روز نهم:
خب من یه آدمم که به قول بقیه مهربونه و عاشق بچه ها و سریع دوست پیدا میکنم و عاشق طبیعت و ماه و ستاره و اینجور چیزام،کنار دوستام و خانواده و کسایی که میشناسم پر حرف ترین میشم و خب به قول بقیه یه دیوونه ام که نمیتونه یه جا بشینه و همش باید بالا پایین بپره و اینو اونور بدوئه و به قول دوستام هم یه دیوونهِ رویایی ام!
عاشق آدمای دیوونه و روانی و...میشم و قدر آدمایی که مهربونن و دوستم دارن رو نمیدونم و عاشق اینم که به بقیه کمک کنم و همین دیگه....
دلم میخواد از این به بعد نظرم رو در مورد کتابایی که میخونم اینجا براتون بنویسم.
زمانی بابا می گفت خداحافظی ممکن ترین غیر ممکن است چون هیچ وقت دلت نمی خواهد آن را به زبان بیاوری،اما حماقت کرده ای اگر وقتی که می توانی آن را به زبان نیاوری!
"کتاب هردو در نهایت می میرند"
تازگیا فقط تا صبح بیدار میمونم،هیچکار مفیدی هم انجام نمیدم،نه سریال میبینم و نه کتاب میخونم،فقط با خودم حرف میزنم و انقدر میخندم تا نفسم بند بیاد...
اصلا به این پی بردم خیلی بامزه ام من😭😂
امروز خیلیی خوب بود واقعا،با وستم خوش گذروندیم و خندیدیم،سریال دیدم،رفتم مهمونی،هدیه گرفتم،کتاب خوندم،با دوست زیبام صحبت کردم،آشپزی کردم و همینطور بعد از مدت ها کلی با اونی صحبت کردممم....
میتونم بگم بیست و هفتمین روزِ تابستونیِ من روزی سرشار از حال خوب بود🤍
تا الان داشتم برای اومدن مهمونا خودمو آماده میکردم،ذوق دارمم!
گاهی اوقات واقعا از دست متیو خسته میشم،بابا تو آخرین روز عمرته بجای اینکه انقدر بترسی و از انجام هرکاری امتناع کنی از زندگیت لذت ببر و شاد باش😭!