آدم و حوا 🍎
داستان زندگی رو به داداشم کردم گفتم من بزرگتر دارم اونم پدرمه بهتره جلو زنتو بگیری تو حریم خصوصی
#داستان_زندگی 🌸🍃
با اصرارمادرم، پدرم، على رو از کار اخراج کرد اجازه نداد بیاد پیش ما کار کنه..
روز به روز حالم بد بدتر می شد دیگه درو باز می کردم على رو نمی دیدم اون چهره ی پاک و معصومش اون لبخندش که صبحها بهم انرژی می داد... با یه دنیا غم و اندوه تو دلم میرفتم واسه تدریس، خیلی کم على رو میدیدم
حالا برادر خواهرام فهمیده بودن على خواستگارمه هرکسی یه حرفی بهم می زد مثل خنجری که به قلبم می خورد.. با همشون جنگ اعصاب روان داشتم که تو کارم دخالت می کردن.
یک سال دیگم به این روال گذشت على تو یکی از بساز بفروشهای محلمون کار پیدا کرده بود درامدشم خوب بود
تو این یک سالی که کارکرده بود تونسته بود ۸۰۰متر زمین بخره البته یکم از محل زندگیمون فاصله داشت
خونوادم مدام مسخرش می کرد می گفتن آخه انجا جای زمین خریدنه که این اقا رفته گرفته..
هرروز نیش کنایشون از قبل بیشتر میشد، تو این فاصله برام خواستگار پیدا شد همه راضی بودن ولی من مخالفت کردم
وقتی علی فهمید دوباره مادر و عموش رو فرستاد باهزار بدبختی پدرمادرمو راضی کردم ولی ته دلشون راضی نبودن گفتن بهت هیچ جهازی نمیدیم جشن نمیگیرم.. خودت خواستیش خودتم برو همینجوری باهاش زندگی کن اون پسر اویزونه نه سرمایه ای نه خونه و ماشینی چیزی نداره یه ملک خریده اونم بدرد باباش می خوره...
منم گفتم قبول چیزی ازتون نمیخوام جز اینکه رضایت بدین من ازدواج کنم ...
چند هفته ای گذشت خونوادم موافقت کردن ولی برادر خواهرام محضر برای عقدم نیومدن، بامن لج کردن که چرا با على ازدواج کردم هیچی نداره...
منم برام مهم نبود به هرحال من و على هم زندگیمونو می سازیم...
من و على به عقد هم دراومدیم...اون روز بهترین روز زندگیم بود..
به علی گفتم من فقط یه دست لباس با جونم اوردم برات.. اونم خندید و گفت همین که کنار منی انگار همه چیزداری تو برام یه چیز نیستی تو همه چیز منی....
بعد عقدمون از محضر اومدم خونه على، مادر علی بهم یه اتاق داد خیلی بزرگ بود.. لحاف پتوتازه تمیز ظرف ظروف تازه دست نخورده کلی ازش تشکر کردم منم اغوش گرفت گفت من دخترندارم توهم جای دخترم..
ازش تشکرکردم، شب شد.. اون شب اولین شب زندگی من و علی بود.. حتی خجالت میکشیدم سرمو رو بالش بزارم همش تفره میرفتم تا خودش بخوابه، اومد دستمو محکم گرفت گفت بیا بگیر بخواب چقدر تو میترسی ..
فردا کلی کار داریم دختر
خونه رو باید مرتب کنیم
بعد بغلم کردو سرمو بوسید
بغضم شکست خودمو تو سینش حبس کردم.. اون شب نوازشم کرد تا خوابم برد..
روز بعد علی سرکار نرفت... موند با من خونه رو مرتب کردیم بعدشم رفتیم شهر خرید کردیم.
چند ماهی زندگیم به خوشی میگذشت... من کنار علی تو آرامش بودم علی هم کارش کم کم گرفته بود مدام سرکار بود منم هرازگاهی به خونوادم سر میزدم، خواهر و برادرام با من خیلی سرسنگین بودن فقط پدرو مادرم یکم آروم شده بودن..
رفتارهای خواهر برادرام برام آزاردهنده بود.. تصمیم گرفتم روزهایی که خونه پدرم هستن اونجا نرم.
علی هم همیشه منو میرسوند خونه پدرم بعد خودش میرفت سر ساختمون کار میکرد چون اجازه نداشت بیاد خونه پدرم...
منم هر چند ماه یکبار چند ساعتی میرفتم میموندم بعد برمیگشتم، دوست نداشتم به علی بی حرمتی بشه...
#ادامه_دارد
با نامزدم رفته بودیم بیرون ، میخواست از دکه خرید کنه ، جای پارک مناسب پیدا نکرد . به من گفت لطفا برو برام بخر ( یادم نیست چی میخواست 😀 ) منم یه کم ناراحت شدم که منو فرستاد خرید 😤چون جای ماشین بد بود با عجله رفتم و برگشتم از دور نگاهم به جای خالیم رو صندلی ماشین افتاد یک کادو شیک ویک شاخه گل قرمز با تزیین زیبا ، وای نیشم باز شد 😍قلبم تند تند میزد ❤️به این فکر کردم که به این بهانه منو فرستاده خرید که بهم کادو بده 😍چه رمانتیک❤️ سریع دستگیره ماشین رو چسبیدم که به سرعت بپرم تو ماشین ولی در قفل بود ، هی فشار میاوردم به دستگیره و چشمم هم به کادو بود ، تعجب کردم که چرا درو باز نمیکنه 👀 با عشوه نگاش کردم 👀دیدم وای این که نامزدم نیست 😱😱😱😂😱 با ترس به اطراف نگاه کردم 😳😳😳😳😳 چند تا ماشین عقب تر ، نامزم داشت برام دست تکون میداد 😭😭😭😱😭 منه خنگ تا کادو رو تو ماشین دیدم از هولم اصلا به راننده دیگه توجه نکردم 😭😭😭😭😭😭😭
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلااااااااام 😃
یه سوتی مربوط به دیروز بگم
دیروز من گوشی برده بودم مدرسه دوستم گوشیمو گرفت داشت عکس میگرفت معاون دید ازش گرفت گفت هرکاری کنی دیگه بهت نمیدم 🥲
رفتم پیش مدیر گفتم برا این اورده بودم که به اولیا زنگ بزنم بعد امتحان بیان دنبالم گفت خانم فلانی (معاون) گفته که داشتین عکس میگرفتین دوستمم گف نه گوشی رو پوشه بوده ازمون گرفتن خلاصه زیر بار نرفتیم که داشتیم عکس میگرفتیم 📷🤫
به بهانه اینکه باید زنگ بزنم به اولیا بیان دنبالم به مدیر گفتم که لطفاً گوشیمو بده گوشیو از کشو دراورد منم خوشحال که الان گوشیمو میده تو دست خودش گرفت گفت باز کن خودم با بابات حرف بزنم😑
تا من اثر انگشتو زدم برنامه اسنپ چت باز شد😂 و با نگاهی معنا دار گفت مگه نگفتین عکس نمیگرفتیم😡
معاونمون هم گفت حالا که اینجوریه گوشی رو بهش نده 😐
خانم معاون اگه تو این چنلی درسته خیلی اخلاقت بده ولی من با پارتی بازی گوشیمو گرفتم 😊🤞🏻
برا امتحان بعدی هم میارم تونستی بگیر 😜😂
ببخشید طولانی شد
^_^
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
#ایده_جذب_همسر
یه ایده دارم برا خانمایی که شوهراشون زیاد #مسافرت می رن.
#آقایی من خیلی #سرده ، از همه ایده ها استفاده کردم ولی جواب نگرفتم.
چند مدت ناامید بودم که به ذهنم رسید براش #نامه عاشقانه بنویسم.
میخواستم وسایل آقامونو برای پیاده روی اربعین آماده کنم که یه نامه عاشقانه هم نوشتم.
#عکس خودمو گذاشتم وسط نامه و گذاشتم تو زیپ ساکش.
بهش چیزی نگفتم، فردا وقتی دیده بود کلی خوشحال شده بود و این متنو برام فرستاد :
سراسر شور بود و عشق ، خیلی خوشحال شدم عکستو دیدم. بهترین هدیه بود برام بقرآن 😳 دوستت دارم ماه من!
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تست پیتزا
مواد لازم :
نون تست🍞
سس قرمز
پنیر موزارلا
تخم مرغ ۱ عدد🥚
پودر سوخاری
کورن فلکس
شیر🥛
#تست_پیتزا
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❌درمان ریزش مو دردوهفته 😳⁉️
🔺🔻من واقعا خیلی ریزش مو داشتم خیلی رنج میبردم از این موضوع 😔
برای کاشت مو ب چند تا کیلینیک مراجعه کردم ولی متاسفانه جواب نداد😞
🟢تا اینکه رفیقم یه کانالی بهم معرفی کرد😍
🔥💥باورتون نمیشه وقتی عضوش شدم طی دوهفته من جوابشو دیدم👌🤩
✅اگر توام داری از نداشتن مورنج میبری حتماً عضو این کانال شوو معجزه میکنه براتون 💫❤️:
https://eitaa.com/joinchat/2433090155Cc6c16e5897
09024085679 ☎️
مخزن ادم و حوا:
یکی دیگه هم یادم اومد که داداشم برامون تعریف کرده .داداش اولی و دوم ما با پسرهمسایه هامون که اونا هم دوتا داداش بودن و هرکدوم با یکی از داداشام همکلاس بودن و موقع مدرسه رفتن میرفتن دنبال پسر همسایه هامون که برن مدرسه ،حالا از زبون خودش:
یه روز که شیفت صبح بودیم با محمد(داداشم) رفتیم دنبال پسرهای همسایه که بریم مدرسه .یه خانم مسن فضول هم بوده که از اقوام ما و همسایمون میشده و اون روز صبح اونم اونجا بوده کله سحر ساعتای شش و نیم هفت😐😐😐😐
میگه رفتم دوستم رو صدا زدم دیدم این خانم جواب داد کله سحر چخبرته چی میخوای مجبوری میای دنبال اینا خودت برو مدرسه خب چه مجبوری سر صب میای اینجا!!!!!!!!
داداش ماهم گفته حالا ما مجبوریم کله سحر میخوایم بریم مدرسه میایم دنبال دوستامون تو رو کی مجبور کرده کله سحر اومدی رو سر این بنده خداها آفتابی شدی😆😆😆😆دیگه اون خانم هم طفلی ساکت شده و فک نکنم دیگه اون طرفا آفتابی شده باشه
با بچه ها درنیفتید اینجوری از روتون رد میشن 😂😂😂😂
❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
سلام
سفید برفی ام
داشتیم فیلم خانوادگی نه سال قبلو که با خانواده رفته بودیم خونه باغ داییمو نگاه میکردیم ..دخترم کنارم نشسته بود..آروم تو گوشش گفتم عشقم تو اینجا تو شکم مامانی بودی تو رو پنج ماهه حامله بودم😍😍😍
دیدم چیزی نگفت..نگاش کردم دیدم برادرم با یه لبخند محو داره صفحه تلویزیون رو نگاه میکنه 😱😱😱😱اشتباهی تو گوش برادرم گفته بودم..اصلا نمی دونم دخترم کی از پیشم رفته بود و برادرم کی اومده بود پیشم نشسته بود😂😂😂😂😂منم غیر از اینکه خودمو بزنم به اون راه چاره ای نداشتم☹️☹️☹️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کشک کدو ازدیارکرمان
کدو سبز ۵عدد
پیازیک عددبزرگ🧅
فلفل وزردچوبه به میزان لازم
سیررنده شده ۵حبه🧄
گردوی خردشده ۴عدد
کشک به میزان لازم(تقریبا ۳تا۴قاشق غذاخوری)
نعناخشک یک قاشق غذاخوری
#کشک_کدو
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلامممم ایده من
💢 برا مناسبتا به بهترین شکل ممکن سوپرایزش میکنم . همسرم اهل کادو دادن نبودن ولی گاهی که کادو میگرفت میگفتم وای این بهترین کادوی عمرم بود و همش تکرار میکردم و مثل بچه ها خیلی ذوق میکردم اونم الان همش میگه میخوام همیشه بهترین کادوتو من بدم
💢 جلوی دوستاش اونقدر مودبانه و خانومانه رفتار میکنم و به همسرم محبت میکنم که همش از من پیش همسرم تعریف میکنن
💢 همسرم اصلا به تیپ و مرتب بودنش اهمیت نمیداد منم براش بیرون رفتنی لباساشو میذاشتم میگفتم اینارو بپوش اوایل جبهه میگرفت ولی بعد پوشیدم اونقدددد تعریف میکردم و عکس مینداختم و میگفتم خیلی خوشتیپی عوضشون کن نمیخوام سرم حوو بیاد😉 اونم الان همیشه مرتب و شیکه
💢 فامیلاش البته به جز خانوادش 😄 بیشتر از بقیه ی عروسا به من احترام میذارن چون منم بهشون خیلی احترام میذارم از کوچیک تا بزرگ
💢 اوایل خیلی بی تابی خونوادمو میکردم همسرمم گاهی سواستفاده میکرد اما الانا دیگه میگم تو همه کس منی وقتی باتوام به هیشکی نمیتونم فکرکنم اونم کیف میکنه و اجازه میده زود زود خونوادمو ببینم
💢 دیگه بد خانوادشو نمیگم و پشت همسرم میگم بهشون فلان خوبی رو بکن براشون فلان وسیله رو بخر.. البته بعد اون همه عذاباشون سخته ولی خدا میبینه
💢 اوایل عروسی همسرم به نیازام توجه زیاد نمیکرد اخه یکم زیادی قناعت میکنه. منم مثلا مانتو لازم داشتم میومدم بهش میگفت رفتم فلان جا یه مانتو دیدم گرون میداد نگرفتم بعدش رفتم یه جای دیگه دیدم همونو خیلییی ارزونتر میداد و خیلی اب و تاب میدادم اونم میومد میخرید
💢 چون حقوق میگیرم و از لحاظ مالی مستقل شدم و این باعث شده اعتماد به نفسم بالا بره و کلییی تو روحیم تاثیر خوب داشته. البته بدون اجازه ی همسرم چیزی نمیخرم اینطوری غرورش حفظ میشه. گاهی هم ازش پول میگیرم و میگم دوست دارم شوهرم بهم پول تو جیبی بده
توصیه ام به دوستای نامزد اینه که
💢 اگه میدونید مشکلتون بعد عروسی قابل حله به فکر طلاق نباشید
💢 گله ی خانواده ی همسرو به همسرتون نکنید
💢 درستونو ادامه بدید و سعی کنید از لحاظ مالی مستقل بشید این مسئله خیلی مهمه
ببخشید خیلییی حرف زدم امیدوارم تجربه هام به دردتون بخوره.
برای سلامتی آقا امام زمان صلوات
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•م
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
باسلام من ی تجربه داشتم گفتم شاید ب دردتون بخوره. من ۲۰ سالمه ۳ ساله عروسی کردم و اقامون ۳۲ .
من شوهرم خیلی خانواده دوسته و خانوادش منو خیلی اذیت کردن خیلی.
من اوایل همش با خانوادش لج افتاده بودم و شوهرمم ب روم نمیاورد ولی عوضش رو در اولین فرصت در میاورد ولی ب روم نمیاورد ک در مقابل اون کارته.
من الان همش خانوادشو تعریف میکنم اگه تیکه ایی انداختن نمیام بهش بگم و خیلی ب خانوادش محبت میکنم
شوهرم اونقد عوض شده ک نگووو 🤩
حرف اخرم اگه میل ب جوانه شدن داشته باشی در دل اهن هم جوانه میزند فقط تو اغاز کن.
اگه میخای شوهرت تغییر پیدا کنه اول از خودت شروع کن معجزه میکنه 🤤
برا ی قدمی ک تو شروع کردی شوهرت ۱۰ قدم تغییر پیدا میکنه پس بگو یا علی و اغاز کن ❤
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
#سوتی 😂
من و همسری زمان عقد 1 ماه از صیغه مون مونده بود 😉
بعد عاقد گفت دوماد باید بگه بقیه دوران صیغه رو بهت می بخشم ....
تا عقد جاری بشه ... 😉🥴
وای اونم این جمله رو گفت منم اصلا نمی دونستم در جوابش چی باید بگم .... خیلی شیک گفتم مرسیییییییییییییییی 🤪🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•