eitaa logo
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
13.1هزار دنبال‌کننده
23.1هزار عکس
2.9هزار ویدیو
87 فایل
ˇ﷽ براے تماشاے یڪ عشق ماندگار، در محفلے مهمان شدیم ڪھ از محبّت میان عـلے'ع و زهـرا'س میگفت؛ از عشقے حـلال...💓 •هدیهٔ ما به پاس همراهےِ شما• @Heiyat_Majazi ˼ @Rasad_Nama ˼ 🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼
مشاهده در ایتا
دانلود
@ostad_shojaeارزو13.mp3
زمان: حجم: 4.99M
⧉ 📀 . . ‌୧ ‌حُسن‌ها رو در چشم‌هامون بزرگ کنیم ...🔎 به خاطرِ خدا خوبی‌ها وَ نیکی‌ها رو ببینیم ...🌱 ꪆهَـر‌نَفَــس‌آواز‌ِعشق‌می‌رِسَـد‌از‌چــپ‌و‌ُراســت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 📀
⧉🛵 . . ‌ ୧ . منو ‌اشتباهی ریپلای‌ نکنید😢 من ‌زود وابسته میشم😅🥰 ﹆🗣 ﹆🚶🏻 ꪆزهرابراےعلےوعلےبراےزهراست ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🛵
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
⧉🎨 #ایدوانه ୧ . فصل پوشیدن شکت های جذابه😉 پس بیا بااین تیپ جذابترش کن😎 #ست_استایل ୧ اَزعَڪس‌ِرُ
مرسی آقا ما میریم یه دور میزنیم تو پاساژ میرسیم خدمتتون😎😅☝️ . ୧ اَزعَڪس‌ِرُخَش‌قَهوه‌شَود‌آب‌ِحَیات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal . ⧉ 🎨
⧉🚻 ‌ ୧ . . 📩) وقتی همسرم با ناراحتی میگه: "هیچی نمی‌خوام" تجربه میگه: دقیقاً همون موقع باید همه‌چی بخری! 😅🎁 📝 نکته: شنیدن دل، مهم‌تر از شنیدن کلمه‌هاست. تجربه مشابهے دارے بفرست🧑‍💻 𖢆📞𖢆 @Khadem_Daricheh . . ‌ ꪆ ورودبدون‌همسرجان‌ممنوع ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🚻
⧉ 🪅 . . ‌୧ . . کم مبین خود را که از بسیار هم بیشی(:🤍 . . ‌ ꪆگـَر‌شــَود‌عالـَم‌نگارسـتان‌نگار‌ِمن‌یکی‌‌سـت ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪅
⧉ 💞 . ‌ ୧ . ╮❥ وقتی کنارم نشست و گفت 🤭👇🏻 ╟🤍 «تو دلیل هر خنده‌ی قلبمی» ° یعنی حتی لحظات ساده با تو، پر از شادی و حلاله 🌸💗 ﹆🛍 ﹆🏡 . ꪆ تـو مـِـثـل‌خـــون‌تـوےِرَگهـامے ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 💞
⧉ 🦩 . . ‌୧ میدونی خیلی دوستت دارم ؟ میدونستی دیوونتم ؟ 🙈 میدونستی واسه داشتنت چقدر ممنون خدام ؟😍 میدونستی چقدر ذوق میکنم وقتی اسممو صدا میزنی ؟ دوستت دارم همیشگیم 😘💚 . ‌ ꪆدل‌ها‌نَجـوا‌میڪنند‌اینجا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🦩
⧉ 👑 . . ‌ ୧ . . مصلحت نیست قیاس 🌱 رخ تو با خورشید 🌞 شمس اگر اذنِ طلوع💛 از تو بگیرد ادب است✨️ . . ‌ ꪆ ٖساعت‌۸؛دل‌هایمان‌پابوس‌ْامام‌رضا ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 👑
عاشقانه‌‌ های‌ حلال C᭄
⧉ 🪄 . . ‌#عشقینه ୧ . . داســـٺان جذاب و واقعی #قیمت_خدا نام دیگر رمـــان؛ #تمام_زندگی_من 💫قسمت
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ . داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۴۵ 💫جشن تولد بعد از بریدن کیک، پدرم بهش رو کرد و گفت … – ما رو ببخشید آقای هیتروش … درستش این بود که در مراسم امشب با شراب از شما پذیرایی می کردیم اما همون طور که می دونید دختر ما و این چیزها اینجا ممنوعه … . با دلخوری به پدرم نگاه کردم … اون هم یه طوری جواب نگاهم رو داد که چشم هاش داد می زد … مگه اشتباه می کنم؟ … . لروی به هر دوی ما نگاه کرد و با خنده گفت … – منم همین طور … هر چند هنوز نتونستم کاملا شراب رو ترک کنم … اما اگر بخورم، … نماز صبحم قضا میشه … . هر دوی ما با تعجب برگرشتیم سمتش … من از اینکه هنوز شراب می خورد … و پدرم از اینکه فهمید اونم مسلمانه … و بعد با حالتی بهم زل زد که ترجیح دادم از پنجره بیرون رو نگاه کنم … . موقع بدرقه تا دم در دنبالش رفتم … خیلی سعی کردم چیزی نگم اما داشتم منفجر می شدم … . – شما هنوز شراب می خورید؟ … . با چنان حالتی گفت، من عاشق شرابم که ناخودآگاه یه قدم رفتم عقب … – البته همون موقع هم زیاد نمی خوردم … ولی دیگه … . یه مکث کرد و دوباره با هیجان گفت … – یه ماهه که مسلمان شدم … دارم ترک می کنم … هست اما انجامش بدم … . تا با سر تاییدش کردم … دوباره هیجان زده شد … – روحانی مرکز اسلامی بهم گفت ذره ذره کنم … ولی سعی کنم نمازم قطع نشه و بخونم … گفت اگه این کار رو بکنم مشکل شراب خوردنم درست میشه … . راست می گفت … 🌹لروی هیتروش، کمتر دو ماه بعد، کاملا شراب رو ترک کرده بود ... 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🪄 . . ‌ ୧ داســـٺان جذاب و واقعی نام دیگر رمـــان؛ 💫قسمت ۴۶ 💫خواستگاری پدرم هر چند از مسلمان بودن لروی اصلا راضی نبود … اما ازش خوشش می اومد … و این رو با همون سبک همیشگی و به جالب ترین شیوه ممکن گفت … به اسم دیدن آرتا، ما رو برای شام دعوت کرد … هنوز اولین لقمه از گلوم پایین نرفته بود که یهو گفت … – تو بالاخره کی می خوای ازدواج کنی؟ … چنان لقمه توی گلوم پرید که نزدیک بود خفه بشم … پشت سر هم سرفه می کردم … – حالا اینقدر هم خوشحالی شدن نداره که داری خفه میشی … چشم هام داشت از حدقه می زد بیرون … – ازدواج؟ … با کی؟ … – لروی … هر چند با دیدن شما دو تا دلم برای خودم می سوزه اما حاضرم براتون مجلس عروسی بگیرم … هنوز نفسم کامل بالا نیومده بود … با ایما و اشاره به پدرم گفتم آرتا سر میز نشسته … اما بدتر شد … پدرم رو کرد به آرتا … – تو موافقی مادرت ازدواج کنه؟ … با ناراحتی گفتم … – پدر … مکث کردم و ادامه دادم … – حالا چرا در مورد ازدواج من صحبت می کنید؟ … من قصد ازدواج ندارم … خبری هم نیست … – لروی اومد با من صحبت کرد … و تو رو ازم خواستگاری کرد… گفت یه سال پیش هم خودش بهت پیشنهاد داده و در جریانی … و تو هم یه احمقی …! 💫ادامه دارد.... نویسنده: شــہـــید مدافـــع حرمـ طاهـــا ایمانـــے . . ‌ ꪆ ٖڪاغذ‌سفید‌آغوشے‌براے‌احساسات ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🪄
⧉ 🤲 . . ‌ ୧ ╮❥ مزه‌ها «هر لقمه، یه جشن کوچیک از نعمت خداست.» 🍯🥖 ╟🌿 یعنی؛ • شیرینی لحظه‌ها، • طعم زندگی، • و لذت ساده‌ی خوردن. ✍🏻) مزه یعنی جشن شکر در دهان. . . . ꪆ ڪہ‌یکے‌هَسـت‌و‌ُنیـست‌هیـچ جُـز او ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉ 🤲
19.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⧉🍲 . . ‌ ୧ 🍮 دسر بهشتی🙂 🫔 مواد لازم: •شیر ۳ لیوان •زعفران غلیظ دم کرده •عرق هل و گلاب نصف پیمانه •خامه صبحانه ۲۰۰ گرم •آب سرد ¼ پیمانه •ژلاتین ۳ ق ع •شکر ۱ لیوان ꪆ آش خالته؛ بخوری پاته، نخوری پاته ╰🤍─ @Asheghaneh_Halal ° ⧉🍲