7.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفند کاربردی🤩
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
#ایده_متن
#ایده_شیطنت
من ۲۳سالمه و شوهرجونم ۲۹سالشه
من اینو برای شوهریم فرستادم، خودمم باصدای خودم براش خوندم😎
البته صدام خیلی قشنگ نیس ولی به خاطر چیزایی که از این کانال یاد گرفتم اعتماد به نفسم رفته بالا 😂
خلاصه توی واتساپ فرستادم متنو، بعدشم ویس گرفتم از صدام براش فرستادم
کلی کیف کرد قراره این هفته یه جایزه خوبم به خاطر اینکارم بهم بده
شمام میتونید اینکارو کنید، امیدوارم نتیجه خوبی بگیرین😉
اینم متن کوچولویی که من فرستادم،
ویس یادتون نره👇
♥اشتیـاقے♥ڪه بـه ♥ دیدار تـو♥ دارد♥ دلِ من♥دلِ مـن دانـد♥ و من دانـم ♥ و دل دانـد ♥ و مـن ♥
البته اینم بگم یکی دوروزیه از عشقم دور شدم دلم خیلی براش تنگ شده بود😅
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
6.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ترفندهای آشپزخونه ای باحال
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و درس عبرت در زندگی 🥀
سلام و خدا قوووت
من ایده ندارم و روی سخنم با اون دخترخانوم ماهی هستن که در مورد پدرومادرشون صحبت کردن و مقصرصدردصد پدرشون رو میدونستن.
بخدا پابه پای حرفات اشک ریختم و دلم ریش ریش شد من۲۷سالمه و ۹ساله ازدواح کردم با مردی خییییییلی شبیه پدر شما ، یه پسر۶ساله دارم
خیلــــــی خوش به حال مادرت که همچین بچه های فهمیده ای داره افرین ، بهت قول میدم که میتونی تو زندگی زن خوبی باشی برای همسرت الان که همسن های شما تو فکر قروفر هستن شما انقد پخته به زندگی نگاه میکنی.
کاش پسرمنم دراینده مثل شما بشه متوجه فداکاری من بشه که فقطططط بخاطر اونه که دارم با پدرش زندگی میکنم😞
بخدا شوهر من هیچ خوبی رو نمیبینه هیچوقت نمیبینه تشکر بلد نیست بابت هیچی تعریف اصلاااااا تو کارش نیست
تاحالا نشـــده ارایشی بکنم لباسی بخرم غذای خوبی بپزم فقط یه کلمه بگه چقد خوبه چقد خوشمزه
ولـــــــی خدانکنه یه ایراد کوچیک داشته باشه آنی به روم میزنه اونم با چه لحنی با چه کلماتی ... بدترش اینه که همیشه به خودش افتخارمیکنه و مقصر صددددرصد منو میدونه.
ایشون ازبچگی تو خانوادگی فوق العاده پرتنش بزرگ شدن وهیچچچچچ محبتی ندیدن بااینکه مخالف شدید پدرشونن ولی مثل پدرشون زندگی میکنن دقیقا..
خواستم فقط بگم بااینکه چندروزه از خوندن پیامت گذشته بازم تو فکرمی و دلم خیییییلی شکست وکلی اشک ریختم فقط دعا میکنم خدا یه عقلی بده به همیچین آدم هایی که قدر زندگیشونو نمیدونن بده.
برای من هیییچ دلیلی برای نفس کشیدن جز پسرم نمونده من تو اوج جوانی شدیدن افسرده شدم همش تو خونه ام و اصلا دوست ندارم کسی رو بببینم و حایی برم وقتی ام میرم بیرون حتما دلم میگیره و وقتی برمیگردم خونه میزنم زیر گریه. 😞
از ته دلم ارزوی خوشبختی میکنم واسه همهههه
✍ خانمی شوهری داشت که خانوادگی مشروب میخوردن ، رفیق باز بود و ... شوهر این خانم در خانواده پرتنش بزرگ شده بود و هیچ فهم درستی از زندگی مشترک برای توجه و محبت و تشکر نمیدونست ...
ولی این خانم از این شوهر ، یه مرد نماز خون و مودب و قدرشناس ساخت 👏
✍ حالا خانم های عزیز به این فکر کنید راه و روشی که شما برای درست کردن شوهرتون درپیش گرفته اید اشتباه بوده !
🔴حکایت عجیب زنی که هرشب جمعه درقبرستان می خوابید...🔴 واقعی🧷
مادر يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تا صبح سر مزار پسرش در گلزار شهدا میخوابید و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت .اين روش مدتى ادامه داشت و اين كاربصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود. تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشت.از او پرسيدند: چه شد که خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟پیرزن گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : مادر جان دوستانت عازم كجا هستند؟پسرم با غصه گفت : مادر جان ،اتفاقی افتاده که....😔👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3078488073C9f200627db
مو به تن آدم سیخ میشه😭👆
#سیاست_های_زنانه
خانما یادتون باشه که وقتی با همسرتون قهر هستین با خونوادتون یا هر کس دیگه ای درباره قهرتون یا اینکه چه حرفایی توی اون لحظه که عصبانی بودین بهم گفتین صحبت نکنین 😊🚫
.
.
چون بالاخره شما به زودی با همسراون آشتی میکنین ولییییییی تصویری که موقه ناراحتی توی ذهن دیگران میسازین فراموششون نمیشه💕💖💞
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام اون داستانو خوندم که طرف فامیلشون بچه شا جا گذاشت خونشون یاد خاطره ی خنده دارخودمون افتادم
تابستون پارسال بود باشوهرم تصمیم گرفتیم بریم خونه ی عموش خلاصه موقع رفتن از خونه مادرم که محله شون یکی هست با عمو خواستیم آماده بشیم که من به زن داداشم که دختر عموی میزبان میشد تعارف کردم که تو هم بیا خونه پسر عموت هست و ازاین حرفا که تودیگه دعوت نمیخای اونم قبول کرد وهول هولکی رفت پوشید که باهامون بیاد مارفتیم نشستیم شام هم خوردیم داشتیم ظرفارو میشستیم که شوهرم جوگیر شد که آماده بشید بریم حالاما😰😰😰😰😯😯😯گفتیم که اینجوری زشته حالا میگن منتظر بودن شام بخورن و فرارکنن کلی باهاش چونه زدم که یکم دیگه میریم حالا من داشتم خودما جمع جور میکردم واون هی میگفت داداشم تو شهره میخاد بیاد دنبالمون باعجله رفت طرف در وهرچی عموه گفت خودم میبرمتون انگار گوشش بدهکار نبود که دیدم زن عمو هی میگفت میوه هم که نخوردین ورفت میوه بذاره توبشقاب که توماشین بخوریم
خلاصه من دست وپامو گم کردم ی مهمون دیگه هم اونجا بود که شوهرمرفت بچه زن داداشم رو که خواب بود برداشتو الفرار منم از خجالت که میوه هارو نده دستم جیم زدم توکوچه وکلی خجالت کشیدم
😤😤😟😟😟😰😰😰😰😰😰خلاصه تا کوچه را اومدم پایین هی غر زدم که آبرومونا بردی نهایتا تاکسی میگرفتیم میرفتیم دیگه
حالا کفشای بچم که یک وخورده سالش بود دستم وهی توکوچه داعوا کردیم که برادرش رسید نشستیم تو ماشین ومن انقدر عصبی بودم که حواسم به بچم نبود کیف زنداداشم دست من بود که گوشیه همسرم زنگ خورد 📱📱📱عموی شوهرم بود گفت ببین هیچی جانذاشتین اونم پرسید چیزی جاگذاشتین؟؟؟زن داداشم گفت گوشی منه گوشیه منه بگو سفیده؟؟اونم گفت آره سفیده😃😃😃😃😃بیاببریدش ما دورزدیمو برگشتیم دم در زن داداشم پیاده شد که گوشیا بگیره منم تو کیف نگاه کردم گفتم اینکه گوشیش اینجاس پس چی مونده😒😒دیدم بچه م که خواب بوده را گذاشتیمو رفتیم ا ونم که گفت سفیده منظورش لباس بچه بود😂😂😂😂😂😂😂😂😂خلاصه من که دیدم بچه از هولمون جامونده همونجا توماشین باکفشای بچه میزدم شوهرمو که آبرومونابردی .حالا اونا تودر وایسادن ریسه میرن😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆زن داداشم خشکش زده بود😶😶و شوهرم واسه اینکه کم نیاره گیرکرده بود که تقصییر توئه که حواست جمع نیست.خلاصه توماشین من خیس عرق شدم ودعوامون شد که برادرشوهرم تصمیم گرفت مارونیاره خونه وتو همون محله مادو برد خونه مادرم و من کلی عصبانی شدم که باهات نمیام خودت برو خونه بلاخره بعداز کلی ودری وری به شوهرم و برادرش رفتیم خونه تاسه روز عرق کردم از خجالت وبعد سه روز که با زن داداشم رسیدیم به همدیگه باز تا سه روز ریسه میرفتیم که چطور ازخجالتون متوجه نشدیم بچه به این بزرگی راندیدیم.کلی خجالت کشیدیم وتا همین هفته ی قبل خونه عمو آفتابی نشدیم.امیدوارم خشتون اومده باشه
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#دلبری #عشوه
💃💃💃💃💃
جناب آقامون😍 شما در قبال این همه دوست داشتنی بودن موظفید جهت حفظ جان و ارامش اینجانب سرکار خانوم خانومتون؛؛ که در سلسه مراتب فوق امنیتی مواظب خودتون باشید.
عاشقتم❤️
.
خانما ایده های متن رو نوشته و داخل کفش ، کیف ، جیب ، پشت در اتاق ، داخل یخچال و ... بزارید
لحظات هیجان انگیز و پرانرژی از همسرتان دریافت میکنید 😍
.
الهی خوشبختی بچسبه به تن و جانتون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹
سلام و عرض خسته نباشید به شما و همه عزیزان
منم میخواستم از تجربه ام بگم :
گاهی وقتا سر خیلی مشکلات از دیگران کمک میگیری و یا به مشاوره های زیادی میری مثه خود من...
اما یه صدایی از درونت بهت یه چیز دیگه میگه، من هفت ساله ازدواج کردم و یه پسر ناز دارم.
تو زندگی کلی سختی کشیدم از بی توجهی همسر گرفته تا دعوا و کتک کاری و دخالت خانواده ها. هر مشاوره ک رفتم میگفت با صبر و محبت بیشتر مشکلاتت رو حل کن،
ولی متاسفانه اوضاع بدتر میشد، حتی کارم به خودکشی هم رسید، ولی صدای درونم بهم میگفت قوی باش، نترس و اجازه نده باهات رفتار بد داشته باشن...
خلاصه رو اوردم به خودم ، به همسری گفتم من از طلاق نمیترسم حتی بچمونم باشه پیش تو قیافش 😳 اینجوری شد،
یکمی هم شیطون شدم😉 مثلا یه کارایی کردم بیشتر اون بترسه تا منو از دست بده، یکم حواسشو جمع من کنه،
به خودم میرسیدم چ از لحاظ خوراک چ پوشاک، اهنگ میزاشتم میرقصیدم حتی واسه اینکه متوجه شه قبلا اینکه برسه خونه اهنگ و بلند میکردم و بلهههه 💃 باشگاه و لاک و نگم براتون.
ولی از همه مهمتر خدای مهربونم ک بهش توکل کرده بودم، حسودی کردنام روهم گذاشتم کنار
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ایده_متن
💃💃💃
صدای قدم هایت
روی پله ها
وقت آمدنت به خانه...
این است
آهنگ زندگی من🌹🌹🌹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی بیست سال پیش دقیقا روزی که اون اتفاق افتاد برای همیشه از نیشابور بیرون اومدم هفده سال
داستان زندگی
سایه به سایه دنبالش بودم مردم میگفتن گلنسا اسماعیلو دوس نداشت و خانوادش فراریش دادن بره ولی صورت خونی عشقم جلو چشمم بود اون نرفته من باور نمیکردم
فهمیدم از شهر رفته تهران گوشوارشو به عنوان کرایه داده بود
گوشواره رو از راننده پس گرفتم و پولشو بهش دادم
دقیقا بیست سال پیش بود که رفتم تهران ،یه بقچه برداشتم و شناسناممو که اسم عشقم توش بود ،یه پسر هفده ساله که راه افتاد سمت تهران دنبال ناموسش
هیچی نداشتم جز یه مقدار پول،به تهران که رسیدم دیگه نشد از گلنسا ردی پیدا کنم صبح تا غروب میرفتم کارگری و غروب میرفتم دنبال گلنسا تا اخر شب.
عین قطره آبی بود که تو دریا گمشده باشه
شبا تو پارک میخابیدم کنار خیابون ،یه شب یه مرد و زن از کنارک رد شدن و گفتن آخی نگاش کن سنی هم نداره کارتون خواب شده شوهرش گفت اینا همشون معتادو دزدن حقشونه به این روز بیفتن
اونشب اشکم درومد تا تونستم گریه کردم نه به خاطر خودم به خاطر گلنسایی که پونزده سالش بود و معلوم نبود بعد از سه ماه چه حال و روزی توی این شهر داره
شده بودم پوست و استخون،مگه میشد یه لقمه غذا بخورم وقتی گلنسا معلوم نبود شکمش گشنس یا سیره
گهگاهی زنگ میزدم دهاتمون و تلفنچی میگفت خبری از زنت نشده .
تو یه ساختمون نیمه کاره کار میکردم ،یه شب که همون حوالی دنبال گلنسا بودم رفتم تو ساختمون و خابیدم ،هنوز سقف طبقه اولو نزده بودن، صبح مهندس ساختمون فهمیده بود شب اونجا خابیدم بهم گفت از این به بعد چادر بزن تو ساختمون نگهبانی بده ،مصالح دزدی زیاد شده منم یه پولی بابتش بت میدم
شناسناممو گرو گذاشتم و شبا تو ساختمون میخابیدم،وقتی به خودم اومدم دوسال گذشته بود از این محل به اون محل از این ساختمون به اون ساختمون با همون مهندس کار میکردم و تو سرما و گرما تو چادر میخابیدم
استخونم میسوخت و گریه میکردم به حال گلنسایی که معلوم نبود چجوری خودشو گرم میکنه
چند وقتی که گذشت صاحب ساختمونی که با همون مهندس شریک بود ازم خوشش اومد میگفت بچه ی روستاس کاریه و بی دغل بازی
بهم گفت بیا نگهبان باغ من تو دماوند شو گفتم من دماوند نمیام فقط تهران،
میگفت کارگری عاقبت نداره اونجا حداقل یه اتاق از خودت داری ،منم داستان زندگیمو براش تعریف کردم
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
#عاشقانه #ایده_متن
وقتی که چند ساعت یاچند روزه که همسرمو ندیدم و حالا میخوام تشنش کنم واسه دیدنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.(اسم و فامیله کاملشو مینویسم)😉کجایی که من که بی قرارتم و مشتاق دیدارت؟کجایی که دلم له له میزنه واسه دیدنت و گرفتن دستات و اون لبخندای شیرینت؟
کجاست اونی که تو سخت ترین شرایطم اومد سراغم و از زندگیم سردآرورد و منو از نو شروع کرد؟
کجاست اونی که (اسم خودم) احیا کرد و بهش امید زندگی داد؟
کاش کنارم بود تا ببینه چشام از برق دیدنش دنیارو به وجد میاره.
کاش باشه تا ببینه میخوام چطور مثل پروانه دورش بگردم و خودم تنها فداش شم.😌
بعد از این جملات بشینید و نتیجشو ببینید😋
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•