تو کیستی که ز دستت بهار میریزد
بهار در قدمت برگ و بار میریزد
ز چشم گرم تو خورشید،نور میگیرد
چو مِهرِ روی تو بر شام تار میریزد
به زیر پای تو،ای یاس گلشن یاسین
نسیم عشق،گل انتظار میریزد
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
#سلام_دلیل_آرامش_دلم❤️✋
⚘﷽⚘
⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘
نگاهے به شهر بیندازیم
چه غریبانه و مظلومانه
از کنار ما میگذرید
و نظاره گرید که
چگونه شما را فراموش کردیم
و از بهار عبور کرده و به تابستان رسیده ایم
فصلها بےمعنےاند بے شما پدر مهربانم.
آقا جان در گذر عبور ثانیه ها و ساعت ها و روزها و سالها بےشما پیرشدیم
اے کاش تمام میشود
روزهاے سخت نبودنتان
اے کاش از راه مےرسیدید و بهار را مهمان همیشگے قلبهاے فراموشکارمان میکردید
شرمنده ایم که هیچ گاه شبیه منتظران واقعے ات نبودیم ...😔
السَّلاَمُ عَلَى مُحْيِي الْمُؤْمِنِينَ
ٖدر افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡ را میبینم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 همدلی؛ عهدی با امام زمان
🔺مخاطب بسیاری از این روایات، فقط شیعه است
🔺مانع ظهور، خود ماییم!
#موانع_ظهور
درمحضرحضرت دوست
🌷مهدی شناسی ۲۵🌷 🌹پیامبر ﺍﻋﻈﻢ (ﺻﻠﯽ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ ﻭﺁﻟﻪ) ﻣﯽ ﻓﺮﻣﺎﯾﻨﺪ: 🔸ﺍﯼ ﻣﺮﺩﻡ! ﺑﺎ ﻣﻮﺩﺕ ﻣﺎ ﺍﻫﻞ ﺑﯿﺖ ﻣﻼﺯﻡ
🌷مهدی شناسی ۲۶🌷
◀️"ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﺻﻮﻟﯽ ﺍﻣﺎﻡ، ﯾﻌﻨﯽ ﭼﺸﯿﺪﻥ ﻭ ﺑﺎﻭﺭ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺍﯾﺸﺎﻥ."
🔸ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯾﺪ، ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﭙﺬﯾﺮﯾﻢ؛ﭼﻮﻥ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ، ﺑﻪ ﺑﺎﻭﺭ ﺟﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ.
👈🏻ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ؛ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ: "ﻟﻮ ﺑَﻘﯿَﺖِ ﺍﻷﺭﺽُ ﯾَﻮﻣﺎً ﺑِﻼ ﺇﻣﺎﻡٍ ﻣِﻨَّﺎ ﻟَﺴَﺎﺧَﺖ ﺑِﺄﻫﻠِﻬَﺂ".
❓ﺁﯾﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ، ﺩﺭ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺍﺯ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯾﺶ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺍﯾﻦ، ﭘﺪﺭ ﯾﺎ ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺳﺖ، ﯾﮑﯽ ﺍﺳﺖ؟!
⁉️ﺁﯾﺎ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﻋﻼﻗﻪ ﯼ ﺁﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﻣﺜﻞ ﻫﻢ ﺍﺳﺖ؟! ﺁﯾﺎ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ؟!
➕ﻧﻔﺮ ﺍﻭﻝ ﺣﺎﺿﺮ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﺪ، ﭼﻮﻥ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﻣﺪﯾﻮﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ؛ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺣﺪِّ ﺳﻼﻡ ﺻﻮﺭﯼ ﻭ ﭼﻨﺪ ﮐﻠﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ.
ﭘﺲ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺷﻨﺎﺧﺖ، ﺳﺒﺐ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﺳﺖ.
☝️🏻ﻓﻘﻂ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍمام مهدی ﺍﻣﺎﻡ ﻣﺎﺳﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺁﻣﺪﻩ -ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺍﻋﺘﻘﺎﺩﯼ ﺻﺤﯿﺢ ﺍﺳﺖ- ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﻫﺮ ﺑﺨﺶ ﺍﺯ ﮐﻤﺎﻝ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ، ﺩﺭ ﺍﯾﺠﺎﺩ، ﺁﺛﺎﺭ ﻭ ﺍﺑﻘﺎﯼ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ، ﺑﺮﺯﺥ ﻭ ﻗﯿﺎﻣﺖ، ﻫﻤﻪ ﻃﻔﯿﻞ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ، ﺍﺛﺮﺍﺕ ﻭﺟﻮﺩﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
💯ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﻧﮑﺎﺕ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ، ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ.
🔅ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ ﻭ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﺎ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽ ﻣﯿﺮﻧﺪ، ﻣﺤﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻨﯿﻢ ﯾﺎ ﺩﻝ ﺗﻨﮕﺸﺎﻥ ﻧﺸﻮﯾﻢ؛ ﻭﻟﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻧﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ! ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ ﻭ ﯾﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﻣﺎمماﻥ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﻢ، ﺍﺻﻼ ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ!
🔹ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﯽ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﺑﺎ ﻭﺍﺳﻄﻪ ﯼ ﺣﯿﺎﺗﻤﺎﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ؟! ﭼﻄﻮﺭ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻨﮓ ﻧﺸﻮﺩ؟!ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺳﺎﻝ ﺑﮕﺬﺭﺩ، ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺑﺮ ﺳﺮﻣﺎﻥ ﻧﺰﻧﯿﻢ ﻭ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻨﯿﻢ؟!
📍ﻫﻔﺘﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ، ﺟﻤﻌﻪ ﻫﺎ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ، ﻧﺪﺑﻪ ﻫﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﺎ ﺩﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩ ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﻧﺪﺑﻪ ﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﺎﻟﻪ، ﺩﺭﺩ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ برای دوری اماممان نداریم...!
#مهدی_شناسی
#قسمت_بیست_و_ششم
🔵#علائمظهور ۱۱
💠 زمان قیام یمانی در منابع اهل سنت؛
🔹در بين روايات اهل سنت در مورد زمانِ قيام يمانی، به شدت اختلاف نظر وجود دارد:
🔘1-دسته ای، قيام يمانی (قَحطانی) را قبل از ظهور دانسته اند.
🔘2-دسته ای آن را همزمان با امام مهدی دانسته اند.
🔘3-دسته ای ديگر، قيام يمانی را پس از حيات امام مهدی دانسته اند!
و البته در برخی رواياتشان نيز آمده که او همان مهدی است!
📚تأملی نو درنشانه های ظهور، ص87-90
🔵#علائمظهور ۱۲
💠 حرکت یمانی؛
🔹روايات متعددی به ما رسيده بر اينکه «مکان قيام يمانی» و محل پيدايش جنبش او يمن می باشد.
مثلا امام صادق عليه السلام فرمودند:
قيام يمانی از يمن، همراه با پرچم های سفيد خواهد بود.
📚 [مختصر اثبات الرجعه، ص455]
📌«سير حرکت يمانی و فعاليتهای او» به صورت دقيق در روايات منعکس نشده!
شايد علت اين پنهان کاری، پيشگيری از برنامه ريزی های قبلی دشمنان بوده، البته احتمال دارد که جزئياتش در کلام امامان بيان شده، ولی به دست ما نرسيده باشد.
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_181
.تونسته بودم بین سلیقه های مختلفم یه جور تعادل برقرار کنم.
چون بچه ها با اینکه خودشون موسیقی سنتی کار میکردن ولی همه نوع موسیقی گوش میدادن.توی جمع من از همه کوچیکتر بودم برای همین همه یه جورای خاصی بیشتر توجه به من می کردن.
تمام این رفت و آمدها و محبت ها رو مدیون استاد مهران بودم. توی خط هم پیش رفت چشم گیری داشتم.زبانم رو هم با جدیت دنبال می کردم.
فکر نمیکردم بتونم به این شیوه زندگی ادامه بدم. ولی خیلی سریع با تمام اینها اخت شدم و راه خودمو پیدا کردم.
دیگه می دونستم از زندگی چی می خوام و برای آینده ام قراره چکار کنم.
گرچه الهه تمام ماجرای اون روز و فراموش کرده بود ولی من هرگز فراموش نکردم.کینه ای نبودم ولی دلم بد جور شکسته بود.
ارشیا رفته بود.
ولی حضور استاد مهران باعث میشد که هرگز فراموشش نکنم.
برگها می ریختند و شکوفه ها تازه می شدند. سالها عبور می کردند و من رشد می کردم.
هنرستان جایی بود که من خودم و استعدادمو پیدا کردم
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_182
گرافیک و حالا نه بخاطر مقابله با ماکان
و ارشیا که برای عللقه شدیدی که پیدا کرده بودم ادامه میدادم.
دیپلم گرافیک و به دنبالش ورود به دانشگاه توی
رشته خودم.
اصلا پشیمون نبودم. یک سال زودتر از هم سن و ساالم وارد دانشگاه شده بودم چون دیپلم هنرستان
داشتم. و این خودش یعنی یک پله جلو بودن.سه سال گذشته بود.
من پوست انداخته بودم.
توی خانواده الهه جایی برای خودم باز کرده بودم. مفهوم حجاب و درک کرده بودم و خودم انتخابش کرده بودم.
بابا تصمیم و به عهده خودم گذاشته بود ولی مامان کلا مخالف بود.
من دیگه ترنج پونزده ساله نبودم. دانشجوی هیجده ساله رشته گرافیک بودم که با مدرک دیپلم چند کتاب کودک و تصویر سازی و چاپ کرده بود.
ماکان تا مدتها مقاومت کرده بود و اجازه نمی داد من وارد شرکتش بشم اما بالاخره شکست و پذیرفته و قبول کرده بود که باید از من توی شرکتش استفاده
کنه.من هم پذیرفتم.
حالل هم درس می خوندم و هم توی شرکت ماکان کار می کردم. دو ترم دیگه فوق دیپلممو می گرفتم و تصمیم داشتم بلافاصله برای کارشناسی امتحان بدم.
ارشیا رفته بود و خبری ازش نداشتم.
حتی نامزدی آتنا هم خودمو زدم به مریضی و نرفتم.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_182
دلم نمی خواست با ارشیا رو به رو بشم.
جز خبراهای کوتاهی که گه گاه از زبون ماکان می شنیدم دیگه خبری نبود. ارشیا به گوشه ذهنم خزیده بود و برای خودش جای کوچیکی و اشغال کرده
بود.
"دیگه مطمئن نیستم........."
_ترنج؟
ترنج قلم و نگه داشت و به در خیره شد. بعد به جمله ناتمامش نگاه کرد و ادامه
داد........
"عاشق ارشیا باشم."
در باز شد و سوری خانم وارد اتاق شد.
_ مامان جان فکراتو کردی؟
ترنج باز هم به آخرین جمله دفتر خاطراتش نگاه کرد و گفت:
_مامان به این سرعت نمی تونم جواب بدم باید فکر کنم.
_خلاصه زشته مامانش دوبار زنگ زده.
ترنج سری تکان داد و دفترش را بست و توی کشو گذاشت. بعد لپ تاپش را باز کرد و مشغول کار
شد.
سوری خانم با دلهره از پله پائین رفت و به شوهرش که توی مبل فرو رفته بود نگاه کرد.
مسعود پدر ترنج پرسید:
_باز چی شده اخمات تو همه.؟
سوری خانم کنار شوهرش نشست و گفت:
_به خدا بیا خودمون جواب رد بدیم برن.ما اصلا به این خونواده نمی خوریم
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری