eitaa logo
روایتگـــــــر
309 دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
30 فایل
روایتگر 👈کانالی متفاوت در موضوعات کمتر دیده شده در زمینه های مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، شهدایی و... @smmah1979 🌹ما را به دیگران هم معرفی کنید.
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️سردار جاویدنشان شهید حبیب‌الله مظاهری. ولادت: ۱۳۴۰ در شهرستان مریانج از توابع استان همدان. شهادت و مفقود شدن پیکر: ۲۸ تیر ۱۳۶۱ در مرحله‌ی دوم عملیات رمضان در منطقه‌ی کوشک. بنیان‌گذار و اولین فرمانده گردان مسلم‌بن‌عقیل از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله تهران، و جانشین فرمانده محور در عملیات رمضان از تیپ ۳۲ انصارالحسین همدان. (فرماندهی محور، بر عهده‌ی سردار شهید علی‌رضا حاجی‌بابایی بود). eitaa.com/revaayatgar 👇
1⃣ سردار جاویدنشان شهید حبیب‌الله مظاهری. ولادت: ۱۳۴۰ در شهرستان مریانج از توابع استان همدان. شهادت و مفقود شدن پیکر: ۲۸ تیر ۱۳۶۱ در مرحله‌ی دوم عملیات رمضان در منطقه‌ی کوشک. بنیان‌گذار و اولین فرمانده گردان مسلم‌بن‌عقیل از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله تهران، و جانشین فرمانده محور در عملیات رمضان از تیپ ۳۲ انصارالحسین همدان. (فرماندهی محور، بر عهده‌ی سردار شهید علی‌رضا حاجی‌بابایی بود). 💔روایتی از نحوه‌ی مدیریت شهید مظاهری بر گردان تحت‌امرش💔 سردار شهید حاج حسین همدانی: «... اصولاً یکی از صحبت‌های عمده‌ی من با [سردار شهید]حاج محمود شهبازی در مقطع شروع به کار گُردان مسلم‌بن‌عقیل، به دغدغه‌ی خاطری که از ناحیه‌ی روحیات درون‌گرای شهید حبیب‌الله [مظاهری]، و [معاون وی] [شهید خسرو] ارژنگی‌مهربان داشتیم مربوط می‌شد. یادم هست که این دو بزرگوار مشغول سازماندهی گردان مسلم شدند، من به شهبازی گفتم: برادر محمود، از حالا گفته باشم، من واقعاً نگرانم این گردان مشکل پیدا کند. ایشان پرسید: چرا؟ گفتم: ببین بچه بسیجی‌های استان همدان را که می‌شناسی؛ عموماً و به جز موارد استثناء، نیروهای سربه‌زیر و مطیعی هستند، ولی قرار است عده‌ی زیادی از نیروهای بسیجی اعزامی از تهران را هم به این گردان بدهیم. بچه‌های تهران به زبان‌آوری و ابراز وجود در برابر رده‌ی بالاتر از خودشان معروفند، و به طور سنتی این طور بار آمده‌اند که معمولاً از کسانی تبعیت کنند که علاوه بر داشتن سایر مزیت‌های مدیریتی، از امتیاز سرزبان داشتن هم برخوردار باشند.» «... [حدود دو هفته‌ی بعد از تشکیل گردان مسلم]، ظرف همان چند روزی که از عملیات [فتح‌مبین] سپری شده بود، بسیجی‌های گردان مسلم، شیفته‌ی افتادگی، صفا، و شجاعت خارق‌العاده‌ی حبیب شده بودند. خودم در خط می‌دیدم، این بچه‌ها چطور از جان‌و‌دل، از او فرمان می‌برند، این در حالی بود که نیروهای گردان مسلم و فرمانده آن، از دو خاستگاه اجتماعی - فرهنگی متفاوت برخوردار بودند. نیروهای این گردان، بچه‌های پایتخت بودند، و حبیب بچه‌ی شهرستان کوچک مریانج در استان همدان. آنها مثل بیشتر بچه‌های تهرانی، زبان‌آور و پر های‌و‌هوی بودند، برون‌گرا و بازیگوش. در عوض حبیب، ساکت بود و سر به تو، درون‌گرا و گوشه‌گیر. سابقه‌ی آشنایی زیادی هم که با هم‌دیگر نداشتند. در نتیجه، باید تأمل کرد تا فهمید در آن مدت زمان کوتاه، این‌ها در رفتار و کردار حبیب مظاهری چه دیده بودند که آن‌طور دل‌باخته‌ی او شده بودند، و مثل یک دسته کبوتر جلد، مدام دوره‌اش می‌کردند و یک آن از او جدا نمی‌شدند. یادم هست گاهی اوقات که حاج محمود شهبازی، حبیب را محصور در جمع بامحبّت بچه بسیجی‌های گردان مسلم می‌دید که دارند از سروکول او بالا می‌روند، با لبخندی از سر خرسندی به این صحنه نگاه می‌کرد و در سکوت، سر تکان می‌داد.» 📚منبع: کتاب «مهتاب خَیّن»، خاطرات سردار شهید حاج حسین همدانی از انقلاب، کردستان و جنگ‌تحمیلی، صص ۵۹۲ و ۴۳۲ و ۴۳۱ eitaa.com/revaayatgar ادامه دارد ...👇
2⃣ 💔روایتی از مظلومیت خاص شهید مظاهری و نیروهای گردانش💔 «... [در مرحله‌ی اول عملیات الی‌بیت‌المقدس]، برگشتیم طرف شمال؛ سمت ایستگاه نیم‌نود که منتهی‌الیه حد راست محور سلمان و قرارگاه فرعی نصر۲ محسوب می‌شد. از جنوب‌به‌شمال که در حاشیه‌ی جاده حرکت می‌کردم، دیدم به ترتیب، بچه‌های گردان‌های مالک، عمّار، انصار+۱۴۴، و حمزه در خط آرایش گرفته‌اند، اما از نیروهای گردان مسلم در خط خبری نیست، خیلی تعجب کردم؛ آخر حبیب مظاهری آدمی نبود که لازم باشد یک دستور را دو بار به او بدهی، این شد که برگشتم عقب و رفتم به طرف آن موضع گردان تانک عراقی، حبیب را دیدم که نای سرپا ایستادن را هم نداشت. گفتم: حبیب مگر نگفته بودم باید گردان خودت را ببری توی خط بچینی؟ هنوز که همین جا هستی! بالاخره می‌گویی چی شده که اینجا ماندگار شده‌اید یا نه؟! سرش را به گوش بنده نزدیک کرد و با صدای شرم‌زده ای گفت: برادر همدانی؛ بچه‌های ما، همگی مسموم شده‌اند. گفتم مسموم؟ یعنی چه؟! دیدم با گوشه‌ی چشم، دارد به بچه‌ها که همگی روی زمین ولو شده بودند اشاره می‌کند. دقیق‌تر که شدم دیدم عجب؛ نشیمن شلوار بچه‌ها، بلا استثناء مرطوب و آلوده است. برگشتم به حبیب چیزی بگویم که این‌بار دیدم شلوار خود او هم کثیف است، تازه فهمیدم چرا دفعه‌ی قبلی که آنجا آمده بودم، بچه‌ها که مرا می‌دیدند یا سرشان را پایین می‌انداختند یا از من رو بر می‌گرداندند. طفلکی‌ها خجالت می‌کشیدند. اینها بر اثر مسمومیت شدید غذایی بود که آن طور بی‌حال و سست پشت آن خاکریز دایره‌ای شکل، زمین‌گیر شده بودند. خیلی خجلت‌زده شدم، این شد که برگشتم به حبیب مظاهری گفتم: اصلاً فراموش کن حبيب جان، فعلاً شما همین‌جا بمانید، ما رفتیم. [آن کنسروهای خوراک لوبیای تاریخ مصرف‌گذشته، بالاخره تأثیر سوء خودشان بر جهاز هاضمه‌ی نیروهای گردان مسلم را آشکار کردند.] خدا را شکر که این نوارها را که راویان دفتر سیاسی حاضر در تیپ ۲۷ طی آن عملیات ضبط کردند الآن در آرشیو موجود است. آن شش شبانه‌روزی که ما پشت جاده‌ی اهواز - خرمشهر داشتیم پاتک‌های پی‌درپی لشکر ۳زرهی و تیپ ۱۹کماندویی و تیپ ۳۳نیرو مخصوص عراق را در مقابل مواضع دفاعی محورهای عملیاتی سلمان و محرم دفع می‌کردیم، به حدّی وضعیت خط بحرانی بود که به ما اجازه نمی‌داد حتی برای یک نصفه روز، ما این بچه‌های ناخوش گردان‌های مسلم و حبیب‌بن‌مظاهر را به عقب بفرستیم تا هم به نظافت شخصی‌شان برسند؛ حمام بگیرند و لباس عوض کنند و هم چند ساعتی استراحت کنند، تا اوضاع به هم‌ریخته‌ی معده‌هایشان قدری بهبود پیدا کند. تمام آن شش شبانه روز، این‌ها با همان لباسهای آلوده و بدن‌های بو گرفته، در آن هوای گرم خوزستان و در حالی که به علت از دست دادن آب بدن، نای از جا بلند شدن را هم نداشتند، به حالت درازکش، پشت خاکریز شرق جاده، رو به غرب و جنوب در حال شلیک و دفع پاتک بودند. فراموش نمی‌کنم؛ عصر روز اوّل عملیات که به همراه حاج احمد متوسلیان و حاج محمود شهبازی داشتیم برای سروسامان دادن به اوضاع خط دفاعی تیپ۲۷، در امتداد خاکریز حاشیه‌ی شرقی جاده حرکت می‌کردیم، به قدری بوی بدن‌های آلوده‌ی بچه‌های این دو گردان[گردان‌های مسلم‌بن‌عقیل و حبیب‌بن‌مظاهر] زیاد بود که با شرمساری، جلوی دماغ و دهن خودمان را با دست می‌پوشاندیم، و از کنار آنها عبور می‌کردیم. البته از روز دوم، دیگر شامه‌ی خودمان هم به آن رایحه‌ی ناخوش عادت کرده بود. نکته‌ای که می‌خواهم به شما عرض کنم، این است که من در تمام این سال‌ها، از بازگویی این واقعه ابا می‌کردم و اگر عزیزترین کسان من هم اصرار می‌کردند، حاضر به تعریف آن برای احدی نمی‌شدم. ...[چرا که] در بین طیفی از رزمنده‌های قدیمی، خصوصاً رفقای مشترک ما و شهیدان حبیب‌الله مظاهری و علی‌رضا موحد‌دانش، عده‌ای هستند که مطرح کردن چنین قضایایی را در حکم وَهنِ به آن دو بزرگوار و نیروهای‌شان در گردان‌های مسلم و حبیب می‌دانند، و می‌گویند چه معنایی دارد که این مطالب به مردم گفته شود؟ یعنی دفاع مقدّس ما، هیچ نکته‌ی قابل اهمیت دیگری ندارد که شما می‌خواهید برای مخاطبین، خصوصاً نسل سومی‌ها و نسل چهار‌می‌های جنگ‌ندیده در این مملکت، چنین مسائل فرعی و بی‌ارزشی را مطرح کنید؟ می‌بینید که در بین هم‌رزمان قدیمی ما، حتی بیان آن واقعیت‌های انسانی، به اقدامی خلاف شئوونات تعبیر می‌شود.» 📚منبع: کتاب «مهتاب خَیّن»، خاطرات سردار شهید حاج حسین همدانی از انقلاب، کردستان و جنگ‌تحمیلی، صص ۷۸۶ و ۷۸۵ و ۷۸۴ 🕊شادی روح پاک شهیدان، بالاخص سردار جاویدنشان، حبیب‌الله مظاهری، حمد و سوره و صلواتی قرائت کنیم. eitaa.com/revaayatgar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
7.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 درسی که از یک پیرمرد پیاز فروش بیسواد گرفت... 🔺برای خدا کار میکنی یا مردم؟! 😔 💢 تا قیامت نشده هیچ کسی را قضاوت نکنید... 🔴 👇 @bidariymelat
🔴 عاقبت به خیری امروز سالگرد شهادت شهید طیب حاج رضایی است کسی که عاقبت به خیری را با تشخیص درست و پایداری و شهادتش به طور کامل معنا کرد کسی که وقتی ولی خدا به زیارت حضرت عبدالعظیم مشرف می گردند حتما بر سر مزار او نیز حاضر می شوند ... اَللّهمَّ اجعَل عَواقِبَ اُمورِنا خَیراً ✍ "قاسم اکبری" ✌️جنبش مستضعفین @jonbeshmostazafin