ادامه ↓
مـحمد بی توجه به حرفای ریحانه دوباره اومد و کنارم ایستاد
قند تو دلم آب شد.
به ویترین نگاه کردو گفت :اون قشنگه؟چهارمین ردیف از سمت چپ.دومیه!
خوشحال شدم از اینکه اصلا شبیه اون حلقه ای که مصطفی گرفت نبود
ازش خوشم اومد و گفتم :خوشگله
ریحانه :خب پس بریم داخل
رفتیم داخل ومحمد گفت حلقه رو برامون بیارن.
تو دستم گذاشتم و با ذوق بهش خیره شدم.
محمد:دوستش دارین ؟
نمیخواین چندتا دیگه رو هم بیارن ببینین؟
_این خیلی خوشگله
حس میکردم خیلی خوشگله و حلقه ای خوشگل تر ازش ندیدم.نمیدونم این حسم بخاطر چی بود.واقعا در این حد خوشگل بود،یا به خاطر اینکه محمد انتخابش کرد انقدر دوستش داشتم!؟
گوشیم زنگ خورد
حلقه و از دستم در اوردم و به تماس جواب دادم ....*
ادامــہدارد...
نویسنده✍
#غیــن_میــــم🧡 #فـــاء_دآل💚
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسنده_حرام_است❌
•°@dokhtaranzeinabi00°•
29.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
13.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مراسـمدیشـب_تهـران🌻
او جـانِ حسیـن اسـتُ حسیـن جـانِ رقیــست😌💜
#ولادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیه
#فرهنگ_حسینی_تنها_راه_نجات_بشریت
#پیشنهاد_دانلود🍀
#مهدی_رعنایی
🕊🌺
با سلام .
بزرگواران این پست که یک جور رمان محسوب میشود زندگی شهید بزرگوار #شهید_محمودرضا_بیضائی است که قسمت های مختلفی دارد که روزی یک قسمت در کانال قرار میگیرد .. پیشنهاد میکنم حتما بخونید که با این شهید بزرگوار آشنا بشید 🙏🏻🕊
و یک نکته که میتوانید با هشتگ
#شهید_محمودرضا_بیضائی
قسمت های این زندگینامه را دنبال کنید 🌹
👇🏻👇🏻 قسمت اول
#گذری_بر_زندگی_شهدا🕊
#شهید_محمودرضا_بیضائی❤️🌿
قسمت اول
پاییز سال 60 بود . سال های آغازین جنگ .
خانواده ی بیضائی با احمدرضای سه ساله شان در تبریز زندگی می کردند . آن ها منتظر تولد فرزند دومشان بودند .
در 18 آذر انتظارشان به پایان یافت و محمودرضا به دنیا آمد .
ورزش کار بود و به ورزش کاراته علاقه داشت و از 10 سالگی به این ورزش پرداخته بود .
در سال 72 همراه تیم استان آذربایجان شرقی در مسابقات چهارجانبه ی بین المللی در تبریز به مقام قهرمانی دست پیدا کرد .
فوتبال ، دیگر ورزش مورد علاقه ی او بود .
به دنبال تعقیب حرفه ای این ورزش بود که به خاطر پرداختن به درس از پیگیری آن منصرف شد .
#ادامه_دارد....
@dokhtaranzeinabi00