eitaa logo
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
1.4هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.1هزار ویدیو
76 فایل
❀بـ‌سـ‌م رب ایـ‌سـ‌ٺادھ ھا❀ آوین مدیا ؛ ادامه دهنده مڪتب آوینے.. 🎬🎤 مرجع اختصاصی برای «ایـ‌سـ‌ٺادھ» ها..✌️🌹 مدیر: (تبادل و...) @Dokht_Avini_83 کانال ناشناس: https://eitaa.com/AVINMEDIA_majhool
مشاهده در ایتا
دانلود
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_27❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 با اعتراض رو کرد به سمتم و گفت + دیوونه شدی؟ م
حالا ڪه تا ایـنجـاے رمـــان رو خــوندید☺️ ؛ انتقاداتتون ، پیشنهاداتتون و....رو بہ صورت ناشنـاس با ما در میــون بزاریــد😉🌹👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16608026098857
حمایت کنید دوستان عزیز 🌹🌸
پخش زنده کربلا🖤 https://alkafeel.net/live/index.php?live=36&lang=pr نگاه کردید منم دعا کنید🌿 دعا برای ظهور آقامون حضرت مهدی و سلامتی رهبرمون فراموش نشه🙂
اگرڪهـ‌صوت‌قرآن‌‌‌اذیتت‌میڪنهـ وآهنگ‌هارو‌بادل‌و‌جون‌گوش‌میدی بدون‌‌مردھ‌ای‌بدون‌آنقدرغرق‌صدای‌دنیا شدھ‌ای‌ڪهـ‌دیگہ‌ضربان‌قلبت‌باحرف خداکوک‌نیست‌مشتی!(:🚶🏿‍♂💔
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب شهادت خانم جان رقیه حیفم اومد نبینید و اشک نریزید بسم الله… 🔻 @seyyedoona
37.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدافندی ها روزتون مبارک ❤️❤️❤️ یک روز در پدافند ارتش با حضور داشجویان دانشگاه افسری روز پدافند هوایی تبریک میگم😘 و تبریک ویژه خدمت رفیق ایستادمون که از بچه های پدافنده ارتشه ❤️❤️❤️ پرچمتون بالاس @istafan
شور_محمدمهدی حسینخانی.mp3
6.27M
عالم به چادرت دخیله رقیه مولاتی رقیه مداحی شور طوفانی با صدای محمد مهدی حسین خانی یکی از مداح های ایستاده ✌️🏻 @istafan
سلام همه سریع بخونن و پخش کنن ابتکاری شگفت انگیز?? ده بار برای تعجیل درفرج امام زمان صلوات بفرست ??????? ْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ اللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وآن را برای ده نفر پست بکن?? ???????????????????? درمدت یکساعت..?? ???????????????? میلیونها صلوات ودرود درمیزان حسناتت ثبت خواهدشد?? ???????????????? نگو نت ندارم..کاردارم..مشغولم.. ولش کن...!!!?? ??این صلواتهای میلیونی روز قیامت توراشفاعت خواهدکرد?? واسه گل روی امام زمانت بفرست♥️ @istafan
⊰{🥀🖤}⊱ ࢪقیہ اۍ گـل زیباۍ عمہ غمت شد ماتـم عظمـاۍ عمہ تو و سیلۍ ڪجا و تازیانہ چہ گویـم،با ڪہ گویـم،واۍ عمہ @istafan
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_27❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 با اعتراض رو کرد به سمتم و گفت + دیوونه شدی؟ م
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 بقیه وسایل رو هم مرتب چیدم تا کار اتاق تموم شد بعد مستقیم پریدم تو حموم یه دوش گرفتم و لباسامو پوشیدم تا یه سر به دانشگاه بزنم قرار بود یکی از بچه‌ها جزوه این چند جلسه رو که به‌خاطر مامان غیبت داشتم بهم بده کنار دانشگاه یه بوستان بود که با هم قرار گذاشته بودیم . از دور چشمم به امیرعلی افتاد و به سمتش پا تند کردم امیرعلی یکی از پسرای مذهبی کلاسمون بود، البته من تازه فهمیده بودم تو کلاسمونه ، بس که ساکت بود و همیشه هم آخر می‌نشست هیچ‌وقت ندیده بودمش ولی اگرم قبلاً می‌ دیدمش قطعا ازش خوشم نمی‌اومد اما الان حس خوبی به آدم‌های این تیپی داشتم . نزدیکش رفتم و سلام کردم ، سر یکی از نیمکت‌های بوستان نشسته بود و سرش تو گوشیش بود سرش رو بالا آورد و با دیدن من از جاش بلند شد . خیلی خون‌گرم و صمیمی احوال‌پرسی کرد و بعد هم جزوه رو داد .کمی که حرف زدیم فهمیدم متین رو هم می‌شناسه ، ظاهرا خیلی هم مچن ؛ رفیقای متین هم مثل خودش بودن.. از این‌که کنارشون آزاد بودم حس خوبی داشتم ، این‌طوری خیلی راحت‌تر می‌تونستم ازشون کمک بگیرم با دونه‌های بارون که رو صورتم چکید از امیرعلی خداحافظی کردم و به سمت ماشین راه افتادم یکم که جلوتر رفتیم مهسارو کنار خیابون دیدم که منتظر ماشین بود . آروم کنار زدم و خم شدم سمت صندلی شاگرد صداش کنم که سر چرخوند و نگاهش بهم افتاد با سر اشاره دادم که سوار بشه ولی قبول نکرد . از ماشین پیاده شدم و به سمتش رفتم _مهسا خانوم؟چرا سوار نمی‌شید؟ باتعجب به سمتم برگشت و گفت : +ممنون با تاکسی راحت‌ترم... (فکر کنم تعجبش به‌خاطر ادب رو نکرده‌م بود🙂) _یعنی به‌عنوان همسایه هم قابل‌اعتماد نیستم؟؟ بعدم بدون این‌که اجازه بدم حرفی بزنه در ماشینو باز کردم _ لطفاً بفرمایید.. با تردید نشست تو ماشین و منم نشستم . آینه جلوی ماشین رو تنظیم کردم و نگاهی بهش انداختم . خیره شده بود به بیرون و با دستش لبه چادرش رو که باد به حرکت درش آورده بود ، گرفته بود. روسری تک‌رنگ فیروزه‌ای که سرش بود رو با یه گیره که سنگ‌های فیروزه‌ای رنگش با زنجیر به گیره وصل شده بود ، کنار سرش مرتب بسته بود و فقط گردی صورتش معلوم بود. فکر کنم متین از همه این تغییرات این مدتم براش گفته بود وگرنه تو ماشینم که نمی‌نشست هیچ ، باز از اون نگاه‌های برزخیش خرجم می‌کرد.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_28❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 بقیه وسایل رو هم مرتب چیدم تا کار اتاق تموم شد
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 دستم و بردم رو ضبط و یکم زیاد ترش کردم.. +همون کم باشه بهتره... از آینه نگاهی بهش انداختم و همون‌طور که صدارو کم می‌کردم جواب دادم : _ گفتم شاید شما میخواین گوش کنین + من از این‌طور موسیقی‌ها گوش نمی‌دم ابرویی بالا انداختم و پرسیدم : _چرا ؟ پس چطور موسیقی هایی گوش می‌کنید؟ نفسش رو محکم فوت کرد بیرون و ادامه داد +این طور موسیقی ها آدم رو از حقیقت زندگی دور می‌کنه ، پس چه بهتر که محتوایی موسیقی طوری باشه تا آدم از خدا دور نشه.. تو دلم گفتم این خواهر برادر باهم مو نمی‌زنن بعدم سرمو تکون دادم و گفتم _حالا می‌شه یکی از آهنگایی که خودتون گوش می‌دین بذارین؟ + الان همراهم نیست.. دیگه حرفی نزدیم و تا خونه با سکوت سپری شد از ماشین که پیاده شد تشکر کرد و رفت بالا فقط با این تفاوت که قبلاً همش اخماش توهم بود ولی الان مهربون‌تر شده بود ، شاید هم با من این‌طور بود چون با متین خیلی صمیمی بود از این دست‌نیافتنی بودنش که از دخترای دیگه جداش می‌کرد خیلی خوشم میومد.. من موافق دختراای تو دانشگاه می‌دیدمشون و انقدر باز پوشیده بودن نبودم ولی چادر هم خیلی سخت بود ، اون هم توی گرمای تابستون . اما از وقتی از متین پرسیدم جواب داده بود : ( یه وسیله هرچی ارزشش بیشتر باشه آدم بیشتر ازش مراقبت می‌کنه و دور از دسترس آدم‌های طماع قرارش می‌ده حجابم همینه.. مثل خونه که اگر در و دیوار نداشته باشه بی‌امنیته ، مثل عطری که درشو برداری بوش می‌ره ، مثل میوه که پوستشو بکنیم دورش مگس جمع می‌شه و....) حالا که فکر می‌کنم یه عمر بدون این‌که از عقلم کار بکشم به همه‌چیز نگاه می‌کردم.. همین‌طور که تو فکر بودم و از پله‌ها بالا می‌رفتم متین تندتند از پله‌ها اومد پایین و پشت سرش هم مهسا . متین با دیدن من لبش به لبخند کش اومد و با هم دست دادیم _خیلی کم‌پیداییاااا + شرمنده ، خیلی سرم شلوغه. این مدت سروسامونی به خونه بی‌بی دادیم ، الانم داییم اینا دارن میان تا وسایلشون و بیارن.. _ پس واسه همین عجله داری ، مزاحمت نمی‌شم داداش برو +چه حرفیه مراحمی ، سلام برسون چند قدم فاصله گرفتم که گفت : + راستی راستی محمد آخر هفته میریم شمال وسایلتو جمع کن کم‌کم که حرفشو هضم کردم کشیده گفتم _ آخر هفته که فرداست کهههههه یعنی تو این یه ساعت که رفتم بیرون بریدین و دوختین؟ چشمکی زد و گفت + می‌خواستی نری..😉 درو باز کردمو وارد خونه شدم مامان داشت با تلفن حرف می زد که با دیدن من نیم‌خیز شد و سرشو تکون داد از صدای پشت تلفن فهمیدم خالست . به سمت اتاق رفتم ولی با حرف‌های مامان خم شدم رو نرده‌ها تا ببینم چی می‌گه.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_29❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 دستم و بردم رو ضبط و یکم زیاد ترش کردم.. +همون
❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 +کی بهتر از اسرا که خواهرزاده‌ی خودمه خواهر جان.. آروم آروم برگشتم پایین پیش مامان تا تلفنش تموم شد ، گفتم: _ خاله چی می‌گفت؟ + قراره شام بریم خونه خاله اینا _اونو که فهمیدم ولی انگار اسم منم بردی تو صحبتات.. مامان همون‌طور که در یخچالو باز کردو خم شد و وسیله بگیره گفت + امر خیره.. با چشمای از حدقه در اومده گفتم در رابطه با منو اسرا که نیست ؟ اسرارو با غیظ گفتم که مامان چشم‌غره‌ای مصنوعی داد و گفت + اتفاقاً هست _میدونی که من بهش هیچ علاقه ای ندارم مامان سبد میوه و گذاشت سر اپن و گفت +دختر به این خوبی... تازه خاله از خداشه تو دامادش بشی.. باز این مادر ما زد جاده خاکی.. به مامان نزدیک‌تر شدم و گفتم حتما منظورت از اون دختر خوب اسرای لوس و سیریشه؟ مامان این دفعه براق شد تو صورتم و گفت +بی‌حرمتی نکن محمد . بعدم لحنش آروم تر شد و ادامه داد : +قربونت برم من مامان ، یه امشب رو دندون رو جیگر بزار بخاطر من تو دلم گفتم والا از خانومی فقط رنگ عوض کردن موهاشو بلده دیگه چیزی نگفتم و برگشتم بالا تا هم ساکمو بچینم هم آماده شم واسه مهمونی تی‌شرت و شلوار مشکی جذبم رو پوشیدم و موهامم مثل همیشه دادم بالا ساعتم و دست انداختم و عطر تلخمم زدم با صدای آیفون رفتم پایین و در رو برای بابا باز کردم از روزی که سر راه راهیان نور بحث کرده بود دیگه کاری به کارم نداشت فک کنم بازم مامان با زبون متقاعدش کرد بابا و مامان هیچ‌وقت مخالف دین و اسلام و این چیزها نبودن اما بابا با شناختی که از من داشت فکر می‌کرد ماجرای راهیان نور رفتنم دروغه.. ادامــہ دارد...🕊 @istafan🎬
𝐴𝑉𝐼𝑁 𝑀𝐸𝐷𝐼𝐴 | آوین مدیا
#مســـیر_عشـــق_30❤️ بہ قلـم : ریـحــانـہ_قــــاف📝 +کی بهتر از اسرا که خواهرزاده‌ی خودمه خواهر جان
حالا ڪه تا ایـنجـاے رمـــان رو خــوندید☺️ ؛ انتقاداتتون ، پیشنهاداتتون و....رو بہ صورت ناشنـاس با ما در میــون بزاریــد😉🌹👇👇 https://harfeto.timefriend.net/16608026098857
سلام ادمین میپذیرد به یک ادمین جهت پست گذاری و یک ادمین جهت تبادلات نیازمندیم در صورت تمایل با ایدی @hzmhz1344 هماهنگ شود
. زندگيم از وقتي كه شروع شد... مُردم وقتي اومد... كه زمين ميخوردم •••••••••••••••••••••••••••••• @istafan
🖌طرح کاور‌ 🎤 خواننده و آهنگساز: حامد زمانی 🎹 تنظیم کننده: امیر جمالفرد ✍️ شاعر فارسی : قاسم صرافان ✍️ شاعر عربی: مرتضی آل کثیر ⚙️مجری طرح: استودیو ایستاده 🤝 به سفارش موسسه ی منتظران منجی @istafan
ﻋه‍د ڪن بآ ولـﮱ ﻋصࢪ ﻤﻋآصࢪ بآشـﮱ....(: @istafan