eitaa logo
گردان برخط "سـࢪباز"
5.3هزار دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3.9هزار ویدیو
308 فایل
- بسم الله . - وَ تَوَكَّل عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلا . حــاج‌حسین‌یکتا‌میگه : اگه‌میخوای‌یه‌روزۍ‌دور‌تابوتت‌‌ بگردن؛ امروز‌باید‌دور‌امام‌زمان‌بگردی🤍🌿!:)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ نظامی شیک😳😍😍😎🤩 هم دخترونه هم پسرونع😍😎🤩 ساخت مدیر کانال🙄🙄البته با اجازتون🙊🙄 @Gordan_bar_khat
سلام به اعضای گل گلاب خودمون😁 کیا دوستای صمیمی صمیمی صمیمی صمیمی دارن؟😍😁😁😁🤩 داشتن یه دوست خوب ارزوی خیلی هاس☺️ اما حالا !!!!! خواهران کانال!!!!! و برادران کانال!!!!! اگشماها هم یک دوست یا هر چند تا دوست صمیمی دارید و میخواید خوشحالشون کنین ولی نمیدونید چطوری ؟؟؟؟😳😳😳😳😢 اشکالی نداره😁😃👌😎 من به شما یه پیشنهاد عالی میدم 😄 دوست دارید برای دوستی خوبتون و یه کلیپ داشته باشید ؟☺️ دوست دارید اسم خودتون روی کلیپ باشه؟؟؟؟😍یا حتی اول اسمتون😁 هر کی کلیپ دوستانه میخواد برای هدیه به دوستاش و یا استوری☺️😎توی ناشناس مون و یا پی وی مدیر @Bebe_zeunab پیام بده و حرف اول اسم خودتون و دوستتون یا کلش رو بگید تازه حتما بگید کلیپ دخترونه باشه یا پسرونه☺️ حتما براتون درست میکنیم ☺️ تا شما تقدیم کنید به دوستانتون😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و یکم✨ امین کلافه شده بود.برای اینکه از دست اونا راحت بشه،منو صدا کرد که برم تو اتاقش...😔 وقتی آقایون از اتاقش رفتن بیرون،رفتم پیشش. نگاهی به من کرد. صورتش پر از غم بود.😔 دلم خیلی براش سوخت.یه کمی باهاش حرف زدم،آرومتر شد.😢😢 بعد از نماز،عمه زیبا صدام کرد.رفتم تو آشپزخونه...🚶‍♀ رفتم تو آشپزخونه پیشش. گفت: زهرا جان،اگه شما به امین بگی نره،نمیره.👍 گفتم: من بهش قول دادم مانعش نشم...😔 @gordan_bar_khat
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و دوم✨ من بهش قول دادم مانعش نشم...😔 تو میتونی دوری شو تحمل کنی؟😢 هیچی نگفتم.سرمو انداختم پایین و اشکهام جاری شد.😭عمه زیبا چند دقیقه سکوت کرد و گفت: تو که اینقدر دوستش داری...برای سالم برگشتنش دعا کن.🤲 صدای زنگ در اومد...🔔🔔 عمه دیبا بود.تا وارد خونه شد،اطرافشو نگاه کرد.وقتی منو دید اومد سمتم و سیلی محکمی به من زد.😣گفت: همه ش زیر سر توئه.تو تشویقش میکنی بره سوریه.😡 گوشم سوت کشید.چند قدم پرت شدم اون طرف تر...😖😖😣 @gordan_bar_khat
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و سوم✨ گوشم سوت کشید.چند قدم پرت شدم اون طرف تر...😖😖😣 تمام سعی مو کردم که نیفتم.امین سریع اومد طرف عمه دیبا که چیزی بگه،مانعش شدم.همه از ناراحتی ساکت بودن.😖😖 امین از شدت عصبانیت سرخ شده بود.😥رفت تو اتاقش و کت شو برداشت.جلوی در هال ایستاد و به من گفت: بریم.🚶‍♂🚶‍♀ بعد رفت بیرون.من به همه نگاه کردم.خجالت میکشیدن.رفتم سمت در و به همه گفتم: خداحافظ.🤚 تو ماشین نشستم...🚗 @gordan_bar_khat
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و چهارم✨ تو ماشین نشستم...🚗 امین شرمنده بود.😔حتی نگاهم نمیکرد.😞بعد مدتی از جلوی بستنی فروشی رد شدیم.سریع و باهیجان گفتم: من میخوام.🤩🤩 ترمز کرد و گفت: چی؟😳 بالبخند به بستنی فروشی اشاره کردم و گفتم: قیفی باشه لطفا.😁😁 یه بستنی قیفی خرید و گرفت سمت من.نگرفتم ازش.گفتم: پس مال من کو؟☹️ منظورمو فهمید.گفت: من میل ندارم.😔 مثلا باناراحتی گفتم: پس برو پسش بده.منم نمیخورم...😤 @gordan_bar_khat
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و پنجم✨ پس برو پسش بده.منم نمیخورم...😤 رفت یکی دیگه خرید و اومد.مثل بچه ها ذوق کردم و شروع کردم به خوردن.ولی امین هیچ عکس العملی نشون نمیداد.گفتم: بخور دیگه.آب میشه ها.😉😉 با اکراه بستنی میخورد.😕من تندتند خوردم😋و عاشقانه نگاهش میکردم.از نگاه های من شرمنده شد.خواست حرکت کنه با شوخی سویچ رو ازش گرفتم...😜 کلافه از ماشین پیاده شد...😔😢 یه کم تنهاش گذاشتم.بعد نیم ساعت رفتم پیشش.گفتم... @gordan_bar_khat
🌿📖🌺 ✨قسمت صد و سی و ششم✨ یه کم تنهاش گذاشتم.بعد نیم ساعت رفتم پیشش.گفتم... میدونم سخته ولی اگه این سختی ها رو بخاطر خدا بپذیری☺️☝️ ثواب جهادت بیشتر میشه.😊 باناراحتی گفت: تو هم بخاطر ثوابش اون حرف ها و سیلی رو تحمل کردی؟☹️ باخنده گفتم: من بخاطر تو تحمل کردم.اخلاص نداشتم.خسر الدنیا و الآخرة شدم.👍 پس چقدر ضرر کردی.☹️ آره.راست میگی..میشه منو ببری خونه تون تا دوباره عمه جان بزنن تو گوشم؟😄😉 سؤالی نگاهم کرد...😅😅 @gordan_bar_khat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا