eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
671 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
1_86869997.mp3
6.36M
🎵 🎶 🔴 📌 قسمت ۴۰ 🎤 استاد 🔸«مهدویت و فهم امام زمان ع»🔸 🌺 👌 🌹🍃🌹🍃
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 ترنج برگشت و نگاه بی تفاوتی به مهتاب انداخت و در حالی که ساعتش را رو به او گرفته بود گفت: _ساعت هشته تا سه اینجا چکار کنم. الافم مگه می رم خونه بعد میام. _بیا بریم خوابگاه پیش ما این همه راهو کجا بری. حوصله ندارم می رم خونه. مهتاب شانه به شانه ترنج از کلاس خارج شد. بعد از رفتن او بقیه هم یکی یکی وسایلشان را جمع کردند. عده ای که محافظه کارتر بودند دست دست می کردند شاید استاد برسد. ولی بعد از ده دقیقه کلاس خالی شده بود. مهتاب و ترنج از پله سرازیر شدند. _مطمئنی نمیآی؟ _ آره می رم خونه مرسی و راهش را به طرف در اصلی کج کرد. نگاهی به ساعتش انداخت. توی این برهوت تاکسی که عمرا گیرش می آمد مگر زنگ می زد به آژانس. اتوبوس واحد هم که..... دوباره به ساعتش نگاه کردبله هنوز نیم ساعت مونده تا بیاد.عینک آفتابی اش را به چشم زد و توی کیف بزرگش دنبال کیف پولش گشت. -با آژانس می رم درک پنج تومن! چه غلطی بکنم اینجا تا عصر. تا کمر انگار رفته بود توی کیف. اه پس کجاست؟ دوباره دستش را چرخاند ته کیفش. لعنتی جاش گذاشتم. مردد برگشت.برم از مهتاب بگیرم؟ نه ولش کن شاید نداشته باشه خجالت بکشه.بعد دوباره جیب های کیفش را گشت و همان جور با خودش گفت:یه چند تایی بلیت اتوبوس باید اینجاها داشته باشم. و با دیدن بلیت ها گفت:خوب اینم بد نیست. 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 کیفش را رها کرد و رفت طرف ایستگاه اتوبوس که درست رو به روی نجاری آن طرف خیابان بود. ای خدا حالا باید نیم ساعت الاف شم. خدا بگم چکارت کنه سلیمی. ببین چطور ما رو مچل کردی. روز اول سالی. کیفش را با حرص انداخت روی نیمکت و به اطراف خیره شد. بلواری که دانشکده فنی دخترانه کنارش بود درست سه چهار متر بعد از دانشکده تمام میشد و به خیابان خاکی تبدیل میشد. اطراف خیابان خاکی را هم خانه های ریز و درشت کج و معوجی پر کرده بود که معلوم بود قبلا یک منطقه روستایی محسوب میشده ولی با کش امدن شهر تا این منطقه به قسمت شهری متصل شده. فقط ترم یکی ها و کسانی که مشکلات خاص داشتند می توانستند از خوابگاه استفاده کنند. بقیه مجبور بودند توی همین خانه های کوچک سه چهار نفری اتاقی برای خوشان کرایه کنند. بدبختا خیر سرشون روزانه قبول شدن مثلا ترنج گاهی برای دیدن دوستانش توی خانه هایشان رفته بود. اصلا هر کس توی این منطقه خانه جدید می ساخت حتما یک اتاق هم گوشه حیاطی طبقه دومی جایی اضافه می کرد چون مشتری دانشجو زیاد بود. ترنج بی حوصله به ساعتش نگاه کرد. فقط پنج دقیقه گذشته بود. پوفی کرد و گفت شیطونه میگه بلند شدم پیاده برم تا سر خیابون اصلی. حالارفتی بدون پول می خوای چه غلطی بکنی 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 .با بی حوصلگی کتابش را بیرون کشید و عینکش را روی کیفش گذاشت و مشغول خواندن شد. اینقدر خمیازه کشیده بود که فکش درد گرفته بود.وقتی از کلافگی جانش به لبش رسید نگاهی به انتهای خیابان انداخت.کتاب را توی کیفش چپاند و بلند شد. جهنم.اصلا نمی رم خونه. می رم پیش مهتاب.عینکش را برداشت و دوباره زد. چادرش را مرتب کرد و عرض بلوار را طی کرد. اولین کلای ارشیا خیلی طول نکشیده بود. بچه ها ترم یکی بودند و بعضی بدون وسیله آمده بودند. ارشیا فقط کمی درباره شیوه کارش و توقعاتش توضیح داده و یک لیست بلند بالا هم داده بود دست دانشجویان و گفته بود جلسه بعد کسی دست خالی نیاید.تا عصر کلاس دیگری نداشت. کیفش را برداشت و رفت طرف ماشینش. از لای نرده های دیوار اصلی نگاهش افتاد به دختری که نشسته بود روی نیمکت ایستگاه اتوبوس و کتاب می خواند. عینکش را برداشت و با دقت نگاه کرد: ترنجه! دوباره نگاهی به ساعتش انداخت.یعنی کلاسش تمام شده. ترنج را دید که کلافه دستی به سرش کشید و ته خیابان را نگاه کرد بعد کتابش را گذاشت توی کیفش و بلند شد. می خواد بره خونه؟ ارشیا فقط یک لحظه تصمیم گرفت 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
❤️ چه روزی شود روزی که صبحم را با سلامِ به شما خوشبو کنم مولای من هرگاه سلامتان می دهم بند بند وجودم لبخندتان را احساس می کند 🌼
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ سلام مولاے من ، مهدے جان سلامے از ذره اے کوچک به روشن ترین خورشید سلامے از قلبے مضطرب به بزرگترین آرامش سلامے از چشمانے منتظر به زهرایے ترین یوسف سلامے از من که تنهاترینم به تو که مولاے منے دردم را میدانے اندوهم را میبینے دلواپسےام را شاهدے صدایم را میشنوے و دعایم میکنے ... در افق آرزوهایم تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را میبینم...
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ استاد رائفی پور 📌 - قسمت اول 🔺 بین حضرت عباس و بقیه یاران امام حسین خیلی فرقه... 🎥 خلاصه سخنرانی عباس الگوی منتظران حضرت مهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
13921129_sedgh.ir_01.pdf
2.52M
کتاب ظهور نور کتاب توصیه شده توسط استاد پناهیان درباره ی روایات آخرالزّمان . رویکرد متفاوت این کتاب این است که با جمع میان روایات تلاش کرده است تا به روایات نگاهی کاربردی داشته باشد . به همه ی شما عزیزان توصیه می کنم این کتاب نسبتا کوتاه را مطالعه بفرمایید . در بخشی از مقدمه ی این کتاب آمده است : ... برخورد ناشيانه - والبته بي غرض - باروايات، يا موجب خواهد شد که مجموعه اي از اطلاعات مختلف و مغاير با يکديگر را، فقط به خاطر تعبد به روايت - عينا بپذيريم و به باقي ماندن ابهامات، رضايت دهيم، يا سبب خواهد شد که براي راحت کردن خيال خودمان، از مجموعه عظيمي از روايات، که اکثريت قريب به اتفاق آنها به نحو صحيح و قابل قبول از امام معصوم(ع) نقل شده اند، دست بشوييم و معلوم است که هيچکدام از اين دو راه، منطقي نيست و به رسيدن به حقيقت منجر نمي شود ... . ... در اين کتاب با عرضه ي روايات بر يکديگر و نيز بر آيات قرآن کريم، تا جايي که ممکن بوده، بين روايات، جمع صورت گرفته است و از اين رهگذر، گره هايي از روايات گشوده شده و به سوالات زيادي پاسخ داده شده است ... . 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤