۱۱ فروردین
آغاز دوباره:
من؟ آدمی که سعی می کنه عادی باشه.
اینجا؟ یه دفترچه ی کوچیک برای یادداشت حرفا و متنای چرت و پرتی که هیچ وقت گفته نشد و هیچ وقت شنیده نشد.
و شاید همون گسل، خموش و یا گلارین قبلی.
۱۱ فروردین
۱۱ فروردین
۱۱ فروردین
مرداب
یه جمله شنیدم می گفت: دریا معرفت داره کسی رو که غرق کرده برمی گردونه. ولی مرداب نه اون رو می بلعه و دیگه پسش نمی ده.
می دونی چیه من غرق شدم تو مرداب خیالاتم.
اون ها دیگه من رو بر نمیگردونن و من هیچ وقت اون آدم سابق نخواهم شد.
هم سخته و هم دردناک ولی من عادت کردم به زندگی با اونها به طوری که اگر یک لحظه خیالات پوچم را رها کنم، هرگز نمی توانم اینجا را تحمل کنم.
این منم؛ کسی که مرداب تخیلاتش، آن را بلعیده است!
۱۱ فروردین
۱۱ فروردین
چرا هر وقت بهم خوش میگذره دقیقا بعدش بهم ثابت می شه که من لایق خوش گذروندن و خوشحالی نیستم؟
۱۱ فروردین
شاید اگر الان کنارم بودی با تو غم هام رو فراموش میکردم و بیخیال از هر چی ناراحتی و غم و غصه، میرفتیم سراغ دیوانگی های خودمون...
۱۱ فروردین
ای کاش می شد مغز ما آدما هم مثل مجتمع ها نگهبان داشت.
که نمی گذاشت هر فکر نامرتبطی وارد بشه.
نمی گذاشت هر چیزی که اهل مغز ما نیست و با اون جور در نمی یاد واردش بشه.
ای کاش نمی گذاشت درباره بقیه فکر بد بکنیم و اون ها رو به ذهنمون راه بدیم.
ای کاش می شد یه نگهبان هم بود که از مغز ما آدما محافظت بکنه و نزاره جز فکرای خوب و چیزایی که مغز ما می تونه اونها رو تحمل کنه و آسیبی به فضای اون وارد نمی کنه از ذهنمون عبور کنه.
۱۱ فروردین
۱۲ فروردین
من آدم کم حرفیم ولی وقتی شروع می کنم به حرف زدن یعنی برای تعریف اون قضیه ذوق دارم.
حداقل وقتی خودم شروع میکنم به تعریف کردن شما نزنید تو ذوقم.
۱۲ فروردین
۱۲ فروردین