🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_534
ارشیا نگاه نادمی به ترنج انداخت و رو به ماکان گفت:
_دیگه بیشتر از این ضایمون نکن بابا.
-حالا گفتم که گفته باشم.
بعد جعبه کوچک را باز کرد و سوتی کشید:
-نه بابا ای ول ا... معلوم شد جنس شانسی می فهمی این لیمو شیرین ما کلی قیمت داره واسه خودش.
ترنج لبخند شرم گینی زد و ماکان جعبه را به او برگرداند و گفت:
_خوب پپرونی من کو؟
ارشیا بود که جواب داد:
_فکر کنم دیگه اماده باشه.
ماکان گوشی ترنج را در آورد و در حالی که سعی می کرد به چشم های او نگاه نکند گفت آن را به دستش داد:
-بیا این و تو ماشین جا گذاشتی.
مرسی.
وقتی ترنج بدون نگاه کردن به صفحه آن را توی کیفش گذاشت ماکان نفس راحتی کشید.
ور همان لحظه پیتزاها هم رسید ماکان با سرخوشی به سمت پپرونی اش هجوم برد.
**
ارشیا ماشین را مقابل خانه آقای اقبال نگه داشت و به ترنج خیره شد. ترنج تمام طول راه ساکت بود و حرفی نزده
بود.
اداهای ماکان کمی فضا را تغییر داده بود ولی خوب ترنج مثل همیشه نبود.
ارشیا می دانست کمی طول می کشد تا ترنج اتفاقات دیروز را فراموش کند ولی همین که با هم حرف زده بودند خودش کلی بود.
ارشیا لب هایش را خیس کرد و گفت:
_فردا میام دنبالت.
لبخند کم رنگی روی لب های ترنج امد و رفت.
دستش را به دستگیره گرفت و گفت:
_نه بهتره دیگه نیای دنبالم. این جوری هیچ خوب نیست.
اصلا جالب نیست من هی بیام وسط راه پیاده شم. اون مسیر بچه های دانشگاس ممکنه یکی ما رو ببینه
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_535
لب های ارشیا نا خودآگاه آویزان شد.
اگر نمی رفت دنبال ترنج توی هفته خیلی وقت نداشتند با هم باشند.
خودش کلی کار داشت و ترنج هم باید به درس هایش می رسید.
زمانی هم که توی دانشگاه بودند نمی توانستند با هم صمیمی باشند پس زمان زیادی از روز ازهم دور بودند و ارشیا این را نمی خواست.
لحن صدایش ناراحتی اش را نشان می داد:
_ترنج! منو نبخشیدی هنوز؟
ترنج به طرف او برگشت و به چشم های ارشیا خیره شد:
_چرا اینجوری فکر می کنی؟
_چون می گی فردا نیام دنبالت.
ترنج دست هایش را توی هم قفل کرد و آهی کشید و گفت:
-نه اصلا ربطی به اون نداره.
ارشیا فرمان را توی مشتش فشرد و گفت:
_مطمئن باشم؟
ترنج با سر تائید کرد.
_ولی چهره ات چیز دیگه می گه.
ترنج دوباره به ارشیا نگاه کرد و به او لبخند زد.
ارشیا به چاله گونه اش خیره شد و دست دراز کرد و ان چاله کوچک
را لمس کرد:
-دلم برای این چاله کوچولو تنگ شده بود.
هر دو به چشم های هم خیره شده بودند.
ترنج هم دلش برای آن ارشیای مهربان تنگ بود. سعی کرد با لبخندش
نشان بدهد که هیچ دلخور نیست.
ارشیا لبخند ترنج را که دید دستش را گرفت و گرم بوسید.
نگاهشان توی هم گره خورده بود که ماکان به شیشه زد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_536
ارشیا زیر لب غر زد:
-بر خرمگس معرکه لعنت.
ترنج ریز خنید و از ماشین پیاده شد. ماکان با ابروهای بالا رفته دست به سینه به ارشیا خیره شد.
-داداش تعارف نکن بیا تو دور هم باشیم.
ارشیا نگاه با اکراهی به او انداخت و گفت:
-برا من قیافه نیا من هر وقت دلم خواست میام تو به تو هم هیچ ربطی نداره. اینجا خونه پدر زنمه فهمیدی؟ اینو هر
شیش ساعت برای خودت تکرار کن یادت نره.
ماکان لبش را جوید و گفت:
-کدوم زن. مدرک داری رو کن.
ترنج ایستاده بود و به چهره اون دوتا خیره شده بود که برای هم گارد گرفته بودند گرچه شوخی بودن حرف هایشان
معلوم بود.
ارشیا ماشین را دور زد و کنار ترنج ایستاد و در حالی که دست او را می گرفت گفت:
-مدرک از این زنده تر؟
ماکان نگاهی به ترنج انداخت و دست هایش را بالا برد و گفت:
-پوف آقا تسلیم.جوری که این به تو نگاه می کنه از بیست فرسخی داد می زنه چه خبره.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
@Abbasse_Kardani
#سلام_امام_زمانم 💚
یا صاحب الزمان (عج)
هر چہ ڪردم
بنویسم ز تو
مدح و سخنے
یا بگویم ز مقام تو
ڪہ یابن الحسنے
این قلم یار نبود
و فقط این جملہ نوشت
پسر حیدر ڪرار
تو ارباب منے...
🌤اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌹🍃🌹🍃
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا
@Abbasse_Kardani
هدف زندگی _ ۲.mp3
5.13M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «هدفت از زندگی چیه؟ _ قسمت دوم و پایانی»
👤 استاد #رائفی_پور
⁉️ قبل از هر کاری از خودت بپرس؛ که چی؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ آخرالزمان
🔺 دقیقاً وقتی تاریکیِ شب به منتهای خویش میرسد؛ نزدیکی طلوع فجر؛ قابل حدس یا تشخیص است!
🌸 دردهای روزافزون جهان، بشارت اتفاقاتِ نزدیکی است ... امّا سؤال اینجاست؛این حادثهی بزرگ که قرنهاست تاریخ آبستنِ آن است؛ کِی بوقوع میپیوندد؟
و علّت اینهمه تأخیر آن چیست
#امام_زمان
♨️روزانه دقایقی به یاد امام زمان(عجل الله) باشیم...
🔸یکی از دوستان ما خدمت آیت الله میلانی رسید و به ایشان گفت:
موعظه ای و نصیحتی من را کنید تا دستم گرفته شود و به داد من برسند.
🔸 آیت الله میلانی تاملی نمود و این سفارش را کرد:
«شبانه روز 1440 دقیقه است، از این میزان، 1435 دقیقه کارهای متفرقه همچون نماز، دعا، ذکر، استراحت، امرار و معاش و ... داشته باش اما 5 دقیقه برای ارتباط با #امام_زمان ارواحنا فداه و توسل به ایشان زمان بگذارید»
🔸قطره اگر وصل به دریا شود، پایدار می ماند و گرنه پایمال می شود و از بین می رود، یک قطره ارزش ندارد و زمانی ارزش می یابد که به دریا وصل شود و ما نیز مانند قطره هستیم.
🔸در این 5 دقیقه می توان زیارت آل یاسین تلاوت کرد، نماز امام زمان(عجل الله) خواند، درود به حضرت فرستاد و یا یکی از کارها این است که روزی 100 مرتبه صلوات بر محمد و آل محمد با «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ» بفرستد و هدیه به حضرت کند تا نشانه ای از به یاد حضرت مهدی(عجل الله) بودن و دعا برای فرج ایشان باشد یا دعای «اَللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ...» بعد از نماز و یا در قنوت های نماز بخوانیم.
🔸اگر ما به یاد امام زمان(عجل الله) باشیم، دعا برای ایشان کنیم و مال و جان خود را برای ایشان هزینه کنیم، ایشان نیز به یاد ما خواهند بود و برای ما دعا خواهند کرد زیرا جواب سلام واجب است، حال اگر فردی بیش از یک سلام و عرض ارادت کند، قطعا آنها پاسخ خواهند داد.
حجتالاسلام فرحزاد
🦋«امام جعفرصادق (علیهالسلام)»:
🔹المُنتَظِرُ لِلثّانی عَشَر كَالشّاهِرِ سَیفَهُ بَینَ یدَی رُسولِ الله صلیالله علیه و آله یذُبُّ عَنهُ.
کسی که در انتظار امام دوازدهمین خود به سر میبرد همانند کسی است که در رکاب رسول خدا(صلیالله علیه و آله و سلم) شمشیر کشیده و از آن حضرت دفاع مینماید.
📘(کمالالدین، ص ٦٤٧)
📌 وحدت اسلامی
🇮🇷 یکی از ابعاد مهمّ زمینهسازی برای تشکیل حکومت جهانیِ مهدوی، محافظت از انقلاب اسلامی، دستاوردهای آن و تلاش در جهت تداوم آن تا عصر ظهور است.
📖 امام خمینی در اینباره میگوید: «من با تأیید خداوند متعال و تمسّک به مکتب پرافتخار قرآن، به شما فرزندان عزیز اسلام، مژده پیروزی نهایی میدهم، به شرط اینکه نهضت بزرگ اسلامی و ملّی ادامه یابد و پیوند بین شما جوانان برومند اسلام، ناگسستنی باشد، و به شرط آگاهی از حیلههای استعمارگران راست و چپ و جنود ابلیسی آنان…»*۱
💢 وحدت، یکپارچگی و خیزش جوامع اسلامی و ملّتهای مستضعف میتواند، یکی از زمینهها و مقدمات مناسبی برای شکلگیری انقلاب جهانی باشد.
🔅 استراتژی وحدت امت اسلامی و نزدیکی جوامع ستمدیده و مستضعف از ایدههای بنیادین امام خمینی است که هم باعث تقویت و توانمند شدن آنان میگردد و هم زمینه ساز و مقدمهای برای انقلاب جهانی امام مهدی میباشد.
📚 ۱- صحیفهٔ نور، ج ۲، ص ۱۱۲
#نقش_ایرانیان_در_ظهور ۳۱
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_537
ارشیا متعجب برگشت و به ترنج نگاه کرد.
یعنی اینقدر نگاه ترنج محبت داشت که ماکان هم می فهمید.
از این فکر دلش را شوق عجیبی فرا گرفت و دست ترنج را محکم تر فشرد.
ماکان با دو گام خودش را به آنها رساند و دست ترنج را گرفت و گفت:
-خیلی خوشحال شدیم. برو خونتون دیگه.
و با دست دیگرش ارشیا را به سمت ماشین هل داد. و گفت:
-برو خونتون دیگه.
ارشیا بیشتر از این نتوانست خودش را نگه دارد و زیر خنده زد ولی ماکان با همان جدیت داشت ارشیا را نگاه می
کرد.
ارشیا ابرویی برای چهره جدی ماکان بالا انداخت و بعد هم لبخند بدجنسی زد و خم شد و در یک حرکت
ناگهانی گونه ترنج را که بخاطر خنده اش چال افتاده بود بوسید و رفت سمت در راننده.
ترنج و ماکان از این کار ارشیا شوکه شده بودند که ارشیا به ماکان گفت:
-جمع کن اون فک و. زنمه دلم خواست.
و به ترنج لبخندی زد و گفت:
-شب بخیرعزیزم.
و سوار ماشین شد. ترنج لبش را گزید و چیزی نگفت.
ارشیا با دو بوق دنده عقب گرفت و ماشین را از کوچه بیرون
برد.
ماکان وقتی ارشیا رفت ادایش را در آورد و گفت:
-شب بخیر عزیزم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_538
ترنج با این حرکت ماکان زیر خنده زد و ماکان در حالی که او را به طرف خانه می کشید زیر لبی گفت:
-خجالتم نمی کشه. نمی گه اینجا بچه مجرد وایساده می بیینه دلش می خواد. این بچه اصلا فکر نداره.
ترنج فقط می خندید.
ماکان در را باز کرد و بعد از ترنج وارد شد و رو به ترنج گفت:
-خواهرم خواهرای قدیم. جای خنده برو واسه داداشت یه زن باحال پیدا کن عین خودم.
ترنج برگشت و مشکوکانه به ماکان نگاه کرد:
-ماکان؟
ماکان خودش را به ان راه زد و گفت:
-هان
-مشکوک می زنی.
ماکان باز هم ژست بی خیالی به خودش گرفت و گفت:
-چرا همچین فکری می کنی؟
ترنج هومی کرد و گفت:
-هیچی. همین جوری. راستی راستی زن می خوای؟
ماکان برگشت و درحالی که چشم هایش گرد شده بود گفت:
-من نمی فهمم چرا همه اصرار دارن بگن من شوخی می کنم.
-آخه نود درصد حرفات چرت و پرته.
ماکان اهی کشید و گفت:
-نخیر از این خواهر و مادر چیزی به ما نمی ماسه. ببینین من بهتون فرصت دادم فردا رفتم دست زن و بچه ام گرفتم
اوردم گله نکنین ها.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_539
ترنج خنید و در حالی که به شانه او می زد وارد خانه شد.
ماکان با حرص وارد خانه شد. و برای ترنج دهن کجی کرد.
_حالا وقتی واقعا این کار و کردم اونوقت می فهمی.
بعد دستش را مقابل دهانش گرفت گفت:
_می بینی تو رو خدا. این همه دختر التماسم کردم برم بگیرمشون گفتن نه زن من باید مورد پسند مامانم اینا باشه.
اینم نتیجه اش.
سوری خانم که متوجه حرفهای آن دو شده بود با خنده جلو امد و گفت:
_بازم که معرکه گرفتی ماکان خان.
ماکان با چهره ای به ظاهر دلخور روی مبل ولو شد و گفت:
_هیچی. من که هر چی بگم شما باور نمی کنین. پس چه فایده.
بعد هم بلند شد و به سمت پله رفت. ترنج با نگاهش او را دنبال کرد و رو به مادرش گفت:
_مامان فکر کنم وقتشه برا این داداشمونم یه آستینی بالا بزنین ها.
سوری خانم هم به پله ها خیره شدو گفت:
_یعنی خودش کسی رو می خواد که تازگی ها اینقدر اصرار می کنه؟
ترنج لب هایش را جمع کرد و گفت:
_نمی دونم شاید. ولی میشه ته توش و در آورد. تازه از ارشیام میشه پرسید اون از تمام جیک و پوک این اقا داداش ما
خبر داره.
سوری خانم با آمدن اسم ارشیا پرسید:
_راستی ارشیا کو.
ترنج چادرش را روی دستش انداخت و گفت:
_رفت خونه شون.
_چرا تعارف نکردی بیاد تو.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
@Abbasse_Kardani
#یاصاحب_الزمان_عج💚
اي قبله ي نمازگزارانِ آسمان
هجر تو کرده قامتِ اسلام را کمان
خورشید تابه کی به پس ابرها نهان
عجِّل علي ظهورکَ ياصاحب الزمان
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا
@Abbasse_Kardani
ظهور نزدیک است.mp3
3.29M
🔊 #صوت_مهدوی
📝 #پادکست «ظهور نزدیک است»
👤 استاد #پناهیان
⁉️ آیا ظهور واقعا نزدیک است؟
🔸 اگر ما مردم را امیدوار کنیم که هفته بعد امام زمان میآید و آقا نیامد، مردم بیدین نمیشوند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ کلیپ
⚠️ تلنگری جدی به کسانی که فکر میکنند فقط دوست داشتن امام زمان(عج) کافیه
❌ غیرت داشته باش...
✅غیرتی که صهیونیستها برای حزب صهیونیستی خودشون دارن
بلند شو یه کاری انجام بده...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
⭕️شيطان در آخرالزمان با تمام توان خود میتازد...
♨️آخرالزمان چون نزديك نابوديِ ابليس است، تمام سعي و تلاش خود را براي تأخير در ظهور و گمراهی مردمان به كار خواهد بست.
آنقدر در آخرالزمان اين مسائل رونق میگيرد كه وقتی ندای آسمانی به نفع امام زمان علیهالسلام بلند میشود، نعرهای هم از جانب شيطان شنيده میشود كه بعضیها، حق و باطل را اشتباه میكنند.
❣ امام صادق علیهالسلام در مورد زمان ظهور حضرت و نشان آن فرمودند:
منادی نام قائم«عج» را ندا میدهد.
⁉️پرسيدم: آيا اين ندا را بعضی میشنوند يا همه؟
❣ فرمودند: «همه! هر قومی به زبان خودش میشنود»
⁉️پرسيدم: پس با اين حال، ديگر چه كسی با حضرت مخالفت میكند، در حالی كه نام او ندا داده شده و شكی در حقانيت او نيست؟
❣حضرت فرمودند: ابليس آنها را رها نمیكند، تا اينكه در آخر شب ندای ديگری بدهد. پس مردم دچار شك میشوند.
📚كمالالدين،جلد۲ صفحه ۶۵۰
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
یاران پنهان.mp3
5.82M
⭕️صوت_مهدوی
📝 پادکست «یاران پنهان»
👤 استاد پناهیان
🔸 پنهانی به امام زمانت کمک میکنی؟
🔰 اگه کسی قدمی برنداره در راه حاجت ولی خدا، مجبور میشه رایگان برای دشمن خدا خدمت کنه.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•••❥︎𑁍•••••••••••••
مـــوضــــــوع: •°
صدای عجیب •°
فریـاد شیطان •°
مـوقـع ظـهـور •°
⦇صیحهی دوم رو
شیطانمیسازه!⦈
حتماببینید!...♨️
•••❥︎𑁍•••••••••••••
گــــوینـده: •°
اســــــــتاد •°
عـلـیاکـبـر •°
رائفـیپـور •°
•••❥︎𑁍•••••••••••••
زمان: ༄ ۰۲:۵۴ ༄
•••❥︎𑁍•••••••••••••
⦇پیشنهاددانلود⦈
⦇حـتـمابـبـيـنـيـد
ونـشـــردهــیــد⦈
•••❥︎𑁍•••••••••••••
❧✦✦✦❤︎✦✦✦❥︎
اَللّٰہُمَ؏َجِلْلِّوَلیِڪَالفَࢪَج
❧✦✦✦❤︎✦✦✦❥︎
@Abbasse_Kardani
#افلاکیان❣
💚زندگی نامه شهید محمد حسن (رسول) خلیلی
شهید محمد حسن (رسول) خلیلی ، فرزند دوم خانوادهی آقای رمضانعلی خلیلی در تاریخ ۱۳۶۵/۹/۲۰ ه.ش. در تهران به دنیا آمد. ایشان دانش آموخته ی دانشگاه امام حسین علیه السلام در رشته ی مدیریت بودند و بر حسب وظیفه ، به سوریه اعزام شده بودند و دارای تخصص های تخریب - تاکتیک و جنگ های نامنظم داشتند.
ایشان علاقه ی فراوانی به کارهای هیجانی ، ورزش (جودو ، کاراته ، کوهنوردی و راپل) ، خوشنویسی ، نقاشی ، طراحی ، سفر ، زیارت اهل بیت علیهم السلام و شهدا ، خدمت به شهدا حتی با رنگ آمیزی قبورشان ، شرکت در مجالس اهل بیت (ع) و... داشتند.💚
#افلاکیان❣
💚نحوه ی شهادت شهید محمد حسن (رسول) خلیلی
این عزیز بزرگوار در تاریخ : ۲۷ آبان ماه سال ۱۳۹۲ ه.ش. توسط تروریست های تکفیری در حلب سوریه، به شهادت رسیدند و مزار شریفشان در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها ، قطعه ۵۳ ، ردیف ۸۷/الف می باشد.💚