#سوپرایز🤩🤩👏👏
🦋سلام🤚
🦋دلتون یه سوپرایز جذاب میخواد ؟😉😉
🦋یه سوپرایزی که وقتی حوصلتون سر میره به کارتون بیاد ؟😉😉
🦋یه سوپرایز با حال🤩🤩
🦋خب چرا معطلید ؟😳
🦋اگر اعضا کانال مارو به 300 نفر برسونیدPDFرمان جانم میرود رو براتون میگذارم که بسیار عالیه و اثر گذار هستش .😁🤩👍👏
🦋پس درنگ نکنید و مارو به 300 نفر برسونید تا PDF این رمان عالی و بسیار زیبا رو براتون بگذارم . 🤩🤩😍👌
#گردان_بر_خط 😎😎
@gordan_bar_khat
از حضرٺ رسول اڪرم"ص"سوالشد:🍃
ڪفارهغیبٺ چیسٺ؟🍂
حضرٺ فرمودند:🍃
ڪفاره اش این اسٺ ڪہ هرگاه بہ یاد ڪسے
ڪہ از او غیبٺ ڪرده ای افٺادی،از خداوندمٺعال
برایش آمرزش بخواهے☝🏻
#گردان_بر_خط😎
@gordan_bar_khat
¦⏳⃟🔆¦⇦ #تلنگࢪانھ
🖐🏻انگشتان مانشانۂ پنجتن. و بندهای آن
نشانۂ چهاردهمعصوم است. و خطوط کف دست; دست راست سن حضرت زهرا سلام الله و اگه خطوط کف دست چپ را از خطوط کف دست راست کم کنید سن پیامبر اکرم (ص) و امام علی علیه السلام بدست میاد.
پس مـــــراقبدستان خود باشیم
که دست به چه کارهایی مےزند!!
@gordan_bar_khat
شادزی طنز جبهه
معلمي از نهضت سواد آموزي به منطقه آمده بود. بعد از تقسيم نيرو به واحد ما ملحق شد. مثل آبي که دنبال گودال مي گردد، اينجا و آنجا در پي برادران بي سواد بود تا کلاس نهضت را برايشان داير کند . چند نفر جمع شديم. روز اول پرسيد:« در ميان دوستان کسي هست که خواندن و نوشتن بداند؟»
يک نفر دست بلند کرد. از او خواست بيايد پاي تخته سياه. آمد. گفت: « بنويس نان .»
او کمي گچ را در دستش پايين بالا کرد. معلوم بود نمي داند. مکثي کرد و پرسيد:« آقا نان بربري يا لواش❓»
همه خنديدند. گفت :« برو بنشين تا بگويم بربري يا لواش !»😂😂😂
منبع:شاهد نوجوان،شماره 54
#طنزجبهه
@gordan_bar_khat
#انگیزشی
🏖 دروغ سفید نگویید تا پیشرفت کنید!
دروغهای سفید دروغهایی است که برای آسیب به دیگران گفته نمی شوند:
1- در جاده با سرعت 50 کیلومتر در ساعت رانندگی میکند اما در جمع دوستان میگوید که کمتر از 120 کیلومتر در ساعت نمیرود!
2-روزی یک صفحه کتاب میخواند اما در حضور دیگران میگوید اگر کمتر از ده صفحه در روز بخوانم نمیخوابم!
پاول اکمن می گوید:
«من دروغهای سیاه را بخشودنی میدانم، اما دروغ سفید نابخشودنی است.
این دروغ انسانها را به پرتگاه نابودی می برد».
ما با دروغ سفید دیگران را فریب نمیدهیم بلکه «خود» را «فریب» میدهیم.
به اندازهای که تصویر بیرونی ما با واقعیت درونی ما تفاوت دارد،
دچار تعارض و اضطراب و تنش میشویم.
به همان اندازه وادار میشویم در مواجهه با دیگران نقاب بر چهره بزنیم و به همان اندازه از تحقق برنامههای توسعه تواناییهای فردی خویش، جا میمانیم.
💟 @Gordan_bar_khat
❗چیکار کنیم که سرحال و مثبت باشیم؟
•لبخند بزنید(تو هرشرایطی که هستید لبخند بزنید)
•ورزش کنید
•استرس رو از خودتون دور کنید
•ساعت خوابتون رو تنظیم کنید
•هر صبح که از خواب بیدار میشید شکرگزار باشید
•کسی رو قضاوت نکنید
•هدفاتونو مرور کنید
•آهنگ های شاد گوش بدید
•برقصید
•جملات مثبت و انگیزشی بخونید
•ریسک کنید و کارهای جدید انجام بدید
•کینه ای نباشید
•دیگران رو تشویق کنید
•از اینکه ار دیگران کمک بگیرید هراس نداشته باشید
•عاشق زندگی باشید و از تمام لحظاتش لذت ببرید!
💟 @gordan_bar_khat
#رمان 🌿📖🌺
#هرچی_تو_بخوای
✨قسمت صد و سی و هفتم✨
سؤالی نگاهم کرد...😅😅
میخوام اینبار قصد قربت کنم.☝️
لبخندی زد و گفت:
دیوانه😅😅
تازه منو شناختی؟...کلاه بزرگی سرت رفته.😁😂
اونقدر شوخی کردم که حالش بهتر شد...😄
تو خیابان ها میچرخیدیم و حرف میزدیم.یک ساعت به اذان صبح بود.👍
اون موقع مسجدی باز نبود.تو پارک نماز شب خوندیم.✨برای نماز صبح رفتیم مسجد.بعد نماز عمه زیبا باهام تماس گرفت...📱
#گردان_بر_خط 😎👌
@gordan_bar_khat
#رمان 🌿📖🌺
#هرچی_تو_بخوای
✨قسمت صد و سی و هشتم✨
اون موقع مسجدی باز نبود.تو پارک نماز شب خوندیم.✨برای نماز صبح رفتیم مسجد.بعد نماز عمه زیبا باهام تماس گرفت...📱
امین جواب تلفن ما رو نمیده،کجاست؟😰
مسجد هستیم.حالش بهتره.نگران نباشید.👍
از عمه دیبا ناراحت نباش.اون...😔
ناراحت نیستم.حالشون رو میفهمم.👍
قرار شد با امین بریم اونجا.همه هنوز خونه خاله مهناز بودن.امین راضی نمیشد منم ببره.خونه مون پیاده م کرد و تنها رفت.☹️
ساعت یازده صبح🕚میخواست بره...
#گردان_بر_خط 😎👌
@gordan_bar_khat
#رمان 🌿📖🌺
#هرچی_تو_بخوای
✨قسمت صد و سی و نهم✨
ساعت یازده صبح🕚میخواست بره...
ساعت هفت دیگه دلم آروم نمیگرفت. میخواستم برم پیشش...😭
با باباومامان هماهنگ کردم ساعت ده برای خداحافظی بیان.👍
وقتی افراد خونه خاله مهناز منو دیدن،تعجب کردن.فکر کردن دیگه نمیرم.😢یعنی امین اینجوری گفته بود.ولی از حالم معلوم بود تو دلم چه خبره...😔
گفتن امین تو اتاقشه.رفتم پیشش.داشت نماز میخوند.✨
پشتش به من بود...
فقط نگاهش میکردم،😓چه نماز عاشقانه ای میخوند.اشکهام به اختیار خودم نبودن.😖قلبم درد میکرد.😣
حال امین مثل کسی بود که با معشوقش قرار داره...😭😞
#گردان_بر_خط 😎👌
@gordan_bar_khat
#رمان 🌿📖🌺
#هرچی_تو_بخوای
✨قسمت صد و چهلم✨
حال امین مثل کسی بود که با معشوقش قرار داره...😭😞
نمازش تموم شد و متوجه من شد. اشکهامو سریع پاک کردم.برگشت سمت من.😢
چشمهاش خیس بود.لبخند زد و گفت:
گرچه بهت گفتم نیا ولی همه ش منتظرت بودم.😊😊
بالبخند گفتم...
من اینجوریم دیگه.خیلی زن حرف گوش کنی نیستم.😁😅
لبخند زد و هیچی نگفت.فقط به هم نگاه میکردیم؛با اشک😔😔
جدی گفتم...
#گردان_بر_خط 😎👌
@gordan_bar_khat