شنیدم که برایت حق تعالی
به جنت، مُرضعه احضار کرده
تو میبینی سرت فردا به نیزه
ربابه مادرت را زار کرده
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
تقدیرِ ما جدایی است، باشد شکایتی نیست
هرچه حسین خواهد، تسلیم، صحبتی نیست
چندی است بیبهانه، گریان کربلایم
بر چشم خیس عاشق، اصلا ملامتی نیست
دنیا مجاز بود و عمر مرا هدر داد
دریافتم که غیر از روضه حقیقتی نیست
باید شبانه روزی، بی وقفه نوکری کرد
فردا که زیر خاکیم، توفیق خدمتی نیست
از غبطهی حبیب و شوقش به ذکر روضه
فهمیدهام زِ روضه برتر عبادتی نیست
شکر خدا که هستیم با رهبری حسینی
جز در رکاب رهبر، راه سعادتی نیست
خامنهای امام است و خط قرمز ماست
ما را به هجمه بر او یک لحظه طاقتی نیست
امشب همه شهیدان دور حسین جمعند
جا ماندهام ازین فیض، حتما لیاقتی نیست
اصلا مگر بهشتِ نوکر بجز حسین است
بر جنتِ بدون ارباب، رغبتی نیست
خاموش شد در عالم هر شعله غیر داغش
در سینهام به غیر از داغش حرارتی نیست
با گریه، زخمهایش بهتر شدند اما
یک زخم مانده بر دل، از آن فراغتی نیست
تیری که حرمله زد یا زخم خنجر شمر
در پیش داغ اکبر، اینها جراحتی نیست
هر گوشه قسمتی از جسم علی ببینی
یارب ازین مصیبت، بدتر مصیبتی نیست
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار محمود باقری
پسرم یاد غم کوچه و مسمار افتاد
نیزه در پهلوی او تا شد و دشوار افتاد
وسط کوچهی اشرار، چنان داغی دید
تا رسیدم به برش، زانویم از کار افتاد
*
تشنهلب ماند و نشد جرعهی آبش بدهم
یا که تسکین به دل زار و کبابش بدهم
نفَس بی رمقش از نفس انداخت مرا
نفسی در گلویم نیست جوابش بدهم
*
پخشِ صحرا شده ای از علی اکبر دارم
صد و ده تا شده ای از علی اکبر دارم
عمر سعد خدا قطع کند نسلت را
ارباً اربا شده ای از علی اکبر دارم
*
ریخته خون علی هر طرف از جامهی من
وای از سرزنش دشمن خودکامهی من
دست من نیست اگر عرش خدا لرزید از ...
خندهی لشگر و افتادن عمامهی من
*
چه بهم ریخته شد چهرهی پیغمبریاش
گرز از کینه دوتا کرد سر حیدریاش
رخنهی نیزه تمامِ بدنش را پر کرد
حفره در سینه، شده ارثیهی مادریاش
*
یوسفم بود و دریدند چنین پیرهنش
جای یک بوسه نمانده به تمام بدنش
همهی دشت پر از خیر کثیرش شده است
جز عبا نیست مرا چاره به برداشتنش
*
محتضرگونه فقط نام علی را بردم
دست و پا میزد و این فاجعه میآزردم
خواهرم دست به معجر به سویم راهی شد
ورنه از داغ جگرگوشهی خود میمردم
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#حضرت_عباس_علیه_السلام
ثواب شعر تقدیم به روح مطهر شهید بزرگوار محمد باقری
عباس تا که خورد کمین، صاحب الزمان
شد قلبِ اهل بیت، حزین صاحب الزمان
دستانِ دستگیر علمدار شد جدا
پای ولایِ محور دین، صاحب الزمان
چندین هزار تیر به سویش روانه شد
یکباره از یسار و یمین، صاحب الزمان
انداختش به چهرهی خونی، بدون دست
ضرب عمود، از روی زین، صاحب الزمان
باید شناخت این سر پاشیده را دگر
تنها ز پینههای جبین، صاحب الزمان
تا چشم روحپرورِ سقا، سه شعبه خورد
جاری شد اشکِ روح الامین، صاحب الزمان
کبش الکتیبه بود و شبیهش دلاوری...
عالم به خود ندیده چنین، صاحب الزمان
شرمندگی، امان اباالقربة را برید
تا آبِ مشک ریخت زمین، صاحب الزمان
او بر شریعه لب نزد و روضهی لبش
شد با لب حسین، قرین صاحب الزمان
با ضرب نیزه ریخت بهم شکل ماه را
إبن طُفیل پست و لعین، صاحب الزمان
در علقمه که قد حسین از غمش شکست
خم شد ستون عرش برین، صاحب الزمان
بگذاشت فاطمه سر او را به دامنش
آخر به جای أُم بنین، صاحب الزمان
بعد از کفیل خیمه، ابالفضل، سخت شد
کار زنان پردهنشین، صاحب الزمان
وای از حسین و گودیِ گودال و یک سپاه
تنها بدون یار و معین، صاحب الزمان
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#شب_عاشورا
شب آخر شده و فرصت ما در گذر است
زینبت سخت بهم ریخته و خون جگر است
بیشتر در برم ای یار مناجات بخوان
چشم بر هم بزنی سوره ی فجرم، سحر است
روی شاداب و رخ ماهِ برافروخته ات
همه از شوق رسیدن به وصال پدر است
شده که وقت دعا باشد و یادت نکنم؟!
یادت ای مونس قلبم، همه جا در نظر است
چندمین بوته ی خار است که امشب کندی؟!
حق بده که دل من مضطرب و شعله ور است
جدمان گفته چه سخت است غم روز دهم
خواهرت از همه ی واقعه ها باخبر است
نه غمت هست چو یحیی و نه چون اسماعیل
غم قربان شدنت، سخت تر و سخت تر است
ظهر فردا که شود از غم سقای حرم
دست من روی سر و دست تو روی کمر است
با غم سینه و با تیر سه شعبه چه کنم؟!
آن که هر شعبه ی آن شاخه ای از میخ در است
نکند حنجرت از پشتِ سرت ذبح شود
نکند بوسهی من زیر گلو دردسر است
عصر فردا بدنت زیر سم اسبان است
مکن ای صبح طلوعِ به لبم بی ثمر است
می نویسند تواریخ پس از رفتن تو
خواهرت با عمر سعد و سنان همسفر است
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#گودال_قتلگاه
ثواب شعر تقدیم به روح شهید بزرگوار امیرعلی حاجی زاده
به قتل صبر، سرم شد جدا رِضاً بِرِضائك
نه ذبح ساده، به ذبح از قفا رِضاً بِرِضائك
به پیش دیده ی مادر، میان گودی گودال
سه ساعت است زدم دست و پا، رِضاً بِرِضائك
نداد کوفه به مهمانِ خویش جرعهی آبی
چه خوش نمود به عهدش وفا رِضاً بِرِضائك
ببین به جرم علی گفتنم میانهی مقتل
زدند بر دهنم با عصا رِضاً بِرِضائك
به شیعیان برسان ضرب نیزه دوخت لبش را
امام تشنهیشان گفت تا رِضاً بِرِضائك
اگر به غارت جسمم به قتلگاه رضایی
ازین عذاب ندارم إبا رِضاً بِرِضائك
گلایه نیست که حتی کفن نمانده برایم
اگر شود کفنم بوریا رِضاً بِرِضائك
بناست تا بدنم زیر آفتاب بماند
به روی ریگ بیابان رها رِضاً بِرِضائك
بناست نیمهی جان مرا برند اسیری
دلم شکسته ازین ابتلا... رِضاً بِرِضائك
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#مناجات_امام_حسین_علیه_السلام
#شب_جمعه
وبذکرك عاش قلبی...
شب زیارتی است و حرم صفا دارد
دلم هوای سحرهای کربلا دارد
فدای معرفتت، در بهشت روضه ی تو
هنوز لات محله برو بیا دارد
به حشر، روزی حبت به پاست در قلبش
هر آن که خیمه ی این روضه را به پا دارد
حسین... زندگی من، حسین... یار دلم
کجا بدون تو این زندگی بها دارد؟!
بگو به مادرت این سینه زن، زمین خورده
بگو حساب مرا از همه سوا دارد
به گونه ام نم اشکی چکید و این گریه
هر آن چه سِر نهان است، برملا دارد
هزار بار بمیرم به شوق دیدارت
دوباره زنده شوم از نو، باز جا دارد
اگرچه میل دل نوکران زیارت توست
دلت تمایلِ دیدار مجتبی دارد
به جز حرارت جاوید ماتمت، هر غم
زوال دارد و تاریخ انقضا دارد
بهای گریه برایت ز بس گرانقدر است
حبیب، آرزوی گریه بر تو را دارد
عجیب نیست، شب جمعه، دل پریشانم
کنار قتلگهت، مادرت نوا دارد
هزار و نهصد و پنجاه ضربه یعنی چه؟!
نظاره بر بدنت بِنت مرتضی دارد
تن به روی زمین مانده، دیدنش سخت است
سر به نیزه، خودش روضه ای جدا دارد
کفن نشد بدنت، فاطمه دلش خون شد
فقط برای تو این کوفه بوریا دارد
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye
#ورود_اسرا_به_کوفه
تا سهم توست بر سرِ نی، آیهخوان شدن
سهم من است پای غمت نیمهجان شدن
کرده روان، به یاد لبت گریهی مرا
ای تشنهکام، خیره به آب روان شدن
دارد مرا قدم به قدم آب می کند
هم کاروانِ خولی و شمر و سنان شدن
زینب کجا و محمل عریان کجا حسین؟!
سخت است شام و کوفه چنین میهمان شدن
شب هست و ماه هست، ابالفضل من کجاست؟!
وای از غریبی و غم بی پاسبان شدن
یاد نگین خاتم و آن وضع غارتش
زجرآور است خیره سوی ساربان شدن
من دختر جلیلهی دربار عصمتم
حقم نبود مضحکهی این و آن شدن
این خونِ سر که حک شده بر چوب محملم
باشد به یادگار، به خاطرنشان شدن
کرده نمازهای مرا مثل مادرم
از ضربِ کعبِ نیزه چنین قدکمان شدن
آغوش من که بود، تنور ازچه رفتهای؟!
رسمش نبود اینهمه نامهربان شدن
#محمد_جواد_شیرازی
https://eitaa.com/abdorroghaye