خودمونیم ، آقا ..
یه کربلا میتونست همه چی وعوض کنه اما
شماهم به جون دادن نوکرت راضی شدی :) .
‹آقایاباعبدالله!›
تَنِ مَن قایِق لَنگَر زَده دَر طوفان اَست ، 💔
خُودم اینجا دِل مَن پیش تو سَرگَردان اَست...
بی رمق میگفت : به جون مادرت ،
این دوری ِ حرمته که نوکرتو به این
حال و روز انداخته ، ببین ، فراق حرمت
نفس نذاشته برام :) .
میگفت ، آخه منی که نفسم بالا نمیاد ،
چطور انتظار داری با دوری کربلات بسازه ؟ :)💔
به قول امیر کرمانشاهی ، همونجا که میگفت :
این صبوری ، دقم داد دقم ...
آقایامامحسین(علیه السلام)؛
مرابهگوشهیآغوشِخویشدعوتکن
مگربهجزتوکسیگوشهیدلمدارم؟!