eitaa logo
نردبان بهشت
1.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
احکام خمس، بخش دوم.mp3
3.03M
🌿 توضیح درباره - ۲ 🔻 در این صوت به سوالات زیر پاسخ داده ام: - چگونگی قانع کردن کسانی که خمس نمیدهند - نحوه پرداخت خمس چگونه است؟ - خمس از چه زمانی ترویج شده ؟؟ - وام و قرض و صندوق های خانگی خمس دارد؟؟ .
نردبان بهشت
✍ #وصیت_نامه ✅ #بخش_ششم : 👈وصایای اخلاقی 🔶بسیار مناسب است در این قسمت سفارش های اخلاقی ، مانند سف
: 👈فهرست اموال فهرست اموال منقول و غیر منقول اینجانب ( شامل مواردی مثل منزل مسکونی ، وسیله نقلیه ، موجودی حسابهای بانکی ، زمینهای زراعتی و باغات ، مغازه و دفتر کار و ........ ) به شرح پیوست می باشد 💠🌀این وصیت نامه در هفت بخش به گواهی این آقایان رسید . الف) ....................... ب)........................ ج)……………………… 💠🌀و در دفتر خانه اسناد رسمی به شماره ..............ثبت گردید . 💠👈در پایان یادآور می شوم اینجانب مقلد حضرت آیت الله .................می باشم  و تمایل دارم که درصورتی که مقدور بوده و موجب زحمت وارثان نگردد در ................ مدفون شوم . 🌺🍃نام و امضاء وصیت کننده : 🔶نام و امضاء وصی : 🔷نام و امضاء ناظر : 🔶نام و امضاء شهود 🌹☘🌹☘🌹☘🌹☘🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 فهرست توضیحات تخصصی در مورد شیوه وصیت نامه نوشتن متن وصیت نامه. مشخصات🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11171 توضیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11172 متن وصیت نامه. تعیین وصی🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11202 توضیحات شفاهی🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11203 متن وصیت نامه: بدهکاری ها🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11241 توضیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11242 متن وصیت نامه : وصیت به ثلث🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11259 توضیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11257 متن وصیت نامه : مطالبات🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11308 توضیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11307 متن : وصایای اخلاقی🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11310 توضیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11330 توصیحات شفاهی 🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11330 متن وصیت نامه: بخش آخر🔻 eitaa.com/kanale_behesht/11331 ✨✨✨✨✨✨ - اهمیت وصیت - توضیح کلی درباره وصیت - ضرورت حسابرسی اعمال - نحوه مصرف اموال در زمان حیات - نحوه حسابرسی اموال بعد از مرگ - جایگاه بدهی ها و وصیت و ارث ورثه، بعد از مرگ - تکلیف مهریه زن بعد از وفات زن یا شوهر - رد مظالم چیست و چگونه باید پرداخت کرد؟ - لزوم کسب رضایت از طلبکاران - احکام نماز و روزه قضا - نحوه محاسبه کفاره ی روزه - نحوه پرداخت کفاره -احکام خمس و چگونگی پرداخت و ... 🦋التماس دعا 📌کپی از تمامی مطالب با ذکر صلوات ⚘|❀ @kanale_behesht ❀|⚘
پایان مبحث وصیت نامه ⬆️⬆️⬆️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
#من_میترا_نیستم #قسمت_بیستم برق شهر قطع شده بود نمی‌توانستیم از کولر و یخچال استفاده کنیم و با گر
. 🎊 اتفاقاً وقتی مهرداد از جبهه به خانه آمد برای ما تعریف کرد که یک روز آنقدر گرسنگی به آنها فشار آورده بود که به یک تکه نان خشک هم راضی بودند ولی به جای نان خشک برای آنها لقمه گوشت کوبیده رسیده بود. خودش و دوستانش تعجب کرده بودند که این چه نوع ساندویچی هست آنها با دل سیر لقمه ها را خورده بودند. ما همان جا متوجه شدیم که لقمه های دست ساز خانم ها در مسجد پیروز تا سنگرهای شلمچه هم رفته و خدا دعای مینا را مستجاب کرده است. من و مادرم با بچه ها به مسجد رفتیم شهرام بچه بود و نمی توانستم او را این طرف و آن طرف بکشم البته خودم هم اهل بیرون رفتن نبودم همیشه روز و شبم در خانه می گذشت و آنجا آرامش داشتم. آخرهای مهر بود که مهران و مهرداد آمدن خانه و اصرار کردند که من و مادرم و دخترها از شهر برویم مینا و مهری مخالف بودند زینب هم تحمل دوری از آبادان را نداشت. اصلا ما جایی را نداشتیم که برویم بچه‌هایم چشم که باز کردند توی شهر خودمان بودند و حتی یک سفر هم نرفته بودند کجا باید میرفتیم. هفت نفر بودیم کدام خانه پذیرای هفت نفر بود پسر ها اصرار می‌کردند و دخترها زیر بار نمی رفتند کم کم بحث و گفتگوی بچه ها بالا گرفت و بین آنها دعوا شد. مهرداد هر چند روز یکبار از خرمشهر می‌آمد و وقتی میدید که ما هنوز در شهر هستیم عصبی می شد می خواست از دست ما خودش را بکشد حرص می‌خورد و فریاد می‌زد اگه بلایی سر شما بیاد من چیکار کنم. بابای مهران می‌خواست ما را به خانه تنها خواهرش در ماهشهر یا به خانه فامیل های پدری‌اش در رامهرمز ببرد چند سال قبل از جنگ دختر عموی جعفر برای گذراندن دوره های تربیت معلم آبادان آمد و مدت زیادی پیش ما زندگی کرد من هم حسابی از پذیرایی کردم. مادرم چند بار دعوتش کرد و ماهی صُبور و قلیه ماهی برایش درست کرد منزل عموی بابای مهران در رامهرمز بود و جعفر اصرار داشت ما را به آنجا ببرد. مهران و مهرداد اصرار می کردند و دختر ها مخالفت مهرداد به مادربزرگش گفت مادربزرگ اگر عراقی ها آمدند و به خونه ما رسیدن مثل خونه های خرمشهر با دخترا چی کار می کنی من قبل از مادرم جواب دادم توی باغچه یک گودال بکنید ما رو توی گودال خاک کنید. من و مادرم مشغول یک به دو کردن با مهرداد بودیم که مهری و مینا از دست برادرها فرار کردند و به مسجد پیروز رفتند و آنجا پنهان شدند. مهران مادرم را برداشت و دنبال دخترها رفت بابای مهران و پسرها مصمم شده بودند که ما را از آبادان ببرند مهری و مینا در شبستان مسجد قایم شده بودند مهران به زور آنها را از مسجد بیرون آورد و به خانه برگرداند.
🎊 من تسلیم جعفر و پسرها شدم و با دخترها حرف زدم که راضی به رفتن شوند اما دختر ها مرتب گریه می‌کردند و مخالف بودند. مینا عصبانی تر از بقیه بود شروع کرد به داد زدن و گفت من از شهرم فرار نمی کنم می خوام بمونم و مثل پسرا مثل برادرام از شهرم دفاع کنم. مهرداد از دست دخترا عصبانی بود و غصه ناموسش را داشت و از اینکه دخترها به دست عراقی‌ها بیفتند وحشت داشت وقتی دید همه را می تواند مجاب کند غیر از مینا عصبانی شد و به خواهرش لگد زد. با عصبانیت آنچنان ضربه‌ای به مینا زد که یک طرف صورتش کبود شد من و مادرم و بقیه جیغ میزدیم و سعی می‌کردیم جلوی مهرداد را بگیریم. مهرداد فریاد می‌زد میگفت امروز باید از شهر برید من نمیزارم شما دست عراقی ها بیفتید اگه نرید همینجا خودم رو می‌کشم شما هم تا هر وقت خواستید بمونید تا عراقی ها اسیرتون کنن. روز خیلی بدی بود حمله دشمن از یک طرف دعوای خواهر و برادری و ترک خانه و شهر مان هم یک طرف. در همه گسال‌های زندگی‌ام هیچ وقت بین بچه هایم دعوا و ناراحتی نشده بود تا جایی که یادم می‌آمد پسرها و دخترهایم همه کس هم بودند و به هم احترام می گذاشتند. اما آن روز پسرها یک طرف فریاد می‌زدند و دخترها یک طرف تک‌تک بچه‌ها به آبادان وابسته بودند. دخترها حاضر نبودند خانه فامیلی بروند که تا آن روز یک بار هم به آنجا نرفته بودند تنها عمه بچه‌ها شوهرش عرب بود و آشپز شرکت نفت بود. او در ماهشهر زندگی می کرد خودش هشت تا بچه داشت خانه آنها برای خودشان هم کوچک بود ما هیچ وقت مزاحم او نشده بودیم. خانه فامیل های بابای مهران در رامهرمز نرفته بودیم حالا با وضع جنگ زدگی و بی خانمانی می‌خواستیم به جایی برویم که در روزگار عزت سربلندی نرفته بودیم. خیلی درد داشت مخصوصا برای من که همیشه با همه چیز ساخته بودم و عزتم را با هیچ چیز عوض نکرده بودم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
. چله #توکل_و_امید ☑️ روز چهاردهم سلام عزیز خدا طاعاتت قبول حق🌹. حسابی روحت رو ترتمیز کردی؟ حتما
. چله 🌿روز پانزدهم سلام رفیق تا حالا شده تو زندگی به بن بست بخوری؟ اولین دستاویزی که تو اون لحظه به ذهنت میرسه... چیه؟ {خدا}؟ چقدر اون موقع خدا برات پر رنگه؟ خیلی زیاد؟ این همون توکل ه... وقتی هیچکی رو نجات دهنده نمیدونی بجز خدا😍.. هرچی خدا رو پررنگ کنی زندگیت خوش رنگتر میشه👌 خب امروز توکل کنیم و فقط به خدا رو بزنیم✨ نماز اول وقت بخونیم💎 نیش و کنایه نزنیم🙃 مثبت بگیم و مثبت فکر کنیم👌 نگاهمون رو دست شیطون ندیم🙈 صاحبخونه رو کنارمون ببینیم❤️ سربلند باشی🌹 @kanale_behesht
💠 همیشه به این آیه فکر کن که خـــدا از رگ گردن هم به تــو نزدیک تره ! پس چه طـور صــداتو نشنوه ؟؟؟ @kanale_behesht