#سلام_مولای_مهربانم
مهدی جان... بـر درت اشـک و آه آورده ام
هم سرشک خجلت و هم گناه آورده ام
هـم گنـاه آورده ام هـم پنـاه آورده ام
دیده از جرمم بپوش اشک و آهم را ببین
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
⚘﷽⚘
مولاےخوبم سلام
چندیست که برایت سخن نگفته ام
دلتنگت شده ام
شرمسارم و دلشکسته
آمده ام با کوله بارے از غم
مرا مےپذیرے؟
آقاجان
سیاهےگناهان،آسمان شهرمان را فراگرفته است
دلهایمان مانندآسمان این شهرسیاه و کدر شده اند
همه خسته اند
هواےباریدن ندارے؟
سوالےذهنم را درگیرکرده است
کودک که بودم قاصدکهایم را براےکه میفرستادم؟
شاید به نیت آرزوهاے بچگانه ام آنهارا به پرواز درمےآوردم
یا شایدباهمان لحن کودکانه براےپدرم یا
مادرم دعاے میخواندم
و در آسمان رهایشان میساختم
امابراےتو؟
براےتو نه
نمیدانم...
واژه ها درگیرم کرده اند
قلم شرمساراست از براے غیر تو نوشتن
روےنگاه کردن ندارم
اما این تویےکه مهربانیت زبان زدآسمانها و زمین است
این تویے که بخششت را
حتے موران زمین وپرندگان آسمان هم میدانند
حال برگشته ام با دلےشکسته که مهرغیرتورا درآن جاے داده بودم
حال آمده ام با دستانےخالے
و روےسیاه
مولاےمن
مگذار چشمانم براےکسےغیر تو بگرید
مگذار قلبم براےکسے غیر تو بتپد
بیا و صاحب این دل باش
یا صاحب الزمان....
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ_مهدوی
🎙استاد پناهیان
💢رابطه ویروس #کرونا با اخرالزمان‼️
💢فلسفه بلاهای #آخرالزمان چیست⁉️
#امام_زمان
₪◤~~~~~☆♥☆~~~~~◥₪
💧 #اندوهگین بودنِ مؤمن در #فراق_امام
✔️این اندوه از نشانه های دوستی و علاقه به حضرت است. دلیلِ اینکه این کار از نشانه های اهل ایمان است، روایات بسیاری است که از امامان رسیده. روایاتی که بیان کرده اند از نشانه های یک فرد شیعه آن است که🔻
☑️ در اندوه امامان ناراحت باشد و تردیدی نیست غیبت مولایمان و غم هایی که بر ایشان وارد میشود، از بزرگترین علل اندوه امامان است.
❤️ امام صادق (علیه السلام)فرمودند: شخصِ اندوهگین به خاطر ما (اهل بیت) که غم و اندوهش برای ظلمی باشد که بر ما وارد شده، نفس کشیدنش، تسبیح گویی است و ناراحتی اش برای ما، عبادت است.
📚 مکیال المکارم؛ اصول کافی ج۲
❀ اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ❀
27_An_sooy_marg_aminikhaah.ir.mp3
12.77M
🔈 #شرح_و_بررسی_کتاب_آن_سوی_مرگ
🔇 جلسه بیست و هفتم
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_شصت وهفتم🌹
این داستان👈 رقیب
آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صداش می کردن ... از نوجوانی به شدت شیفته و علاقه مند به مادرم بوده ... یکی دو باری هم خاله کوچیکه با مادربزرگم صحبت کرده بوده ... دیپلم گرفتن مادرم و شهادت پدربزرگ ... و بعد خواستگاری پدرم ... و چرخش روزگار ...
وقتی خبر عقد مادرم رو به همه میگن ... محمدمهدی توی بیمارستان، مجروح بوده ... و خاله کوچیکه هم جرات نمی کنه بهش خبر بده ... حالش که بهتر میشه ... با هزار سلام و صلوات بهش خبر میگن ... آسیه خانم عروس شد و عقد کرد ... و محمد مهدی دوباره کارش به بیمارستان می کشه ... اما این بار ... نه از جراحت و مجروحیت ... به خاطر تب 40 درجه ...
داستان عشق آقا مهدی چیزی نبود که بعد از گذشت قریب به 20 سال ... برای پدرم تموم شده باشه ... و همین مساله باعث شده بود ... ما هرگز حتیاز وجود چنین شخصی توی فامیل خبر نداشته باشیم ...
نمی دونم آقا مهدی ... چطور پای تلفن با پدر حرف زده بود... آدمی که با احدی رودربایستی نداشت ... و بی پروا و بدون توجه به افراد و حرمت دیگران ... همیشه حرفش رو می زد و برخورد می کرد ... نتونسته بود محکم و مستقیم جواب رد بده ...
اون شب حتی از خوشی فکر جنوب رفتن خوابم نمی برد ... چه برسه به اینکه واقعا برم ... اما...
از دعای ندبه که برگشتم ... تازه داشت صبحانه می خورد ... رفتم نشستم سر میز ... هر چند ته دلم غوغایی بود ...
اگر این بار آقا مهدی زنگ زد ... گوشی رو بدید به خودم ... خودم مودبانه بهشون جواب رد میدم ...
جدی؟ ... واقعا با مهدی نمیری جنوب؟ ... از تو بعیده ... یه جا اسم شهید بیاد و تو با سر نری اونجا ...
لبخند تلخی زدم ...
تا حالا از من دروغ شنیدید؟ ... شهدا بخوان ... خودشون، من رو می برن ...
#ادامه دارد.......🍃
سلام مولای ما ، مهدی جان
تو می آیی و صورت آفتابت تا ابد ما را بی نیاز می کند و طنین دلنشینت ، ترنم روح نواز حیاتمان می شود و عطر نفس هایت ، هوش از سر لحظه هایمان می برد ...
تو می آیی و زندگی در سایه سار نگاهت ، تازه آغاز می شود و محبت و عدالت و صلح ، ساکن همواره ی زمین می گردد ...
تو می آیی ای آخرین امید ...
... به همین زودی ... به همین نزدیکی ...
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
سالهاست نگاهم پشت پنجره اےکه متعلق به فرداست قاب گردیده وگردوغبارهجران برآن سایه افکنده
عمرےاست که برای آمدنت بیقرارم.
ببین ازفراقت سخت بارانیم
ببین ثانیه ها چگونه ازهجرتوبغض کرده وبه هق هق افتاده اند.
آقاجان
حیف نیست ماه شب چهارده پشت ابرهاےتیره وپاره پاره پنهان بماند
حیف نیست دیده راشوق وصال باشدولےفروغ دیده نباشد
بیاوقراردل بیقرارم باش
بیاوصداقت آینه رابه زلال آبےنگاهت پیوندبزن
بیاتاسربه دامانت بگذارم وعقده هاےچندین ساله ام رابازکنم
بیاتوکه معناےسبزلحظه هایے
بیاتوکه ترنم الطاف حق تعالےِ
بیاکه ازهجرت چون اسپندےبرآتشم
یابن فاطمة الزهرا(س)
کےطنین دلنوازانابقیهالله توازکعبه مقصودجانها رامعطرمینماید؟
کےکعبه به خودمیبالد وزمین برقامت دلربایت طواف عشق میگذارد.
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم.
🍃 حجاب در آخرالزمان 🍃
🌺امام علی (ع) فرمودند :
در آخر الزمان که بدترین دوران است ؛
جمعی از زنان پوشیده اند در حالیکه برهنه اند ( لباس دارند اما آنقدر نازک و کوتاه است که گویی هنوز برهنه اند..)
و از خانه با آرایش بیرون میآیند، اینها از دین خارج شده اند ، و در فتنه ها وارد شده اند و به سوی شهوات میل دارند ..
و به سوی لذات خوارکننده شتاب میکنند
و حرام ها را حلال میدانند و (اگر توبه نکنند ) در دوزخ به عذاب ابدی گرفتار
میشوند ..
📚وسائلالشعیه ج ۱۴ ص ۱۹
#حدیث
#حجاب_در_آخرالزمان
➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
001.mp3
2.23M
⭕️ مناجات با امام زمان علیه السلام
👤 #استاد_هاشمی_نژاد
یک شب بیا به خانه ی من آشیانه کن
دل را رها ز ماتم و حزن زمانه کن
گفتم به دل که صبر نما می رسی به او
گفتا برای دیدن او ترک خانه کن
گفتم برای وصل نگارم کنم چکار؟
گفتا به تیر عشق هوا را نشانه کن
گفتم حجاب بین من و او چه گشته است
گفتا به غیر او همه دور از میانه کن
گفتم به دل که خون شده ای از فراغ او
گفتا مرا ز گوشه ی چشمت قواره کن
گفتم اگر که حال دعایم شود نصیب
گفتا دعا به جان امام زمانه کن
گفتا دعا به جان امام زمانه کن
#امام_زمان علیه السلام
#مناجات
yeknet.ir_zamine_hafteghi_99.03.20_vahid_shokri.mp3
5.69M
⏯ #مداحی #امام_زمان(عج)
🍃بازم دلم گرفته هواییتم به والله💔
🍃ذکر لبم همینه أَيْنَ بَقِيَّةُ اللَّهِ
#ملاقات_با_خدا...
🍃مهم ترین موضوعی که سرنماز باید به آن فکر کنیم این است که خدا را چگونه ملاقات خواهیم کرد؟ لحظه ی ملاقات خدا مهم ترین و باشکوه ترین لحظه ی حیات هر انسان است،ملاقات خالق همه ی عظمت ها...
هیچ لذتی بالاتر از دیدار خدای مهربان نیست،و هیچ عذابی بالاتر از قهر خدا و سخن نگفتن او با انسان نیست.
لینک کانال : @Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته 🌹قسمت_شصت وهفتم🌹 این داستان👈 رقیب آقا محمدمهدی ... که همه آقا مهدی صدا
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_شصت وهشتم🌹
این داستان👈یه الف بچه
با حالت خاصی بهم نگاه کرد ...
چرا نمیری؟ ... توی مراسم مادربزرگت که خوب با محمد مهدی ... خاله خان باجی شده بودی ...
نمی دونستم چی باید بگم ... می خواستم حرمت پدرم رو حفظ کنم ... و از طرفی هم نمی خواستم بفهمه از ماجرا با خبر شدم ... با شرمندگی سرم رو انداختم پایین ...
جواب من رو بده ... این قیافه ها رو واسه کسی بگیر که خریدارش باشه ...
همون طور که سرم پایین بود ... گوشه لبم رو با دندون گرفتم...
خدایا ... حالا چی کار کنم ... من پا رو دلم گذاشتم به حرمت پدرم ... اما حالا ...
یهو حالت نگاهش عوض شد ...
- تو از ماجرای بین من و اون خبر داری ...
برق از سرم پرید ... سرم رو آوردم بالا و بهش نگاه کردم ...
من صد تای تو رو می خورم و استخوان شون رو تف می کنم ... فکر کردی توی یه الف بچه که مثل کف دستم می شناسمت .... می تونی چیزی رو از من مخفی کنی؟ ... اون محمد عوضی ... ماجرا رو بهت گفته؟ ...
با شنیدن اسم دایی محمد ... یهو بهم ریختم ...
نه به خدا دایی محمد هیچی نگفت ... وقتی هم فهمید بقیه در موردش حرف می زنن دعواشون کرد ... که ماجرای 20 سال پیش رو باز نکنید ... مخصوصا اگر به گوش خانم آقا محمد مهدی برسه ... خیلی ناراحت میشه ...
تا به خودم اومدم و حواسم جمع شد ... دیدم همه چیز رو لو دادم ... اعصابم حسابی خورد شد ... سرم رو انداختم پایین... چند برابر قبل، شرمنده شده بودم ...
هیچ وقت ... احدی نتونست از زیر زبونت حرف بکشه ... حالا ... الحق که هنوز بچه ای ...
پاشو برو توی اتاقت ... لازم نکرده تو واسه من دل بسوزونی... ترجیح میدم بمیرم ولی از تو یکی، کمک نگیرم ...
#ادامه دارد.........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani
داستان_دنبال_دار_نسل_سوخته
🌹قسمت_شصت ونهم🌹
این داستان👈 مثل کف دست
برگشتم توی اتاقم ... بی حال و خسته ... دیشب رو اصلا نخوابیده بودم ... صبح هم که رفته بودم دعای ندبه ... بعد از دعا ... سه نفره کل مسجد رو تمییز کرده بودیم ... استکان ها رو شسته بودیم و ...
اما این خستگی متفاوت بود ... روحم خسته بود و درد می کرد ... اولین بار بود که چنین حسی به سراغم می اومد ...
- اگر من رو اینقدر خوب می شناسی ... اینقدر خوب که تونستی توی یه حرکت ... همه چیز رو از زیر زبونم بکشی... پس چرا این طوری در موردم فکر می کنی و حرف میزنی؟ ... من چه بدی ای کردم؟ ... من که حتی برای حفظ حرمتت ...
بی اختیار، اشک از چشمم فرو می ریخت ... پتو رو کشیدم روی صورتم ... هر چند سعید توی اتاق نبود ...
خدایا ... بازم خودمم و خودت ... دلم گرفته ... خیلی ...
تازه خوابم برده بود ... که با سر و صدای سعید از خواب پریدم... از عمد ... چنان زمین و زمان و ... در تخته رو بهم می کوبید ... که از اشیاء بی صدا هم صدا در می اومد ... اذیت کردن من ... کار همیشه اش بود ...
سرم رو گیج و خسته از زیر پتو در آوردم ... و نگاهش کردم...
چیه؟ ... مشکلی داری؟ ... ساعت 100 صبح که وقت خواب نیست ... می خواستی دیشب بخوابی ...
چند لحظه همین طور عادی بهش نگاه کردم ... و دوباره سرم رو کردم زیر پتو ...
من همبازی این رفتار زشتت نمیشم ... کاش به جای چیزهای اشتباه بابا ... کارهای خوبش رو یاد می گرفتی ...
این رو توی دلم گفتم و دوباره چشمم رو بستم ...
- خدایا ... همه این بدی هاشون ... به خوبی و رفاقت مون در...
شب ... مامان می خواست میز رو بچینه ... عین همیشه رفتم توی آشپزخونه کمک ... در کابینت رو باز کردم ... بسم الله گفتم و پارچ رو برداشتم .. تا بلند شدم و چرخیدم ... محکم خوردم به الهام ... با ضرب، پرت شد روی زمین ... و محکم خورد به صندلی ...
#ادامه دارد........🍃
لینک کانال : @Abbasse_kardani
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
💚 ای دل #بشارت میدهم
خوش روزگارے میرسد
🦋هم درد و غم طی میشود
هم #شهریارے میرسد
💚 گر ڪارگردانِ جهان
باشد #خداے مهربان
🦋این ڪشتیِ طوفان زده
هم بر #ڪنارے میرسد
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🌸🍃
🌹🍃🌹🍃
⚘﷽⚘
یابنالحسن♡
ما یقین داریم که شما
جایےخیلے دورتر از این روزهاےِ ما
حتے جایے دورتر از روزهاےِ نیامدن ما،
ایستادهاید.
دستان پدرانه تان را بر سر زندگے
تکتکمان سِپر بلا کرديد
و زیر لب برایمان دعا میخوانید.
براے حفظ جان و مال و فرزندان مان
براے دورے از بےاعتقادے و مريضے و فقر
و از تمام فتنههاے دوران سیاهِ غیبت،
به درگاهِ خدا براے ما و
به جاے ما طلب بخشش میکنید.
براے ما شیعیان آخرالزمان؛
براے دلهاے آشفته یمان والعصر
میخوانید
و به احوال و اوضاع یمان
حتےاز خود ماهم آگاهترید.
ما هر که باشیم
هرطور که باشیم
در این دنیاے پر از بلا
در این وادے پر از خطر
فراتر از هر زمان و مکان
شما را داریم "باباجان"...
ما دل گرم هستیم
به دستانِ پر مُهر پدرانهے شما
به بدرقهے دعاهاےخيرتان
در حقِّ تك تك ما
ببخش كه نگران مےشویم
و ته دل هایمان قرص نيست به بودن شما
ببخش كه فراموش مےكنيم
بركتِ وجود و حضور و دعاے شما را
و ببخش كه فراموش مےكنيم شما را. . .
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
#خانواده_در_آخرالزمان
⭕️ دورانی که آفت ها به ریشه می زند!
🔹 از منظر احادیث اسلامی، بنیاد خانوادهها در آخرالزمان به شدت سست و آسیب پذیر خواهد شد و فسادها، فتنهها و آفتهای فراگیر، در تمام خانههای شرق و غرب عالم نفوذ خواهد کرد؛
نه تنها فرزندان، که پدران و مادران را نیز فرا خواهد گرفت.
⭕️ در آخرالزمان، خواهی دید که پدران و مادران، از فرزندان خود به شدت ناراضی اند و عاقّ والدین شدن رواج یافته است. (١)
⭕️حرمت پدران و مادران سبک شمرده میشود. (٢)
⭕️فرزند به پدرش تهمت میزند، پدر و مادرش را نفرین میکند و از مرگ آنها مسرور میشود. (٣)
⭕️ در آن هنگام، طلاق و جدایی در خانوادهها بسیار خواهد شد. (۴)
⭕️ در آن زمان، فتنه ها چونان پارههای شب تاریک، شما را فرا میگیرد و هیچ خانهای از مسلمانان در شرق و غرب عالم نمیماند؛ مگر اینکه فتنهها در آن داخل میشوند. (۵)
📚 ١ و ٢- اصول کافی، ج ٨، ص ٣١؛
٣- بحارالانوار، ج ۵٢، ص ٢۵٩، باب ٢۵؛
۴- منتخب الأثر، ص ۴٣٣؛
۵- الملاحم و الفتن، ص ٣٨
➖➖➖➖➖➖➖
م
🌼امام مهدے(عج)
【إنّا يُحيطُ عِلمُنابأنبائِكُم ولايعَزُبُ عَنّاشَىءٌمِن أخبارِكُم】
↫❪ما ازهمه خبرهاے شما آگاهيم وچيزے ازخبرهاے شما از ماپنهان نيست❫
📕بحارالأنوار ج53 ص175
#حدیث_جانان
➖➖➖➖➖➖➖