🔴روانشناسی؛ "دیدگاه گورخری"!!!
از گورخری پرسیدم:
تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟
گورخر بجای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادت های بد داری،
یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقت ها شلوغ میکنی،
یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟
دیدگاه گور خری در روانشناسی؛ یعنی آدمها را مجموعه ای از ویژگیهای بد و خوب بدانیم!
هیچکس بد مطلق و یا خوب مطلق نیست، باهم بودن را بیاموزیم، نه در برابر هم بودن.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴ضرب المثل؛ "دو زاریش کج است"!!!
سی ﭼﻬﻞ ﺳﺎﻝ ﭘﻴﺶ ﻛﻪ ﻣﺨﺎﺑﺮﺍﺕ ﮔﺴﺘﺮﺩگی ﻭ ﺍﻣﻜﺎﻧﺎﺕ ﺍﻣﺮﻭﺯی ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ (ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺍﻭﻗﺎﺕ) ﺍﺯ ﺗﻠﻔﻦ ﻫﻤﮕﺎنی ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ میﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﺮﺍی اینکاﺭ، ﺳﻜّﻪﻫﺎی ﺩﻭ ﺭﻳﺎلی، ﭘﻨﺞ ﺭﻳﺎلی، ﺩﻩ ﺭﻳﺎلی ﻭ ... ﺩﺭ ﻗﻠﻚ ﺗﻠﻔﻦ میﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﮔﻮشی ﺑﻮﻕ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﺰﻧﺪ ﻭ ﺷﺨﺺ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺷﻤﺎﺭﻩﮔﻴﺮی ﻛﻨﺪ و ﺑﺎ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺑﻪ ﮔﻔﺖﻭﮔﻮ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ
ﺍﻳﻦ ﺗﻠﻔﻦﻫﺎ ﺍﺷﻜﺎﻻﺕ ﻓﺮﺍﻭﺍنیﺩﺍﺷﺘﻨﺪ؛ ﻣﺜﻼً ﮔﺎهی ﺳﻜﻪ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻗﻠﻜﺶ میﺍﻧﺪﺍختی، ﺗﺮﺍﻧﻪ ﭘﺨﺶ میﻛﺮﺩ. ﮔﺎهی ﻧﻴﺰ ﺳﻜﻪﻫﺎ ﺭﺍ پیﺩﺭپی ﻗُﻮﺭﺕ میﺩﺍﺩ ﻭ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﻛﻪ ﻛﺎﺭی ﻓﻮﺭی ﻭ ﻓﻮتی ﺩﺍﺷﺖ، ﺩﭼﺎﺭ ﺯﺣﻤﺖ ﺗﻬﻴﻪ ﺳﻜﻪ میﻛﺮﺩ. ﮔﺎﻫﻲ ﻫﻢ ﺳﻜّﻪ ﺍﻳﺮﺍﺩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻗﻠﻚ نمیﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺑﻠﻜﻪ ﺩﺭ ﮔﻠﻮی ﺁﻥ ﮔﻴﺮ میﻛﺮﺩ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻭﻗﺖ ﺷﺨﺺ ﺗﻠﻔﻦﻛﻨﻨﺪﻩ ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﻴﺖ ﻣﺸﺖﻫﺎی ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﻬﻠﻮی ﭼﭗ و ﺭﺍﺳﺖ ﻗﻠﻚ میﻛﻮﺑﻴﺪ. ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺎهی ﺳﻜّﻪ تلقی ﺻﺪﺍ میﻛﺮﺩ و ﺩﺭ ﻗﻠﻚ میﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺧﻂ ﺁﺯﺍﺩ میﺷﺪ ﻭ ﺧﻴﺎﻝ ﺷﺨﺺ ﺭﺍﺣﺖ!
ﺍﻣﺎ ﮔﺎهی ﻫﻢ تلقی ﺻﺪﺍ میﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﻜﻪ ﺧﻮﺭﺩﻩ میﺷﺪ ﻭ ﺧﻂ ﺁﺯﺍﺩ نمیﮔﺮﺩﻳﺪ.
ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﻣﻮﺍﻗﻌﻲ ﺷﺨﺺ ﻧﺎﻇﺮ ﺑﻪ ﺗﻠﻔﻦﻛﻨﻨﺪﻩ میﮔﻔﺖ: ﺣﺘﻤﺎً ﺩﻭ ﺯﺍﺭﻳﺖ ﻛﺞ ﺑﻮﺩ ﻳﺎ ﻛﺞ ﺍﺳﺖ؛ یعنی ﺳﻜﻪﺍﺕ ﺍﻳﺮﺍﺩ ﺩﺍﺭﺩ.
ﺍﻳﻦ ﺍﺻﻄﻼﺡ، ﺭﻓﺘﻪﺭﻓﺘﻪ ﺩﺭ قلک ﺫﻫﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺟﺎﮔﻴﺮ ﺷﺪ. ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺍﺷﺨﺎﺻﻲ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﻭ ﻣﻔﺎﻫﻴﻢ ﺭﺍ ﺩﺭﻙ نمیﻛﻨﻨﺪ ﻳﺎ ﺩﻳﺮ ﻓﻬﻢﺍﻧﺪ، ﺑﺎ ﻛﻨﺎﻳﻪ میﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ:
ﺩﻭ ﺯﺍﺭﻳﺶ ﻛﺞ ﺍﺳﺖ.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴داستان؛ "خودتون رو باور داشته باشید"!!!
روزی مردی با مشاهده آگهی شرکت مایکروسافت برای استخدام یک سرایدار به آنجا رفت. در راه به امید یافتن یک شغل خوب کمی خرید کرد.
در اتاق مدیر همه چیز داشت به خوبی پیش میرفت تا اینکه مدیر گفت: اکنون ایمیلتان را بدهید تا ضوابط کاریتان را برایتان ارسال کنم. مرد گفت:
من ایمیل ندارم.
مدیر گفت: شما میخواهید در شرکت مایکروسافت کار کنید ولی ایمیل ندارید. متاسفم من برای شما کاری ندارم.
مرد ناراحت از شرکت بیرون آمد و چیزهایی که خریده بود را در همان حوالی به عابران فروخت و سودی هم عایدش شد.
از فردای آن روز مرد از حوالی خانه خود خرید میکرد و در بالای شهر میفروخت و با سود حاصل خریدهای بعدی اش را بیشتر کرد. تا جاییکه کارش گرفت. مغازه زد و کم کم وارد تجارت های بزرگ و صادرات شد.
یک روز که با مدیر یک شرکت بزرگ در حال بستن قرداد به صورت تلفنی بود، مدیر آن شرکت گفت: ایمیلتان را بدهید تا مدارک را برایتان ارسال کنم.
مرد گفت: ایمیل ندارم.
مدیر آن شرکت گفت:
شما با این همه توان تجاری اگر ایمیل داشتین دیگه چی میشدین!؟
مرد گفت:
احتمالا سرایدار شرکت مایکروسافت بودم.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴تلنگر؛ "روش زندگی"!!!
مگر چگونه زندگی میکنیم که تا کسی میمیرد، میگوییم راحت شد.
خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم.
مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم.
بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما دلمان عمر نوح میخواهد.
کم میخندیم و زود عصبانی میشویم.
کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم.
زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم.
زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه.
ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است.
بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم.
بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم.
فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه.
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم.
عجله کردن را آموخته ایم و نه صبر کردن را!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴شعر؛ "رهایی"!!!
مکش منت به هر نامرد و مردی
مده دل را به ذلت دست فردی
اگر او را به تو مهر و وفا نیست
اگر او بر جراحاتت دوا نیست
رهایش کن مرنجان خویشتن را
مبر هرگز ز یادت این سخن را
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴حکایت؛ "شباهت بهلول با شخص ثروتمند"!!!
شخص ثروتمندی خواست بهلول را در میان جمعی مسخره کند،
به بهلول گفت: آیا شباهتی بین من و تو هست؟ بهلول گفت: البته که هست؛
مرد ثروتمند گفت: چه چیز ما به همدیگر شبیه است؟
بهلول جواب داد:
دو چیز ما شبیه یکدیگر است،
یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی اند،
و دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر اند.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴شعر؛ "نامردی"!!!
افتاده درختی که به خود میبالید
از داغِ تَبَر به خاک غم مینالید
گفتم چه کسی به ریشه ات زد گفتا
آنکس که به زیرِ سایه ام میخوابید
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴سخن ناب؛ "هر چیزی به وقتش"!!!
هر چیزی در زمان خودش روی میدهد.
باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند،
درختان، خارج از فصل خود، میوه نمیدهند.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴حکایت؛ "قدر چیزهایی را که داریم، بدانیم"!!!
گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد. عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد شکار او کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک می دوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی فرار کند.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ پاهایم که از آن ها ناخشنود بودم نجاتم دادند، اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند.
چه بسیارند در زندگی چیزهایی که از آنها خوشمان نمی آید ولی مایه خوشبختی و آسایش ما هستند و بالعکس چه چیزهایی که داریم و یا دوست داریم داشته باشیم اما مایه بدبختی و عذاب ما هستند. تمام تلاشمان را برای داشتن زندگی بهتر انجام دهیم اما همواره به حکمت های خداوند راضی باشیم.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴ضرب المثل؛ "یکی به نعل میزند یکی به میخ"!!!
نعلبندان، هنگام کوبیدن نعل برای گرفتن شدت ضربه اولی که به میخ نعل میزنند ضربه دوم را آرامتر به نعل میزنند، یا به قولی برای جلب رضایت صاحب اسب و همچنین برای آرامش اسب که بی تابی نکند و لگد نیندازد یک ضربه به میخ و یکی هم به نعل میزنند.
بعدها این عمل تبدیل به مثل شد و درباره کسانی بکار میرود که رک و راست نیستند و بله را با نه توأم میکنند.
این ضرب المثل، از آن مثلهایی است که امروز نیز استفاده زیادی دارد و مصداق این مثل، کسانی هستند که موضع و خط و مشی روشن و شفافی ندارند، گفتار و کردار دوگانهای دارند و میکوشند تا در ماجراهای زندگی، تبدیل به انسانِ به اصطلاح بد نشوند تا به هر شکلی منافع خود را حفظ کنند.
منافقانه حرف میزنند و دورویانه عمل میکنند و همین رفتارشان سبب سردرگمی و پریشان فکری طرف مقابلشان میشود.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴شعر؛ "دورویی"!!!
از نمک نشناس ها، آزار دیدن سخت نیست
درد دارد خوردن زخم از نمک پرورده ای
دو رنگی و دورویی کار ما نیست
عجب دنیاییه، مهر و وفا نیست
رفیقان با رقیبانم نشستند
نمک خورها نمکدان را شکستند
خوشا روزی که دنیا مال ما بود
رفیقی در پی دیدار ما بود
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴سخن ناب؛ "آدمها رو بیشتر از تحملشون، تحت فشار قرار ندید"!!!
یه "کش"
اونقدری کش میاد که بضاعتشه؛
بعدش از یه جایی به بعد دیگه نمیتونه،
نه که نخواد، نمیتونه!
زیادی بکشی در میره،
میخوره تو چشم و چالت!
این حکایت خیلی از آدماست!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴داستان؛ "دل بزرگی داشته باش"!!!
مردی خانه ای زیبا با حیاطی پر از درختان میوه داشت. در همسایگی او مردی حسود منزل داشت و همیشه سعی میکرد اوقات او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد.
همسایه خوب یک روز صبح که خواست از در خانه خارج شود دید یک سطل پر از زباله کنار در است. فهمید که مال مرد حسود همسایه است, پس سطل را تمیز کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد.
وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید، خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد میوه های تازه را به او داد و گفت: هرکس؛ آن چیزی را با دیگری قسمت میکند، که از آن بیشتر دارد.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴سخن ناب؛ "توقع به اندازه"!!!
ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ مىﮔﻮﯾﺪ:
اﺯ ﻫﺮ کسی ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻮقع ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﺍﺯ ﻋﻘﺮﺏ ﺗﻮقع ﺑﻮﺳﻪ ﻭ ﺑﻐﻞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ!
ﺍﻻﻍ ﮐﺎﺭﺵ ﺟﻔﺘﮏ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺳﮓ ﻫﻢ ﮔﺎهى ﮔﺎﺯ میگیرﺩ، ﮔﺎهى ﺩم ﺗﮑﺎﻥ میدهد.
ﮔﺮﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﮑﻠﯿﻔﺶ ﺭﻭﺷﻦ ﺍﺳﺖ.
ﺣﺎﻻ تو هی ﺑﯿﺎ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ مچ ﺑﮑﻦ ﺗﻮیِ ﮐﻮﺯﻩ ﻋﺴﻞ، ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺩﻫﻦ ﺁﺩﻡ ﻧﺎﻧﺠﯿﺐ.
ﺗﻮﻗﻌﺖ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﮐﻢ کنی، ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻫﻢ ﮐﻢ مىﺷﻮﻧﺪ؛ ﺭﺍحت تر ﻫﻢ ﺯﻧﺪگى میكنى.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴تلنگر؛ "باورهای غلط"!!!
در معبدی گربه ای زندگی میکرد که هنگام عبادت راهب ها، مزاحم تمرکز آن ها میشد.
بنابراین استاد بزرگ دستور داد هر وقت، زمان مراقبه میرسد، یک نفر گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد.
این روال سالها ادامه پیدا کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد.
سالها بعد استاد بزرگ درگذشت. گربه هم مرد. راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام عبادت، به درخت ببندند تا اصول عبادت را درست بجا آورده باشند.
سالها بعد استاد بزرگ دیگری رساله ای نوشت درباره اهمیت بستن گربه، هنگام عبادت!
بسیاری از باورهای ما اینگونه به اصل و قانون تبدیل میشوند.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴تامل و تفکر؛ "فرق آرامش و آسایش"!!!
آسایش یک امر بیرونی و آرامش یک پدیده درونیه؛ مردم ممکنه خیلی تو آسایش باشند اما معدود افرادی هستن که در آرامش زندگی میکنن.
آسایش یعنی راحتی در زندگی که با امکانات و ثروت خوب و زیاد به دست میاد و هر چی دلشون بخواد میخرن و هر کجا خواستن میرن و...
آرامش رو کسانی دارن که از درون سالم و سلامتند، شاید بی چیز باشن اما دلشون خوشه و به آنچه دارن راضین.
چه خوب میشد که ما در عین آسایش، آرامشم همرامون بود.
آرامش+آسایش=خوشبختی
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴تلنگر؛ "قدر زندگیتان را بدانید"!!!
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود.
2دقیقه از فیلم گذشت،
4دقيقه ديگر هم گذشت،
8دقیقه اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین و به یک كودک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴داستان؛ "فروشنده کفش"!!!
دو فروشنده کفش برای فروش کفشهای فروشگاهشان به جزیرهای اعزام شدند.
فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچکس کفش نمیپوشد، فورا تلگرافی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمیگردم، اینجا هیچکس کفش نمیپوشد.
فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد، فورا این تلگراف را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا هزار جفت کفش بفرستید، اینجا همه کفش لازم دارند.
براي كسب موفقيت بايد نگرش درست داشت. افراد عادی به دیدن چیزهای منفی و مدام بهانه آوردن عادت کردهاند، در حالیکه هر چیزی هم جنبهی منفی دارد و هم مثبت که افراد موفق با انرژی خوبشان جنبههای مثبت را میبینند و از نقاط قوت استفاده میکنند.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴داستان؛ "ضربه آخر"!!!
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز پسرم را وادار به انجام نمازهایش در مسجد بکنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! عروس جواب داد: مادر داستان سنگ و گنج را شنیدهای؟
👆👆ادامه دارد...👇👇
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
👆👆...ادامه داستان قبل👇👇
میگویند سنگ بزرگی راه رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد. با پتکی سنگین نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد.
مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شدهای، بگذار من کمکت کنم. مرد تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود. مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود؛ گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است. مرد اول گفت: چه میگویی من نود و نه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی!
مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند، مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم و دومی گفت: همهی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. قاضی گفت: نود و نه جزء آن طلا از آن مرد اول است، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست. اگر او نود و نه ضربه را نمیزد، ضربه صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند.
و تو مادر جان سی سال در گوش فرزند خواندی که نماز بخواند بدون خستگی و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم! چه عروس خوش بیان و خوبی، که نگذاشت مادر در خود بشکند و حق را تمام و کمال به صاحب حق داد و نگفت: بله مادر من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم. بدین گونه مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی ثمر نبوده است.
اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴تلنگر؛ "عامل نابودی انسانها"!!!
شمع به کبریت گفت:
از تو میترسم؛ تو قاتل من هستی.
کبریت گفت: از من نترس!
از ریسمانی بترس که در دل خود جای دادی.
عامل نابودی انسانها، تفکرات منفی خودشان است؛ نه عوامل بیرونی.
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴حکایت؛ "کم فروشی"!!!
مرد فقیرى بود که همسرش کره درست میکرد. زن کره ها را به شکل قالبهای یک کیلویى درست میکرد و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر میفروخت و مایحتاج خانه را میخرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و آنها را وزن کرد. اندازه هر کره ۹۰۰گرم بود. او عصبانى شد و به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمیخرم، تو کره را بعنوان یک کیلو به من میفروختى در حالیکه وزن آن ۹۰۰گرم است!
مرد فقیر سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم.
چندی قبل یک کیلو شکر از شما خریدیم،
و آن را بعنوان وزنه قرار میدادیم!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴داستان؛ "آرزوی مرد از فرشته"!!!
ﻣـﺮﺩﯼ ﺑـﻪ همسرش ﮔـﻔـﺖ: "ﻧـﻤـﯿـﺪﺍﻧـﻢ ﺍﻣـﺮﻭﺯ ﭼـﻪ ﻛـﺎﺭ ﺧـﻮﺑـﯽ ﺍﻧـﺠـﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛـﻪ ﯾـﻚ فرشته ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩﻡ ﺁﻣـﺪ ﻭ ﮔـﻔـﺖ ﻛـﻪ ﯾـﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﺗـﺎ ﻣـﻦ ﻓـﺮﺩﺍ ﺑـﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛـﻨـﻢ"!
همسرش ﺑـﻪ ﺍﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﺎ ﻛـﻪ 16ﺳـﺎﻝ ﺑـﭽـﻪ ﺍﯼ ﻧـﺪﺍﺭﯾـﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﺑـﭽـﻪ ﺩﺍﺭ ﺷـﻮﯾـﻢ.
ﻣـﺮﺩ ﺭﻓـﺖ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣـﺎﺟـﺮﺍ ﺭﺍ ﺑـﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗـﻌـﺮﯾـﻒ ﻛـﺮﺩ، ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺳـﺎﻟـﻬـﺎﺳـﺖ ﻛـﻪ ﻧـﺎﺑـﯿـﻨـﺎ ﻫـﺴـﺘـﻢ، ﭘـﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛـﻦ ﻛـﻪ ﭼـﺸـﻤـﺎﻥ ﻣـﻦ ﺷـﻔـﺎ ﯾـﺎﺑـﺪ".
ﻣـﺮﺩ ﺍﺯ ﭘـﯿـﺶ ﻣـﺎﺩﺭﺵ ﺑـﻪ ﻧـﺰﺩ ﭘـﺪﺭ ﺭﻓـﺖ، ﭘـﺪﺭﺵ ﺑـﻪ ﺍو ﮔـﻔـﺖ: "ﻣـﻦ ﺧـﯿـﻠـﯽ ﺑـﺪﻫـﻜـﺎﺭﻡ ﻭ ﻗـﺮﺽ ﺯﯾـﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓـﺮﺷـﺘـﻪ ﺗـﻘـﺎﺿـﺎﯼ ﭘـﻮﻝ ﺯﯾـﺎﺩﯼ ﻛـﻦ".
ﻣـﺮﺩ در این ﻓـﻜﺮ بوﺩ که, ﻫـﻮﺍﯼ ﻛـﺪﺍﻣـﺸـﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷـﺘـﻪ ﺑـﺎﺷـﺪ، ﻛـﺪﺍﻡ ﯾـﻚ ﺍﺯ ﺍﯾـﻦ ﺍﻓـﺮﺍﺩ ﺗـﻘـﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧـﺪ، همسرم؟ ﻣـﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘـﺪﺭﻡ؟
ﺗـﺎ ﻓـﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼـﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘﯿـﺪﺍ ﻛـﺮﺩ ﻭ ﺑـﺎ ﺧـﻮﺷﺤـﺎﻟﯽ ﺑـﻪ ﭘـﯿـﺶ فرشته ﺭﻓـﺖ ﻭ ﮔـﻔـﺖ: "ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛـﻪ ﻣـﺎﺩﺭﻡ ﺑـﭽـﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔـﻬـﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃـﻼ ﺑـﺒـﯿـﻨـﺪ“!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴شعر؛ "خودت باش"!!!
تلخ باش اما خودت باش این صداقت بهتر است
ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است
من تو را بازيچه كردم يا تو من را؟ بگذريم
اين قضاوت بين ما روز قيامت بهتر است
با ترحم از خدا شادی برایم خواستی!
ناسزاى ديگران از اين محبت بهتر است
از پشیمانی نگو انقدر و ناشکری نکن
آن گناه آلودگی از این ندامت بهتر است
بیوفا جان دوستت دارم هنوز اما برو
هر چه از من دورتر باشى برايت بهتر است
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
🔴حکایت؛ "ازدواج دختر با پسر پولدار"!!!
پسری بااخلاق و نیک سیرت اما فقیر به خواستگاری دختری رفت، پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم!
پسری پولدار اما بدکردار به خواستگاری همان دختر رفت، پدر دختر با ازدواج موافقت کرد و در مورد اخلاق پسر گفت:
ان شاءالله خدا او را هدایت میکند!
دختر گفت: پدرجان! مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟!
🔵به کانال پندوانه بپیوندید👇👇👇 🌸
🍃🌸🍃🌼 eitaa.com/pandevane
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸