eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
669 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
✅زینتِ صاحب الزمان باشیم ✍باید طوری زندگی کنیم و با مردم به نحوی معاشرت نمائیم که مایه زینت و سرفرازی امام باشیم، نه این که موجب رنجش و شرمندگی آن حضرت باشیم. امام صادق فرمودند : اى گروه شیعه! براى ما زینت باشید نه ننگ و عار، با مردم خوش گفتار بوده و از سخنان بیهوده و زشت برحذر باشید. 📚 کافی ج۲ ص۷۷ ➖➖➖➖➖➖ @Abbasse_Kardani
! 💠 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) : ☘ یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، پس از اقامه نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا دارند گریه می‌کنند و شانه‌هایشان از شدت گریه تکان می‌خورد، رفتم پیش آیت الله مدنی و گفتم: ببخشید، اتفاقی افتاده که این طور شما به گریه افتاده‌اید؟ ➰ایشان فرمودند: یک لحظه، امام زمان )عجل الله تعالی فرجه الشریف( را دیدم که به پشت سر من اشاره نموده و فرمودند:" آقای مدنی! نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز، سریع می‌روند دنبال کار خودشان و هیچکدام برای فرج من دعا نمی‌کنند.😭😭😭 ☘ انگار نه انگار که امام زمانشان غایب است! و من از گلایه امام زمان (ع) به گریه افتادم.😭 برای فرج اقا امام زمان(عج) دعا کنیم 😭😭😭😭😭 @Abbasse_Kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از شاعرها و مداحان اهل بیت مشهدی (استاد سازگار) برای شب شعر ، دعوت شده بودند بیت رهبری، این خاطره رو تعریف کرد: 🔸همه ی شُعرا ، شعرهای عریض وطویلشون رو خوندند و مورد تشویق جمع قرار گرفتند ، تا نوبت به یکی از شعرا رسید ، ایشون رو کرد به حضار و گفت من برای امشب ، یک بیت آوردم!😬 حضار زدند زیر خنده 😁 جمعیت که ساکت شد ، گفت : تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم 😂 این بار علاوه بر مردم ، خود مقام معظم رهبری هم زدند زیر خنده 😍 وقتی همه آروم شدند خواند: ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد😊 همه منتظر مصرع بعدی بودند🤔 که خواند: 🌺تمـامِ هسـتـیِ زهــرا نصـیـب شــد😍 تا چند دقیقه صدای تکبیر و از همه جا به گوش می رسید😍🌷💚 🌼السّلامُ علیک یا اباصالحَ المَـهـدی 🌼اللّهمّ عجّل فی فَرَجِ مَولانا
🔴 دین وایمان مردم آخرالزمان روایتی بسیار تکان دهنده ♥️ عليه السلام: 🍃 شنيدم كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد : در مردمى سر برمى دارند كم سال وسبكسر . بهترين سخنان را به زبان مى آورند ، بيش از شما نماز مى خوانند ، بيش از شما قرآن تلاوت مى كنند ، 👈 اما ايمان آنها از استخوان چنبره ـ يا فرمود : از حنجره هايشان ـ فراتر نمى رود . آنان همانند فراتر رفتن تير از هدف ، از دين خارج مى شوند.⚠️ 📘:شرح نهج البلاغة: 2/267 ✍نشر دهید و قدمی برای کسب معرفت امام زمان (عج) بردارید
•°🥀 ↓ میدونی ڪِی از‌چشم‌ِ خدا‌ میوفتی؟! زمانی ڪه آقا‌ ❗️ سرشو‌بندازه‌ پایین‌و از‌گناه‌ڪردن‌تو خجالت بڪشه ولی تـو ‌انگار‌ نـه انگار..! ✨ رفیــق نزار‌ڪارت‌ بـه اون‌جاها‌ برسـه!!! من_ماسک_میزنم لینک کانال : @Abbasse_kardani
4_5933681105369563161.mp3
10.23M
🌸 °|صبحٺ بِخیــر آقآے من آقاے دلتنگے|° من_ماسک_ میزنم لینک کانال : @Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️معاشرت های آخرالزمان خيلي خطرناك هستند. خيلي بايستي مواظب بود. 🔴يك لحظه اشتباه باعث سقوط ميشه و سبب ميشه دیگه نتوانیم شیرینی عبادت و ارتباط معرفتی با حضرت صاحب الزمان دست یابیم. 🔴اونهایی در این دوران نجات می یابند که به واسطه ی حضرت مهدی خداوند را به یگانگی ستایش کنند و غرق در دعا باشند.
درمحضرحضرت دوست
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻 #قسمتــــ_نـــود۹۰ 👈این داستان⇦《 در برابر چشم 》 ــــــــــــــــــ
🔻 ۹۱ 👈این داستان⇦《 تنهایم نگذار 》 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📎برگشتم توی اتاق ... لباسم رو عوض کردم و شام نخورده خوابیدم ... حالم خیلی خراب بود ... خیلی ... روحم درد می کرد ...🤕🤒 ⭕️چرخیدم سمت دیوار و پتو رو کشیدم روی سرم ... بغض راه گلوم رو بسته بود و با همه وجود دلم می‌خواست گریه کنم ... اما مقابل چشمان فاتح و مغرور سعید❓ ... یک وجب از اون زندگی مال من نبود ... نه حتی اتاقی که توش می‌خوابیدم ... حس اسیری رو داشتم ... که با شکنجه گرش ... توی یه اتاق زندگی می‌کنه ... و جز خفه شدن و ساکت بودن ... حق دیگه ای نداره ...😔 ✨خدایا ... تو، هم شاهدی ... هم قاضی عادلی هستی ... تنهام نذار ...🍃✨ 🔸صبح می‌خواستم زودتر از همیشه از اون جهنم بزنم بیرون... مادرم توی آشپزخونه بود ... صدام که کرد تازه متوجهش شدم ... مهران ... به زور لبخند زدم ...😏 - سلام ... صبح بخیر ... 🔹بدون اینکه جواب سلامم رو بده ... ایستاد و چند لحظه بهم نگاه کرد 👀... از حالت نگاهش فهمیدم ... نباید منتظر شنیدن چیزهای خوبی باشم ... چیزی شده❓ ... 💢 نگاهش غرق ناراحتی بود ... معلوم بود دنبال بهترین جملات می‌گرده ... بعد از مدرسه مستقیم بیا خونه ... می‌دونم نمراتت عالیه... اما بهتره فقط روی درسهات تمرکز کنی ...📚 برگشت توی آشپزخونه ... منم دنبالش ... بابا گفت دیگه حق ندارم برم سر کار❓ ... ▫️و سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... مادرم همیشه توی چند حالت، سکوت اختیار می‌کرد ... یکیش زمانی بود که به هر دلیلی نمی‌شد جوابت رو بده ... از حالت و عمق سکوتش، همه چیز معلوم بود ... و من، ناراحتی عمیقش رو حس می‌کردم ...😔 اشکالی نداره ... یه ماه و نیم دیگه امتحانات پایان ترمه ... خودمم دیگه قصد نداشتم برم سر کار ... کار کردن و درس خوندن ... همزمان کار راحتی نیست ...✨🍃 ♨️ شاید اون کلمات برای آرام کردن مادرم بود ... اما هیچ کدوم دروغ نبود ... قصد داشتم نرم سر کار ... اما فقط ایام امتحانات رو ... ۰۰۰┅═══(✼❉❉✼)═══┅۰۰۰ ـ ـ لینک کانال : @Abbasse_kardani
ظهور کن نگار من بیا که از سر شعف فدای قامتت کنم دو چشم اشک بار را تمام لحظه های من فدای یک نگاه تو بیا و پاک کن زدل حدیث انتظار را 🌸اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸 لینک کانال : @Abbasse_kardani