#دعای_هفتم_صحیفه_سجادیه
سفارش حضرت آقا به خواندن هر روز این دعا
@Abbasse_Kardani
20.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برای شناختن دین و ظهور باید بعثت را بشناسیم!
❗️چرا منتظران آخرین پیامبر بعد از بعثت دشمن ایشان شدند؟
⚠️ آیا ما هم در معرض این خطر هستیم؟
عهد با امام زمان یعنی_۱.mp3
5.92M
⭕️صوت مهدوی
📝 پادکست «عهد با امام زمان یعنی - ۱»
👤 استاد رائفی_پور
🔰 باید دائم محیای ظهور باشیم...
🔹 #عید_بیعت
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
ارتباط با امام زمان.mp3
7.65M
⭕️صوت مهدوی
📝 پادکست «ارتباط با امام زمان»
👤 استاد شجاعی
💢 اساس دین و دینداری؛ ارتباط، دوست داشتن و اطاعت از معصومِ متخصّص است.
🔰 اگر ما به فکر و یاد امام زمان باشیم، امام زمان هم به یاد ما هست...
#عید_بیعت
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 🤲
💢 #اطلاعیه مهم
🪐 اجتماع مردمی #عید_بیعت در #تهران
مصادف با آغاز امامت حضرت مهدی "عج"
🔅 سخنران: حجتالاسلام پناهیان
🔅 مداحان: حاج مهدی سماواتی|حاج سیدمهدی میرداماد
🔅 شعرخوانی و اجرا: احمد بابایی| پویا بیاتی
🔅 با اجرای: سیدرضا نواب
🔅زمان: شنبه ۲۴مهر، ساعت: ساعت ۱۵.۳۰
🔅مکان: #تهران، میدان امام حسین ع
🔺 مراسم با رعایت پروتکلهای بهداشتی برگزار میگردد.
نقاشی من رو تو سایت آجربهآجر لایک کنید https://ajorbajor.ir/naghashi/1057476
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹برای امام زمانم چه کنم؟🌹
♨️ امان از فتنه های #آخرالزمان...
🌹 #اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
❣ #اللّٰھـُــم_عجِّل_لِوَلیڪَ_الفَرَجْ ❣
🌺#حاج_آقا_عالي
🧡❝
ازعارفےپرسیدند↓
ازڪجابفهمیمدرخوابِغفلتیمیآنہ ؟!
اوجوابداد↓
اگربرای #امام_زمان کارۍمیکنے؛
تبلیغےانجاممیدۍوخلاصہ
قدمےبرمیدارۍوبہظهورِآن
کمڪمیکنے❝
بدانڪهبیداری !
والّااگرمجتهدهمباشے
-درخوابِغفلتی🌱
اللهمعجللولیڪالفرج💚
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_439
ماکان دست روی شانه ترنج گذاشت و او
را در آغوش گرفت.
-حالا چرا تلافی شو سر ارشیا می خوای در بیاری؟
-جدی می خوان بیان؟
-آره
-مهرناز خانم خواسته نه؟
-نخ. ارشیا خودش به من گفت.
ترنج ساکت شد و اشکش را پاک کرد.
-من هنوز آمادگی ندارم.
- اینارو به خودش بگو.
ترنج خجالت زده بود. تا حااا با ماکان اینقدر راحت حرف نزده بود.
- ماکان؟
-جانم؟
-من...نمی دونم چی بگم.
ماکان به ترنج که عین لبو شده بود نگاه کرد و خندید و گفت:
-عین نارنج شدی الان.
ترنج خودش را از ماکان جدا کرد و سر به زیر نشست.
ماکان دستش را گرفت و گفت:
-هر چی دلت میگه.
بعد هم روی موهای او را بوسید و رفت.
***
ارشیا داشت از استرس می مرد.
باورش نمی شد که دارد می رود خواستگاری ترنج. توی آینه پوزخند زد.
عروس خانم ناراضی ما داریم کجا می ریم نمی دونم.برای بار هزارم خودش را توی آینه نگاه کرد. احساس می کرد کارش تا
حدودی احمقانه است.
ترنج او را در همه حالت و همه جوره دیده بود. پس این اداها برای چه بود.مادرش گفته بود
حتما باید رسمی باشد و کت و شلوار بپوشد.
تازه با هزار بدبختی از زیر زدن کروات در رفته بود.
تازه احمقانه تر این بود که ترنج اصلا رضایتش را هم اعالم نکرده بود.آخرین بار خودش را توی آینه نگاه کرد و از اتاق خارج شد.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻