ما عشق راپشت ِدراین خانه دیدهایم ،
زهرا در آتش بود ، حیدر داشت میسوخت .💔
زمین لرزید ، زمین افتاد
کس و کار علی افتاد
عزیز خونهٔ مولا
به ضرب پا ز پا افتاد.."
مرد جنگی هم اگر باشی کمر خم میکنی ؛
همسرت را رو به چشمانت ...بماند بگذریم :)))))
در مدینه مردی بود
که هر بار به چارچوبِ دَر خیره میشد
شانه هایش میلرزید...
نمیخواهم برنجانم دلت را بی سبب اما ؛
چگونه مرگِ یک مادر ؛ چهل تن متهم دارد :)؟!
همان علی که میگفت :
اگر تمام عرب باهم همدست شوند
و مقابلم بایستند ،
توان مقابله با من را ندارند ،
وقتی حسن و حسین در مسجد
خبر همسرش را برایش آوردند ،
زانویش لرزید و با صورت
به زمین خورد و بیهوش شد . .
آب بر صورتش پاشیدند ،
به هوش که آمد فرمود :
ای دختر محمد ،
تا زنده بودی مصیبتم را به تو میگفتم ،
بعد از تو چگونه آرام بگیرم ؟:)
| بیتالاحزان،ص۲۴۹ |
روضهخوان گفت حسن'ع- ، مادر و کوچه، سیلی
تا یکی گفت، نزن کل حرم ریخت به هم . . ؛)
یک عمر در این کوچه نشستیم و نوشتیم ؛
ای شهر، مگر یک زن غم دیده زدن داشت ؟!
دل غࢪیب من از گࢪدش زمانہ گࢪفت
بہ یاد غࢪبت زهࢪا شبۍ بھانہ گࢪفت
شبانہ بغض گلوگیࢪ من ڪناࢪ بقیع
شڪستودیده ز دلاشڪ دانہدانہ گࢪفت