🖼 #عکس_نوشته ؛ #طرح_مهدوی
▪️ رجبعلی خیاط میگوید:
«اگر چای را برای رضای خدا بنوشی، نوری میشود در وجود تو....»
پس گوارای وجودتان باد چای روضه، که میشود نور علی نور…
مخصوصاً اگر بدانی مهدی فاطمه شاید در آن مجلس نشسته و چای هم نوشیده است...
8.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#حجت_السلام_میرباقری
🌷 شرط انتظار
🌺 انتظار یک عمل در کنار بقیهٔ اعمال نیست، همهٔ زندگی منتظر متناسب با شرایط انتظار است...
8.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ «پسر انسان»
💚 یکی از روشهای نزدیککردن ظهور، معرفی #امام_حسین (ع) به جهانیان است.
🔅 در #اربعین انگار جامعهٔ ظهور دوباره شکل میگیرد.
#امام_زمان
سلام علیکم خدمت اعضای محترم کانال از امشب ان شا الله رمان #لبخندبهشتی به صورت دو پارت به اشتراک میگذاریم امیدوارم خوشتون بیاد
🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂
May 11
📚 رمان : #لبخند_بهشتی
📝نام نویسنده: مریم بانو
🔖تعداد قسمت : 132
📌 شهدایی(شهدای مدافع حرم)، عاشقانه
درمحضرحضرت دوست
📚 رمان : #لبخند_بهشتی 📝نام نویسنده: مریم بانو 🔖تعداد قسمت : 132 📌 شهدایی(شهدای مدافع حرم)، عاشقان
💥رمان جذاب و خواهر برادری لبخندبهشتی
🌿قسمت ۱ و ۲
بیحوصله روی تخت دراز میکشم و ساعدم را روی چشم هایم میگذارم. بخاطر فکر کردن زیاد شقیقههایم تیر میکشند. از صبح که خبر را شنیدهام، فقط مشغول فکر کردن هستم. دیشب «عمو محمود» با پدرم تماس گرفت و از جانب خودش و «عمو محسن» اظهار پشیمانی کرد و خواستار رابطهی دوباره شد به همین دلیل از ما دعوت کرد تا برای نهار مهمانش باشیم. پدرم هم بعد از مشورت با مادرم دعوتش را قبول کرد.
با صدای در اتاق، از فکر بیرون میآیم. دستم را از روی چشمهایم پایین میاورم قبل از اینکه چشم هایم را باز کنم صدای عصبی مادرم به گوشم میرسد؛
_ای بابا تو که هنوز اماده نشدی. باید نیم ساعت دیگه اونجا باشیم، من فکر کردم زودتر از من اماده میشی.
با آرامش چشم هایم را باز میکنم و روی تخت مینشینم. به چهره عصبی مادرم چشم میدوزم
_اونوقت چرا فکرکردید من باید مشتاق رفتن باشم؟
اخمهایش را باز میکند و با لحنی که سعی دارد مهربان باشد میگوید:
_مشکلت با این بنده های خدا چیه؟انسان جایزالخطاست.اینها هم یه اشتباهی کردن الانم پشیمونن.
پوزخندی میزنم و سرم را به نشانه تاسف تکان میدهم
_مادر من چقدر ساده ای آخه.من که میگم اینا یه کاسه ای زیر نیم کاسشونه. وگرنه چرا این همه سال حتی یه زنگم بهمون نزدن؟
دوباره ابروهایش را در هم میکشد
_تو چرا انقدر نسبت به همه بد بین شدی؟انشاالله که قصد بدی ندارن
شانه بالا می اندازم
_من که بعید میدونم اینا قصدشون خیر باشه
مادر بی توجه به حرفم به سمت کمد میرود
_بسه دیگه پاشو بیا لباستو بپوش دیر شد بندههای خدا منتظرن.
بعد در کمد شروع به جست و جو میکند.
کاش میتوانستم به این مهمانی نروم.
«دل از من برد روی از من نهان کرد
خدارا با که این بازی توان کرد؟» حافظ
مادرم مانتوی کالباسی رنگی را از کمد بیرون میکشد.مانتوی سادهای است که فقط در قسمت بالاتنه اش گلهای کوچک سفید رنگی دارد و لب آستین هایش تورهای سفید رنگ نازکی دوخته شدهاند. لباس را از دست مادرم میگیرم و همزمان بلند میشوم
_الان آماده میشم شما برید.
مادر مردد نگاهی به من میاندازد و به سمت در میرود
_پس عجله کن
بعد از بسته شدن در نفسم را محکم فوت میکنم.نگاهی به ساعت میاندازم. ۱۲:۴۵ دقیقه را نشان میدهد. از کمد شلوار سفید رنگی بیرون میکشم و همراه مانتو روی تخت میاندازم. روسری صورتی سادهام را برمیدارم و مشغول پوشیدن لباس هایم میشوم. عطر گل مریم را به چادرم میزنم و آن را روی ساعدم میاندازم.وقتی وارد حیاط میشوم با چهره درهم مادرم رو به رو میشوم
_کجایی تو پس دختر. مثلا قرار بود ساعت ١ اونجا باشیم الان ١ و ١٠ دقیقه هست هنوز راه نیوفتادم .
لبخند عمیقی میزنم
_حرص نخور مامانی وگرنه زود پیر میشی
مادر سری به نشانه تاسف تکان میدهد و از در خارج میشود.خنده ریزی میکنم و چادرم را روی سرم میاندازم.به سرعت سوار ماشین میشوم. با بسم اللهی پدر استارت میزند و به سمت خانهای که معلوم نیست چه در آن انتظارمان را میکشد حرکت میکنیم.در تمام مسیر ذهنم غرق در اتفاقات ٩سال پیش میشود :
روزهای اول مهرماه بود که متوجه شدم «بابا رضا» تصادف کرده و به خاطر ضربه مغزی فوت کرده است. مهر آن سال شد بدترین مهر ماه زندگی ام
«دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق به امضا شندنش میارزد»
علی اصغر داوری
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
من از عهد آدم تو را دوست دارم؛!
از آغاز عالم تو را دوست دارم؛!
تو را دوست دارم............
#یاایهاالعزیز