eitaa logo
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
76 فایل
❀بـ‌سـ‌م رب ایـ‌سـ‌ٺادھ ھا❀ آوین مدیا ؛ ادامه دهنده مڪتب آوینے.. 🎬🎤 مرجع اختصاصی برای «ایـ‌سـ‌ٺادھ» ها..✌️🌹 مدیر: (تبادل و...) @Dokht_Avini_83 کانال ناشناس: https://eitaa.com/AVINMEDIA_majhool
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻▪️▪️▪️🔻 این روزا ویدیو هایی رو‌میبینیم در فضای مجازی دست بدست میشن از فلان مداحی بر مبنای فلان آهنگ... چون از طرفی این اتفاقِ جدیدی نیست و‌هر ساله حین و بعد از ایام عزاداری سرو‌کله شان پیدا میشود؛ که مطمئنا در سالهای آتی شدت میگیرند؛ آنهم با سمت و‌سویی‌که متاسفانه بسیاری از مراسمهای عزاداری گرفته اند؛برای بیشتر دیده شدن؛ و همچنین رشد و سیطره ی فضای مجازی؛ بحث و‌آسیب شناسی پیرامون آن مهم و‌ضروری بنظر میرسد... همین اول باید گفت: این نوشته در مورد فلان آهنگ یا فلان مداحی نیست؛ بلکه اساساً اشاره به ذائقه و حافظه ی موسیقایی و شنیداری جامعه ی ما دارد... هرچند بسیاری از اشعار و‌ملودیها (سبکها) و رفتارها و‌سیاستها نه تنها در شأن عزای حسینی نیست بلکه باید با آن مقابله شود تا خدای نکرده شاهد تبدیل شدن این میراث و‌مکتبِ انسان ساز به یک آیینِ سنتی خالی از تاثیر و‌محتوا نباشیم... و‌ از طرفی؛ هرچند تقلید و‌کپی برداری صرف؛ همیشه مذموم و‌بی ارزش بوده؛ چه در‌ موسیقی؛ چه در‌ مداحی؛ چه موسیقی از مداحی چه مداحی از موسیقی چه موسیقی از موسیقی دیگر و‌چه مداحی از مداحی دیگر!!! و اولویت و بهترین شکلِ ممکن؛ مؤلف بودن آهنگسازها و مادحین و‌ذاکرین و‌ملودی سازهایشان (سبک سازها) است؛ اما این دو‌مقوله ربطی به رویکرد و‌ خاستگاهِ این نوشته ندارد و همانطور که گفتم؛ این نوشته ناظر به ذائقه و حافظه ی تاریخیِ موسیقایی مردم ماست که مانند همه ی مردم؛ آهنگسازها را هم در بر میگیرد؛ و آنها را خودآگاه (برای شنیده شدن بیشتر) و‌ ناخودآگاه (علاقه ی ذاتی به این مُد و‌ملودی) وادار میکند تا آهنگهایی بسازند که بزبان ساده تِم‌ و حال و‌هوای مداحی داشته باشد؛ و این علاوه بر اینکه یک بحث روانشناختی و‌جامعه شناختی است؛ ریشه در تاریخ و سنت ما دارد... و‌جزئی از سلیقه و هویت ملی ماست... در خونِ ماست... که این نوع ملودیها و آواها را‌ دوست داریم! پس این بی انصافیست که بگوییم: تقلید و‌کپی برداری فلان مداحی از فلان آهنگ! یا برعکس... آنچه حقیقت دارد برداشت هر دو ‌اینها از یک منبع مشترک است؛ منبعی که که تمام آواها و‌ملودیهای سنتی ما؛ اعم از: موسیقی دستگاهی و سنتی ؛ موسیقی ترکیبی و‌ملی؛ موسیقی محلی و فولکلور و مقامی؛ موسیقی آیینی و موسیقی مذهبی (نوحه؛روضه؛تعزیه؛ بازارخوانی) و... را در بر‌میگیرد. یعنی هر دو اینها از یه منبع تغذیه کرده اند؛ برای همین است که بعضی وقتها که فلان آهنگ را میشنویم میگوییم: “شبیه فلان مداحی است” و برعکس‌؛ فلان مداحی را شبیه فلان آهنگ میدانیم... درآخر؛ یادمان باشد؛ مثل‌ خوانندگی ‌و‌ موسیقی: هم مداح و ذاکر تعریف دارد؛ هم “مداحی” ! نه به هر “خواندن”‌ ی “مداحی” میتوان گفت! و نه به هر مراسمی؛ مراسم عزاداری اهلبیت ع ۱۳مهر۹۶ @istafan
☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۱۷ شهریور ۱۴۰۱ میلادی: Thursday - 08 September 2022 قمری: الخميس، 11 صفر 1444 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹لیلة الهریر در جنگ صفین، 38ه-ق 📆 روزشمار: ▪️9 روز تا اربعین حسینی ▪️17 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️19 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️24 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️27 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_32❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 از در که بیرون رفتم سارا آویزون گردنم شد . بزو
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 نگاه های بیخودش معذبم کرده بود . انگار نه انگار این همون سهیل چند سال پیشه! از وقتی رفته بود ترکیه و برگشت از این رو به اون رو شده بود.. بالاخره بابا سر حرف باز کرد و از سهیل درمورد سفرش پرسید ؛ اونم شروع کرد حرف زدن از مسائل کاریش و مردم اونجا... بعد از اینکه یکم از آداب و فرهنگ اونجا گفت ، نگاه تحقیر آمیزی به من کرد و ادامه داد : + البته مردم اونجا برخلاف ایران خیلی روشنفکرن! بعدم نگاهی به اطراف انداخت و وقتی دید کسی حواسش نیست سرشو نزدیک تر کرد و طوری که فقط خودم بشنوم گفت : + دختراش امل نیستن!😏 به قدری عصبانی شده بودم که دلم میخواست لیوان چایی رو بکوبم تو سرش😡 تو دلم فحشی نثارش کردم و گفتم حالا وایسا سر فرصت دارم برات. محمد سرشو آورد بالا و نگاهی به قیافه رنگ پریدم انداخت ، فکر کنم دیده بود سهیل چیزی بهم گفت. بعد صبحانه سریع مشغول شستن استکانا شدم . اعصابم خیلی بهم ریخته بود ، حدس میزدم تا وقتی سهیل باشه این سفر برام زهر مار میشه . با خودم عهد کردم اگه یه بار دیگه حرفی زد ، یه جوری جوابشو بدم بسوزه.. با عطر خنک مردونه ای که زیر بیتیم پیچید از فکر در اومدم ؛ ندیده هم میتونستم بفهمم محمده چون همیشه همین عطر و میزد. سنگینی نگاهشو کاملا حس میکردم و فهمیدم وایسادا برو بر منو نگاه میکنه. ویلای دایینا کنار دریا بود و از پنجره هم میتونستم دریارو ببینم . سارا بعل صبحانه گرفت خوابید بخاطر همینم تنهایی راه افتادم برم لب دریا درو که باز کردم سهیل تو حیاط وایساده بود ؛ یه لحظه ترسیدم و برگشتم تو اگه دنبالم بیاد چی؟ تصمیم گرفتم به متین بگم تا باهام بیاد اما اونم خوابیده بود.. تو راه همش راندگی کرده بود ، دلم نیومد بیدارش کنم ولی خودش همیشه تاکید داشت از سهیل دوری کنم . اوایل فکر میکردم زیاد سخت گیری میکنه اما با چیز هایی که برام تعریف کرد خیلی ترسیدا بودم. سهیل اونقدر خطرناک بود که هرکاری از دستش بر میومد اما خوب بلد بود جلو بقیه نقش بازی کنه و ادای ادم خوبارو در بیاره . هزار تا دخترو بدبخت کرده بود و حتی یکیشونم ازش شکایت کرده بود ولی نمیدونم چطوری راست راست میچرخید.. زیر لب شروع کردم به خوندن آیت الکرسی و راهی دریا شدم . با دیدن دریا ذوق زدا به سمت رو ماسه ها دوییدم ؛ موج ها برای رسیدن باهم مسابقه میدادن و نرسیده به مقصد برمیگشتن.. نشستم رو تخته سنگی نزدیک موج ها و دستمو گذاشتم زیر چونم. باد خنکی می وزید و چادر خیسم که سنگین شده بود و تکون میداد . چشمامو بشتم تا به صدای دریا گوش کنم اما با صدای قدم هایی که بهم نزدیک میشد ترسیده به عقب برگشتم.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_33❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 نگاه های بیخودش معذبم کرده بود . انگار نه انگار
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 با دیدن متین لبخندی رو لبم جا خوش کرد ، از طرفی هم خوشحال شدم که اومد و دیگه تنها نیستم.. با خنده گفتم: _ حس نمیکنی خیلی زود بیدار شدی داداشم؟ من تازه یه ربعه اومدم هااااا دستمو گرفت و دوباره نشستیم رو تخته سنگ + خوابم نگرفت ، اومدم پایین دیدم نه تو هستی نه سهیل ، محمد گفت اومدی لب دریا . منم نگران شدم اومدم .( این پسره علم غیب داره؟ از کجا فهمید اومدم لب دریا؟) + اتفاقا میخواستم بهت بگم باهم بریم ولی فکر کردم خوابی خودم اومدم . البته با سلام صلوات😅 نگاه جدی بهم انداخت و بعد از چند ثانیه گفت : + تا وقتی سهیل هست تنهایی جایی نرو.. لبخندم محو شد و خیره شدم به دریا.. _اوت یه مجرمه متین! تا کی میخواد انقدر راحت واسه خودش بره و بیاد؟ +پروندش در حال پیگیریه ، هنوز معلوم نیست حکمش دقیقا چیه..ولی آقای عباسی میگفت حد اقل براش ۱۰ سال حبس براش میبرن وای کشیده ای گفتم و دستمو گذاشتم رو دهنم _حالا سهیل میدونه وکیل همون دختری که ازش شکایت کرده رو میشناسی ، اینجوری اطلاعات میذاره کف دستت؟ +اگه میدونست که الان یه جرمش به قتل رسوندن من بود . اون حتی نمیدونه از خیلی کاراش خبر دارم.. بعدم به سمتم برگشت گفت : + همینطور تو! هرچی که گفتم بین خودمون میمونه .گفتم تا مراقب خودت باشی.. لپشو کشیدم و گفتم : _ نگران نباش داداش قشنگم! فعلا بیا برگردیم خونه پاهام خیس شده یخ کردم لبخندی زد و دنبالم راه افتاد برنامه غذای ظهر کباب بود . تا مامان و زندایی و سحر خانم یه دستی به خونه بکشن ، بابا و آقا فرهاد رفتن دنبال خرید گوشت یکمم وسیله نیاز داشتیم که متین و برادر محمد رفتن دنبالش دایی و محمدم تو حیاط حسابی گرم گرفته بودن و حرف میزدن . این وسط فقط سهیل دو ساعتی بود الحمدلله جیم شده بود چادرم رو در آوردم و آویزون کردم لب پنجره تا خشک بشه .‌روسریمو هم انداختم سر تخت ( البته رو سر سارا) موهامو باز کردم و اومدن دوبارا ببندم که کرمم گل کرد😄😁 نوک موهامو گرفتم سمت بینی سارا و قلقلکش دادم . بس که این بشر تنبله زحمت با زکردن چشمشم به خودش نمیده فقط هربار با دست میزد تو صورتش . دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم و صدای خندم در اومد😜 سارا بالشو گذاشت رو سرش و با صدای خفه ای گفت : ولم کن بذار بخوابم🤕 _سارایی پاشو من حوصلم سر رفته.. بالاخره با بدبختی سارارو بیدار کردم . با چشمای خمار و موهای آشفته نشست رو تخت و زل زد به من _سارا این قیافت جون میده برای عکس گرفتن😍 + که چی بشه؟😒 _که شب خواستگاریت نشون خواستگارت بدم ، نیومده برگرده🤪 + خیلی بدجنسی مهی😕اون برس منو از رو میز بده برس و دادم به سارا و رفتم سمت قفسه کتاباش _سارا کدوم قشنگ تره؟ +نمیدونم من نخوندم واسه سهیله با اومدن اسم سهیل درجا دستمو کشیدم و بیخیال کتاب نشستم رو تخت. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬