زندگی هایی به سرعت باد، گاهی مارا وادار به فراموشی کسانی که دوستشان داریم میکند؛
«روزی که زندگی کردن آموختم»
تو من رو یاد شوهر اولم میندازی. اونم زندگی رو یه جنگ دائمی میدید. مقاومتی برای هر لحظه. خلق و خوی همیشه آرام من دیوونش میکرد. خیال میکرد من خوش شانسم و سرنوشت معافم کرده درحالی که اون تمام روز رو باید با بلاهایی که سرش می اومد مبارزه کنه. فقط اواخر زندگیش متوجه شد که بیشتر مشکلاتش فقط نتیجه ی طرز نگاهش به دنیا بود.
«روزی که زندگی کردن آموختم»
ولی تو، هیچی نمیدونستی...
تو از چیزی خبر نداشتی...
کاش فقط قلبمو در میاوردم و میزاشتم کف دستت تا بفهمی دروغ نیست،
اما اون لعنتی خیلی سنگین شده بود...
متنفرم از اینکه اولویتم تویی نه خودم. و متنفرم از اینکه تو حتی اینو نمیدونی.
The Daughter of Darkness.mp3
10.65M
گاهی وقت ها فقط نیازه که سکوت کنی،
و گوش بسپاری به نجوای آرامش بخشی که برای تو نواخته میشه..
آرامش،
جایی در لا به لای نت های موسیقی،
جایی بین خطوط نقاشی،
و بین کلماتی که بر روی کاغذی حک شده
پنهان شده است..