«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوىمعنويت و صفا مىكشاند.»
شهيد على اصغر پور فرح آبادى
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنحاهودوم
💢روزهای سخت دانشجویان فراری (۳)
احمد میگه: من شروع کردم به تهیه یه مایع خونی و اونو داخل دهانم گذاشتم و بچه ها با سرو صدا پرستار رو صدا زدن تا پرستار اومد من بالا آوردم و دیدن صحنه استفراغ خونی حسابی پرستار رو وحشت زده کرد و پزشک رو خبر کرد و سریع دستور اعزام فوری به بیمارستان بعقوبه صادر شد. همون شب حاج آقا باطنی و مسعود ماهوتچی و هاشم انتظاری هم موفق شدن و چهارتایی به بیمارستان بعقوبه اعزام شدیم. رسول و مصطفی هم بعدا اعزام شدن. حالا تیم کامل فرار داخل بیمارستان بعقوبه جمع شده بودیم.
مصطفی تهدید به عمل جراحی شد و مجبور شد فیلم بازی کردنو کنار بذاره و برگشت به قلعه.
رسول که فیلمش درد آپاندیس بود رو عمل کردن و آپاندیس سالمشو برداشتن. داستان جراحی رسول خیلی جالبه! و اما داستان رسول چیتگری،
رسول چیتگری از بچه های همدان بود. با هر دوز و کلکی که بود تونست عراقیا رو فریب بده و با داد و فریاد نشون می داد که آپاندیسش در شرایط بحرانی قرار داره و اگه عملش نکنن میترکه و میمیره. رسول با تمارض و زیرکی تونسته بود موافقت اونا رو برای اعزام بگیره. بچهها ریخته بودن دورش که رسول احتیاج به عمل آپاندیس داره و باید سریع به بیمارستان اعزام بشه. بالاخره رسول رو شبونه از آسایشگاه به درمانگاه اردوگاه و بعدش به بیمارستان بردن. ما منتظر خبر فرار ایشون و بقیه بودیم که بعد از چند روز در اردوگاه باز شد و رسول با شکم بخیه شده و یه جفت عصا وارد شد. بچهها دورشو گرفتن. چی شد؟ چرا اینجوری شدی. گفت: از من می پرسید چی شده ؟! از خودتون بپرسید. منو مریض کردید و فرستادید بیمارستان ، خدا بگم چیکارتان کنه، ببینید منو به چه روزی انداختید!
میگفت: منو بردن بیمارستان و خودم رو به شدت به مریضی زدم ، اینجام درد داره ، دارم میمیرم، یکی به دادم برسه، دکتر دلش سوخت و دستور بستری و عمل رو صادر کرد. اومد بالای سرم و گفت: چه دردی داری؟ گفتم : وسط شکمم درد می کنه، بعضی از وقتا کم و زیاد می شه، الان هم درد اومده پایین سمت راستم!
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنحاهوسوم
💢روزهای سخت دانشجویان فراری (4)
دکتر گفت : تهوع و استفراغ هم داری؟ گفتم :حالت تهوع دارم ، اما استفراغ نه! گفت: باید ازت آزمایش خون بگیرم. داشت قضیه جدی میشد و منم خوشحال بودم که تو آزمایش مشخص میشه که بیماری خاصی ندارم و نیاز به عمل ندارم. با ۴ تا قرص و کپسول تموم میشه میره پی کارش. آزمایش گرفته شد و نتیجه رو به دکتر نشون دادن. دکتر به من گفت : وضعیتت الان چطوره؟ گفتم : الحمدالله بهترم. گفت: ولی آزمایش چیز دیگهای رو نشان میده! باید حتما عمل بشی. خدایا چه غلطی کردم.! رسول میگفت هر چه گفتم: دکتر دارم بهتر میشم، شاید دل دردم مربوط به معده باشه، شاید مال ... فایده نداشت و بساط اتاق عمل آماده شد و منو با یه برانکارد بردن تو اتاق عمل! هر چه التماس کردم که خوبم، بهترم، بابا ولم کنید ، میخواید چند تا پشتک وارو بزنم ببینید که من چیزیم نیست. فِکر میکردن از عمل میترسم و گوششون بدهکار نبود.
سوزن بیهوشی رو فرو کردن و حالا هم در خدمت شما هستم. رسول میگفت: مرده شورشو ببره این دکتر رو که هیچی حالیش نبود و الکیالکی آپاندیس من بیچاره رو برداشت . فرار که نکردم هیچی با شکم پاره برگشتم. حالا اگه فرمایش دیگهای نیست برید گم شید میخوام برم استراحت کنم!.
احمد چلداوی میگه: دو نفر از تیم فرار خارج شدن و موندیم ۴ نفر. به آقای باطنی گفتن که آماده عمل جراحی قتق بشه. ایشون قبول نکرد و گفت من میتونم درد رو تحمل کنم و نیاز به عمل جراحی نیست و ایشون رو هم برگردوندن قلعه. سه نفر از اعضای تیمِ ۶ نفره جا موندن و موندیم ما سه نفر. هاشم انتظاری، مسعود ماهوتچی و من. مونده بودیم عملیات رو ادامه بدیم یا بیخیال بشیم. لیست بلند بالایی از اسامی بچههای مفقودالاثر داشتیم که می خواستیم با خودمون به ایران ببریم. یه سال و نیم از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ گذشته بود ولی همچنان عراق از دادن لیست اسرای مفقود به صلیب امتناع می کرد و معلوم نبود چه خیالی برامون در سر دارن.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
#سلام_مولا_جانم ❤️
مولای مهربان غزل های من سلام
🤍 سمت زلال اشک من،آقای من سلام
نامت بلند و اوج نگاهت همیشه سبز
🤍 آبی ترین بهانه دنیای من سلام
الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج
سلام صبحت بخیرامیددلها❤️✋
🕊🌹🕊
گُــفته بــودم
به کسی [ عشق ] نخواهم ورزید..
آمــَدیُ هـَـمــهیِ
👈|فرضیــه ها| ریختبههم
#انت_فی_قلبی_آقاجان
😔 حال امام زمانمان خوب نیست
🌕 دعای قنوت امام حسنعسکری علیهالسلام
خداوندا! فرزندم مهدی، تلخی مصائبی که قلب را جریحهدار میکند جرعه جرعه مینوشد؛ غمهایی را که پیوسته به او میرسد تحمل مینماید. هر لحظه امور دردناکی به او میرسد و اندوهش را تازه میکند؛ غصههایی بر او وارد میشود که در گلو میماند و پائین نمیرود و پهلوی آدمی تاب تحملش را ندارد. اینها هنگامی است که به امری از احکام تو مینگرد (که بر زمین مانده) و دستش از اصلاح آن کوتاه است و نمیتواند آن گونه که تو دوست داری قرارش دهد..!
مَعَ مَا یَتَجَرَّعُهُ فِیکَ مِنْ مَرَارَاتِ الْغَیْظِ الْجَارِحَةِ بِحَوَاسِّ الْقُلُوبِ وَ مَا یَعْتَوِرُهُ مِنَ الْغُمُومِ وَ یَفْزَعُ عَلَیْهِ مِنْ أَحْدَاثِ الْخُطُوبِ وَ یَشْرَقُ بِهِ مِنَ الْغُصَصِ الَّتِی لَا تَبْتَلِعُهَا الْحُلُوقُ وَ لَا تَحْنُوا عَلَیْهَا الضُّلُوعُ مِنْ نَظَرَةٍ إِلَى أَمْرٍ مِنْ أَمْرِکَ وَ لَا تَنَالُهُ یَدُهُ بِتَغْیِیرِهِ وَ رَدِّهِ إِلَى مَحَبَّتِک...
📗بحار الأنوار، ج ۸۲، ص ۲۲۸
❤️ اوضاع امت اسلام در آخرالزمان
امام صادق(ع)از پيامبر اكرم(ص)نقل مىكند كه فرمود: «چگونه است حال شما آن هنگام؟
روزی كه زنان شما فاسد، و جوانان شما فاسق شوند و امر به معروف نكنيد و نهى از منكر ننماييد؟»
🍃عرض شد:«يا رسولالله!چنين روزگارى خواهد آمد؟»
✨حضرت فرمود:«روزى مىرسد كه بدتر از اين خواهد شد.در آن روز مردم را به منكر امر مىكنند و از كارهاى خوب و معروف نهى مىنمايند».
اصحاب با تعجب عرض كردند:«امت اسلامى به چنين وضعى مبتلا خواهد شد؟»
✨حضرت فرمود:«بدتر از اين خواهد شد.در آن روز،كار خوب را بد مىدانند و كارهاى بد را خوب».[١]
بازبان به يكديگر اظهار علاقه مىكنند و در دل با يكديگر در نزاع و جنگاند و...[٢]
📚١)وسائل الشيعه،ج11،ص396؛ بحارالانوار،ج 52،ص 181.
📚٢)ر.ك:منتخب الأثر،ص424؛ روضه كافى،ص36؛ كفاية الموحدين،ج2،ص844 و جزوه امام زمان،نوشته مؤسسه در راه حق،ص82.
🔴 سخنی با منتظران در باب علائم ظهور...
🌕 این روزها شاهد هستیم که بعضی از کانالها و صفحات با مدیریت اشخاصی دلقک و بیسواد، گزارشهای آتشسوزی، قحطی، سیلاب، گرانی و باران را نشان میدهند و با بعضی روایات تطبیق داده و با چاشنی سایر مزخرفات مانند جفر میگویند که همین روزهاست که ظهور رخ دهد!
🌕 جوانان، عزیزانم، کار دلقک لاف زدن، جلب توجه و معرکه گیری است. لذا فریب نخورید، اگر نمیدانید پس بدانید و بخوانید که از زمان صفویه و بعدها به صورت افراطی در زمان قاجار رسمی پدید آمد که برخی علما کتابهای شبه ملاحم مینوشتند و گرانی نان، و قمار و فروش شراب و خیلی چیزهای دیگر را نشان از آخرین روزهای غیبت میدانستند. اما میبینید که چند قرن گذشته و هنوز ظهور رخ نداده است.
🌕 شرایط حال ایران و دنیای شیعه گرچه سخت است اما شیعه روزهای خیلی بدتر از اینها هم دیده، زمانی بوده که زیارت امام حسین علیهالسلام برابر بوده با قطع عضو، زمانهایی بوده که مردم ایران به علف خواری، مرده خواری و حتی آدمخواری افتادهاند.
در قحطی جنگ جهانی بنا به نقل تواریخ نزدیک به نیمی از مردم ایران تلف شدند. لذا به یاد داشته باشید مصائب و حوادث شرط لازم، و نه کافی برای ظهورند.
🌕 همهٔ شیعیان باید امید داشته باشند که هر لحظه ممکن است ظهور را درک کرده و باید خود را مهیا برای یاری رساندن به امام زمان علیهالسلام کنیم، چرا که «إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدا وَ نَرَاهُ قَرِیبا»، اما باید مراقب بود که از هول حلیم و جوسازی دلقکها، در دیگ نیفتیم!
تجربه ثابت کرده است، طی سالیان متمادی هر یک از افراد حتی عالمان به امر تطبیق دست زدهاند، به اشتباه رفته و ظهوری در کار نبوده است و تنها احساسی کاذب در میان مردم پدید آمده که باعث سوءاستفاده مدعیان شده و بیشترین بهره را همین مدعیان دروغین بردهاند، لذا باید توجه کرد اگر بزرگانی مانند سید بن طاوس و علامه مجلسی در تطبیقهای احتمالی خود به خطا رفتهاند، ما باید احتیاط بیشتری کنیم!
🌕 فراموش نکنید که به جز علائم قطعیه که در روایات بدان تصریح شده هیچ علامت دیگری به صورت خاص و قطعی نشان از ظهور قریب الوقوع نیست.
لذا پیوسته برای فرج دعا کنید، روایات را بخوانید و نشر دهید، گوش به زنگ و آماده باشید؛ اما جوگیر نشوید و از دسته مذموم مستعجلون نباشید بلکه از مقرّبون باشید...
گول دلقکهایی را که با اخبار مصائب، جفر و علم حروف، نقل قولهای نوستراداموس و خاله و عمو و عالم نماها و سایرین، زمان ظهور را القاء میکنند، نخورید.
یَا مُفَضَّلُ فَأَلْقِهِ إِلَی شِیعَتِنَا لِئَلَّا یَشُکُّوا فِی الدِّینِ...
ای مفضل! آنچه گفتم(اخبار مهدی علیهالسلام) را به شیعیان ما برسان تا در امر دین خود شک نکنند.
⭕️ دولت موعود در آخرالزمان
💚 امام صادق علیهالسلام فرمودند:
🌼 هر گروهی از مردم دولتی دارند که انتظار آن را میکشند؛ و دولت ما نیز در آخرالزمـان ظاهر میگردد.
🌸 بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ قَالَ كَانَ اَلصَّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ لِكُلِّ أُنَاسٍ دَوْلَةٌ يَرْقُبُونَهَاوَ دَوْلَتُنَا فِي آخِرِ اَلدَّهْرِ تَظْهَرُ.
📘الأمالی (للصدوق)، ج ۱، ص ۴۸۹
✍ عصر ظهور نسبت به عصر غیبت آن قدر از لحاظ عظمت، شکوه و زیبایی در سطح بالایی است که برای ما قابل تصور نیست. وقتی عصر ظهور آغاز شود مردمی که دوران قبل را دیدهاند، یک مرتبه دورانی را میبینند که همه چیز آن عوض شده؛ نه این جهان، مشابه آن جهان است، نه این رهبر، مانند رهبرانی که تا حالا دیده است و نه این حکومت، مشابه حکومتهایی که تاکنون وجود داشته است. منتظران برای رسیدن به آن روزگار پر شکوه لحظه شماری میکنند و همواره از خداوند خواستار هرچه زودتر فرا رسیدن آن روزگار شكوهمند هستند.
درمحضرحضرت دوست
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃ ✫⇠ #خاکریز_اسارت ✍نویسنده: طلبه آزاده رح
🌷« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »🌷↬❃
✫⇠ #خاکریز_اسارت
✍نویسنده: طلبه آزاده رحمان سلطانی
#قسمت_دویست_و_پنجاهوچهارم
💢فرار دانشجوئی (۵)
بالاخره بعد از مشورت به این نتیجه رسیدیم که سه نفره نقشه عملیاتِ فرار رو عملی کنیم. روز ۲۱ بهمن ۶۸ رو برای فرار انتخاب کردیم. شبها نگهبانا دستمون رو با دستبند به تخت قفل میکردن. ما هم مرتب نگهبانو صدا می زدیم و از خواب بیدار می کردیم و برای دستشویی باز میکردن. دیگه نگهبانا عاصی شده بودن و تصمیم گرفتن که برای راحتی خودشون دستامون رو باز بگذارن تا هر وقت نیاز به دستشویی داشتیم خودمون بریم و مزاحم خواب اونا نشیم. این فرصت خوبی رو برامون فراهم کرد تا بدون ور رفتن برای باز کردن دستبند بتونیم راحتتر نقشه فرار رو ادامه بدیم.
مقداری خوابیدم و منتظر موندیم تا نگهبانا و سایر بچههای بستری شده خواب برن. بعد از اینکه کاملا مطمئن شدیم همه خوابن پا شدیم ، غافل از اینکه نزدیک صبح شده بود و چون ما ساعت در اختیار نداشتیم نمیدونستیم چه ساعتی از شبه. هنوز مردد بودم و بین موندن در اسارت یا آزادی و در صورت گیر افتادن اعدام، باید یکی رو انتخاب می کردم. هاشم گفت منتظر چی هستی راه بیفت بالاخره تصمیممو گرفتم و بسم الله گفتیم و از اتاق زدیم بیرون . هنوز چند قدمی نرفته بودیم که دستهای از سربازا سرِ راهمون سبز شدن. سریع رفتیم کنار یه درخت و در تاریکی قایم شدیم تا نگهبانا رد شدن و به راهمون ادامه دادیم. از سیم خاردارای انتهای بیمارستان به هر زحمتی بود رد شدیم. کمی زخمی شدیم، ولی اصلا برامون مهم نبود شوق آزادی زخما رو التیام میداد. از سیم خاردار که رد شدیم تازه متوجه شدیم وسط یه پادگان بزرگ نظامی هستیم.
از مسیری که حدس می زدیم بسمت بعقوبه هست راه افتادیم و حدسمون درست بود. چیزی نگذشت که یه گله سگ دنبالمون کردن. پا به فرار گذاشتیم ولی دست بردار نبودن و پارس میکردن و چیزی نمونده بود لو بریم. بهناچار با سنگ دنبال سگها دویدیم و اونا ترسیدن و فرار کردن. به یه ردیف سیم خاردار دیگه رسیدیم و با چه مصیبتی از اون رد شدیم.
از دور جاده ای رو دیدیم که ماشینا در حال رفت و اومد بودن و مطمئن شدیم راه رو درست اومدیم. از عرض جاده عبور کردیم و کمی صبر کردیم تا یه اتومبیل اومد. دست بلند کردیم و اونم وایساد. من چون عرب بودم جلو نشستم و هاشم و مسعود هم نشستن ردیف عقب. سلام کردم و با عربی از راننده خواستم که ما رو به شهر مندلی ببره. نگاهی به ساعت ماشین کردم دیدم حدود ساعت ۴ یا ۵ صبح بود. مغزم سوت کشید. کمتر از یه ساعت به طلوع آفتاب مونده بود. سرم رو برگردوندم عقب هاشم یه تیغ جراحی رو نشونم داد و اشاره به راننده کرد، یعنی بزنمش؟. با اشاره ابرو گفتم نه.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم✨