🚩#یا_سیدتی_رقیه_مددی 🚩#شب_جمعه_است_هوایت_نکنم_میمیرم 🚩#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله 🔻حکایت است در اکسیرالعباده از مردی از صالحین نجف که گفت: پیش از مغرب در وادی السلام بودم که ناگاه دیدم جماعتی از سواران را و در جلوی ایشان بود سواره ای در نهایت حُسن و جلال، پس ایشان را از علمای نجف گُمان کردم اما گفتند ما نیستیم آنان که تو گمان کردی، بلکه از ملائکه می باشیم و آنکه مقدم است، روح مرد صالحی از اهل اهواز و حویزه است که اورا می آوریم به این مکان و تو ای مرد با ما بیا ناگاه خود را با ایشان در مکان وسیعی دیدم که بهتر از آن ندیده بودم، پس ملائکه فرود آمدند و رکاب آن مرد را گرفتند و اورا در صدر مجلس نشانیدند و آن مجلسی بود مزین به انواع فرش ها از حریر و دیباج بهشتی و معطر بود به انواع بوهای خوش و در اطراف و اوساط آن مجلس ، قنادیل و شمع های کافوری منصوب بود... پس روح آن مرد را تهنیت گفتند و مائده ای حاضر شد که در آن انواع فواکه لطیفه بود و او شروع کرد به تناول و مراهم تکلیف کرد به خوردن ، پس من هم از آن تناول کردم و بعد به من گفت ؛ ای مرد صالح چه میبینی؟ گفتم درجه عظیمه و موهبت کثیره میبینم گفت علت کشف این عالم برای تو این است که پدر تو از من دو من گندم طلب کار بوده است و چون خداوند خواست که از درجه من چیزی کم نشود ، چنین شد تا از حق تو خلاص شوم حال یا مرا بری ء الذمه گردان یا بگیر حق خود را از من پس گفتم حق خود را می خواهم و یکی از ملائکه ندا داد ابسط عبائک پس از ظرفی گندم در عبایم ریختند و گفت جمع عبائک فقد وصل حقک الیک من عبایم راجمع کردم و آن مجلس از نظر من غایب شد، لیکن عبای من پر از گندم بود و تا مدت مدیدی از آن آرد میکردیم و می خوردیم، تا آنکه این مطلب را افشا کردم و آن گندم تمام شد و اما آن مرد که روحش را در مکاشفه دیدم از عوام شیعه بود که از حلال تکسب میکرد و زیادتی از مخارج خود را در دهه اول محرم در مجالس تعزیه #سیدالشهدا خرج می کرد و دراهم و دنانیر و لباس های فاخره به قراء مراثی و احادیث و شعرا می داد و خودش سقایی می کرد و در آن مجالس عوض آب خالص ، آب مخلوط به شکر به تعزیه داران می داد... صلی الله علیک #یاسیدنا_المظلوم #سیدنا_العطشان #سیدنا_الغریب #سیدنا_العریان #حلوا_به_کسی_ده_که_محبت_نچشیده #محبوبم_حسین #عزیزم_حسین