eitaa logo
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
46.5هزار دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
10.9هزار ویدیو
36 فایل
مجموعه کانالهای کشکول معنوی مدیریت : 👈 @mosafer_110_2 تبلیغ👇 https://eitaa.com/joinchat/2836856857C847106613b 🤝 #ترک_کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 📝 "دعا کردن برای فرج امام زمان" ✍در بیان اهمیت و جایگاه بالای این وظیفه همان بس که امام زمان در نامه ای به شیعیان «امر» کردند و از آنها خواستند که برای فرج فراوان دعا کنند. 📚 کمال الدین ج۲ فراموش نکنیم این خواسته و امر امام زمان، در حکم همان هَل مِن ناصر یَنصُرُنی امام حسین است. 💢 دعا برای فرج حضرت، آنقدر مهم است که امام زمان به عالِم فرهیخته آیت ا... موسوی اصفهانی امر فرمودند که در این مورد کتابی مستقل بنام مکیال المکارم بنویسد و این دانشمند پر تلاش ۱۷ سال از عمر پربارَش را به این مهم اختصاص میدهد و گنجینه ای ارزشمند برای ما به یادگار میگذارد که در فصل پنجم آن به ۱۰۲ ثمره و نتیجه جهت دعا برای فرج اشاره شده است. 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
یادت نره ❗️ همیشه قرار نیســت اون اتفاقی بیفته که تو میـخوای وقتی همــه چیز رو به خـــــدا سپردی، دلــت قــرص بــاشه❤️ خــدا هــواتو داره✌️ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🍃وکسانےکه آیاتـــِ ما ودیدار آخرت را دروغ پنداشتند، اعمالشان(که جز برای دنیا نبود) تباه و باطل شود؛ آیا جز در برابر آنچه مےکردند کیفرمےبینند؟ 📖سوره اعراف_آیه ۱۴۷ 👈جزء نهم -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✍آیت الله بهجت(ره) 💫راه خلاص از گرفتاریها منحصر است به دعا در خلوت برای فرج ولیعصر(عج)🍃 ❗️نه دعای همیشگی و لقلقه زبان بلکه دعای باخلوص و صدق نیت و همراه با توبه 📚 در محضر بهجت/ج۲/ص۳۲۷ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
4_5904377557121237943.mp3
3.67M
برای عده ای چه خوب شد نیامدی!!! لازمه این قطعه صوتی را هر گوش کنیم‼️ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
معاویه پسر یزید چرا به خلافت پشت پا زد ؟ وقتی یزید از دنیا رفت طبق معمول فرزندش که معاویه نام داشت ، جانشین او شد . معاویة بن یزید وقتی که شب می خوابید ، دو کنیز ؛ یکی کنار سر او و دیگری پایین پای او بیدار می ماندد تا خلیفه را از گزند حوادث حفظ کنند . هنوز چهل روز از خلافتش نگذشته بود که شبی دو کنیزش به خیال این که خلیفه به خواب رفته ، با همدیگر سخنانی رد و بدل کردند . کنیزی که بالای سر خلیفه بود به کنیزی که پایین پای او قرار داشت گفت : خلیفه مرا از تو بیشتر دوست می دارد ، اگر روزی سه بار مرا نبیند آرام نمی گیرد . کنیز پایینی در پاسخ گفت : مرده شوی تو و خلیفه ات را ببرد که جای هر دوی شما جهنم است ! معاویه این مطلب را شنید ، بسیار خشمگین شد . می خواست برخیزد و آن کنیز را به قتل رساند ولی با خود گفت : بگذار همچنان خود را به خواب بزنم ببینم بحث این دو نفر به کجا می کشد . کنیز بالا سر گفت : به چه دلیل جای من و خلیفه در دوزخ است ؟ کنیز پایین پایی گفت : زیرا هم پدرش یزید و هم جدش معاویه غاصب این مقام بودند ، اینک این خلیفه جای پدرش نشسته و در واقع حق کسانی را که سزاوار این مقام هستند غصب کرده است ، معلوم است که جایگاه غاصب و ظالم جهنم است . معاویة بن یزید که خود را به خواب زده بود ولی در واقع بیدار بود ، این مطلب را که شنید ، در فکر فرو رفت . در افق ژرفای اندیشه خود سخن حق را دریافت ، با خود گفت : کنیز پایین پا ، درست می گوید ، سخنش مطابق حق است . وقتی از بستر بلند شد ، بدون آن که چیزی بگوید وانمود کرد خواب بوده و چیزی نشنیده است . فردا که شد ، فداکاری عجیبی کرد ، او فرمان داد که اعلام کنند مردم به مسجد بیایند تا مطالب تازه ای را به آنان گزارش دهد ، مردم از کارها دست کشیده برای شنیدن خبر تازه خلیفه به مسجد هجوم آوردند ، مسجد و اطراف آن پر از جمعیت شد . معاویه بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی و درود و سلام بر رسول خدا - ص - گفت : ای مردم بدانید که بدن من جز پوست و استخوان چیزی نیست و طاقت آتش سوزان جهنم را ندارد و حقیقت این است که من لیاقت خلافت را ندارم ، خلافت مال من و آل ابوسفیان نیست ، خلیفه بر حق و امام واجب الاطاعه فرزند رسول خدا - ص - علی بن الحسین امام سجاد(ع ) است ، بروید و با او بیعت کنید که سزاوار خلافت اوست . و من در این مدت حق او را غصب کردم . این را بگفت و از منبر پایین آمد و به طرف خانه خود رهسپار شد ، مردم گروه گروه می آمدند و با او مسافحه می کردند ، به آنها می گفت : شما را به خدا سوگند می دهم دیگر به من کاری نداشته باشید مرا به خود واگذارید ، حقیقت آن بود که گفتم . بعضی از مردم گمان می بردند که معاویه این مطالب را می گوید تا مردم را بیازماید و آنها را بشناسد ، ولی بر خلاف این گمان ، معاویه به خانه آمد و در را به روی خود بست . تمام امور خلافت را رها ساخت . مادرش وقتی از جریان مطلع شد نزد او آمد ، دو دستش را بلند کرد و بر سر خود زد و گفت : ای معاویه کاش نطفه تو خون حیض می شد و به کهنه می ریخت و ننگ دودمان خود نمی شدی . معاویه گفت : ای کاش همان طوری بود که به ننگ فرزندی یزید گرفتار نمی شدم . معاویه در را همچنان به روی خود بسته بود و طرفداران بنی امیه دیدند که کار خلافت در پرتگاه هرج و مرج افتاده است ، از این رو مروان حکم را خلیفه کردند . او هم زن یزید را که نامادری همین معاویه و مادر خالد بود ، گرفت و بر تخت نشست . بعدها دید که با بودن معاویه به مرادش نمی رسد . شخصی را ماءمور کرد معاویه را مسموم نمود . 👇👇🇯‌🇴‌🇮‌🇳 👇👇 @KASHKOOLMANAVI
❣ ⚜کاش می‌شد یکبار از ته دل بگوییم ↫برای بدبختی و ما، نه❌ ↫برای درمان دردهای ما، !!! ↫برای خوب شدن حال واوضاع ما، نه! 💥فقط برای ما بیا ... دلمان برایت تنگ شده💔 مهدی جان! اما اوضاع دل‌هایمان از این حرف هاست ...😔 🌸🍃 -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🕋 کشکول معنوی 🕋 ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ #امام_زمان مذهبی
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_بیست_و_دوم 💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همان
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
👈 توکل و امید سلام رفیق خدا. آماده ای؟! امروز کلی برنامه داریم اولیش نماز اول وقته 💖 ناشکری و کفر گویی نداریم دروغ از هر مدلیش نداریم 🤐 فحش و بی احترامی موقوف🙊 مراقب نگاه و ارتباطامون هستیم 📵 مهربانی و کمک به دیگران یادمون نمیره ☺️ موفق باشی -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
🔔📣 ❌ گاهے یڪ نگاه حرام شهادت رابرای کسیکه لیاقت دارد سالها عقب می‌اندازد چه برسدبه کسیکه هنوز لایق شهادت بودن رانشان نداده❗️ «شهيد خرازی» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 ❤️ قال رســـول الله(ص) : اگر بنده «خدا» مى دانست ڪه در چيست چه وجـود دارد دوست مى داشت ڪه تـــــمام ســــال، باشـــــد. 📚بحارالانـــــوار ج ۹۳ ص ۳۴۶ -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
💠استاد فروغی: 🍃دلت را با ذکر و یاد حق شخم بزن و با اشک چشمانت آبیاری اش بکن تا وجودت باغ شود و سرسبز شوی. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
💠ید الله فوق أیدیهـم یعنی بنـده ی من ! نگران فردایت نباش.. از آدمهای اطرافت دلگیر نباش.. کاری از آنها بر نمی آید! تـا من نخواهم ؛ بـــرگـــــ🍂 از درخت نمی افتد! -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: 💌 خطر مسلمانیِ بی‌ایمان مسلمانی یعنی تسلیم شدن. این تسلیم شدنِ به ، اگر همراه با عشق و ایمان نباشد به مرور به فرار و نفرت منجر میشود. خدا رسماً در بین مسلمانی و ایمانِ قلبی تفاوت قائل میشود. درسهای اصول عقائد معمولا ما را مسلمان میکند نه مومن. با ابراز عشقِ خود به خدا، به فرزندان خود درس ایمان بدهیم. «استاد پناهیان» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
عجب ماهی است... ✨خوابیدن مان عبادت حساب میشود... ✨نفس کشیدن مان تسبیح خداست... ✨یک آیه ثواب یک ختم دارد... ✨افطاری دادن به یک نفر ✨ثواب آزاد کردن یک اسیر دارد... ✨و تمام گناهان را به عبادت ✨و ی تو می بخشند... ✨وقتی میزبانِ مهمانی شود ✨معلوم است سنگ تمام می گذارد. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: 🌷حجت الاســلام پــناهـیان: خدا از آن است ڪه با چند بنده خود را دور بیاندازد! ولی دائما در حال ناامید ڪردن‌انسان است یڪ آدم گنهڪار اگر احساس می ڪند دیگر به او نـــــگاه نمی ڪند باید بـداند این القا همان شیطانی است ڪه او را وادار به گناه ڪردن کرده در نتیجه به احساس منفی خــود اعــتنا ڪند. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
📚 🔴 *در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟* معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را -------------------------- 📚با های مذهبی ما همراه باشید ڪشکول_معنوی👇 ➠ @kashkoolmanavi
📜 🌷حاج اسـماعیل دولابی(ره) : هر وقت فڪر ڪردی و از خودت زشـــتی دیـدی ڪن زشـــتی را پاڪ می ڪند. وقتی زیـــبایی دیدی بر پیامـبر و آلش بفرست زیبایی را زیــاد می ڪند. -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
: خیلی وقت ها نیت می کنیم بخونیم ولی توفیق یارمونم نمی شه، در دعاها یاد می گیریم که توفیق خواندن قرآن رو باید از خداوند بخواهیم امام على عليه السلام: بدانيد كه اين قرآن، خيرخواهى است كه خيانت نمی‌ورزد و راه‏نمايى است كه گم‏راه نمی‌كند و گوينده‏اى است كه دروغ نمی‌گويد. هيچ كس با اين قرآن نمی‌نشيند، مگر آن كه با افزايشى يا كاهشى، از نزدش بر می‌خيزد: افزايش در هدايت، يا كاهش در نابينايى [و گم‏راهى‏]. بدانيد كه هيچ كس، با برخوردارى از قرآن، فقير نيست، و هيچ كس با محروميت از قرآن، توانگر نيست. پس شفاى دردهاى خود را از قرآن بجوييد و در سختی‌ها و گرفتاریهايتان، از آن كمک بخواهيد؛ چرا كه در آن ، درمان بزرگ‏ترين دردهاست و آن، درد كفر و نفاق و انحراف و گم‏راهى است... و بدانيد كه قرآن، شفاعت كننده‏‌اى است كه شفاعتش، پذيرفته می‌شود و گوينده ‏اى ( / شاكى و خصمى) است كه سخنش تصديق می‌شود. هر كس كه قرآن در روز قيامت، برايش شفاعت كند، شفاعت می‌شود و هر كس كه قرآن در روز قيامت، از او شكايت كند، محكوم می‌گردد. « از خطبه 176» -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازنشر جالب استاد رائفی پور ☑️ نابودی اسرائیل توسط ایرانی‌ها در پیشگویی‌های ۲۰‌۰۰ سال پیش ‌‌-------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™
✅ افتخار امام زمان ✍آیت الله حق شناس: جوانی که وقتی به محرمات الهی می‌رسد چشم می‌پوشد، به او افتخار می‌کند -------------------------- ڪشکول_معنوی👇🔰 🆔️➻ @kashkoolmanavi ◆ ™