eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 یه سلام و خسته نباشی دبش خدمت خانمای عزیز ممنون بخاطر تجربه های آموزندتون خیلی بکارم اومده 🙏 من یه خوب دارم اونم اینکه هرشب موقع خواب باید لپ شوهرمو ببوسم و بهش بگم "شبت بخیر و دوست دارم " اونم همین عادتو کرده نسبت بمن و این باعث شده ک حتی اگه قهرم باشیم برحسب عادت بهم بگیم خواستم بگم که شوهرتونو به چیزای خوب عادتش بدین با زیاد خیلی بکارتون میاد تو زندگی . راستی یه چیز دیگه اما شاید خنده دار اما حقیقته ؛ من وقتی سردرد دارم😁 اگه شوهرم پیشونیمو ببوسه ؛ سرم یا آرومتر میشه یا خوب خوب میشه😍 اینو از بس بخودم و اون کردم ب حقیقت پیوسته💪 شمام امتحانش کنید یه نوع ناز کردنم بحساب میاد .امیدوارم ک خوشبخت بشین کنارهمسرتون خانمای گل میبوسمتون یاعلی... ممنون از کانال خیلی خوبتون😘 ✍ شاید شوهر شما تو خونه مادرش عادت های بدی داشته❗️ حالا این شماست که عادت های او را با تکرار عوض کنید البته حفظ احترام و شخصیت یادتون باشه تلقین هم طبق تحقیقات علمی ؛ واقعیت دارد شما هر چیزی به خود و دیگران تلقین کنید همان اتفاق می افتد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
12.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بستنی کاراملی آب شکر🍚 خامه صبحانه بیسکوییت لوتوس •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
10.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحانه لاکچری خوشمزه ترازاین مدل صبحانه نداریم قارچ🍄‍🟫 سوسیس کره🧈 تخم مرغ🥚 آرد پنیر پیتزا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام سلام چطور مطورید یادم به یه خاطره خجالت اور افتاد گفتم تعریف کنم من بچه که بودم 6الی7ساله ته خونمون از این سر تا اون سر چادر وصل میکردم ک اینجا خونمه و واقعا هم مکان خوبی بود😂بعد جو خونه داشتن خیلی منو گرفته بود میرفتم گوشه روی فرش ج.ی.ش میکردم ک مثلا اینجا دسشوییه😐😭 اخ اخ یادم نی مامانم فهمید یا نه ولی از فکرشم عرق شرم میریزم😓 چاکر شوما •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• آقا یه رفیقی داشتم راهنمایی یکسره تو خیابون مزاحم همه ی مردم بودبه پیر و جوون آزار میریخت😑 بعد صلوات نذر میکرد مامان باباش نبیننش، هم سرویسی هم بودیم، بعد به من میگفت حاجی تو پاکی توام صلوات بفرست مامان بابام نبینند یوقت، منه احمقم صلوات میفرستادم به مامانمم میگفتم براش دعا کنه😐من😐صلوات😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام اول از همه چی باید واقعا از کانالتون تشکر کنم که هر چی بگم کم گفتم❤️🌹 بعدشم میخوام از تجربه خودم بگم من تا همین یکماه پیش یه خانوم شدیدا عصبی ، بی حوصله ،نق نقی ، بداخلاق و بددهن بودم😞 خلاصه هر چی از خصوصیات منفی ای که یه زن نباید داشته باشه رو ، من داشتم . البته ناگفته نماند که شرایط زندگیم و بی توجهی همسرم هم خیلی باعث این رفتارام میشد ولی هرچی با خودم فکر میکنم میبینم که من اگه جای اون بودم هیچوقت با یه زن مثل خودم زندگی نمیکردم🙄😅 خلاصه بعد از هفت سال زندگی مشترک و داشتن یه پسر گل که پیش دبستانی میره تصمیم گرفتم که رویه زندگیمو عوض کنم و از اون جهنم دربیام و این شد که تمام متن های گروه رو دونه به دونه خوندم و نکات مثبت و اموزنده هر متن رو یادداشت کردم و سعی کردم ازشون استفاده کنم... واما الان... الان یکماه از روند تغییرم میگذره و همسرم منو میپرسته با تمام وجود 🤗 روزی چند بار بی هوا سرمو میبوسه و ازم بخاطر تغییرم تشکر میکنه و همش میگه خداروشکر 🙏 که التماسام به امام حسین جواب داد و مهرم تو دلت افتاد 😭😭😭 در صورتی که من عاشق همسرم هستم و فقط بخاطر مشکلات عصبی و شخصیتیم نمیتونستم عشقمو بهش نشون بدم و انقدر رفتارم بد بوده که اون فکر میکرده دوسش ندارم😁 حتی پسرم هم متوجه تغییرم شده و میگه مامان چقدر تو مهربونی😂 سعی میکنم اصلا عصبانی نشم و بددهنی نکنم حتی به شوخی و مرتب از همسرم پذیرایی میکنم با چایی و میوه و کنارش میشینم و از حال و روز کارش میپرسم . خلاصه تعاملمون خیلی بیشتر شده و من نود درصد تغییر کردم که همشم مدیون کانال شما هستم. و من الله توفیق❤️ ✍ خیلی ها متن های مفید و ایده های جالب کانال رو میخونن بدون اینکه تلاشی بکنند و یا با یکی دوبار تمرین خسته میشن و رها میکنند و انتظار دارند زندگی شون شیرین و لذت بخش بشه❗️ اگه قرار بود همه به قله موفقیت و خوشبختی برسند که تلاش و سختی راه معنی نداشت 🌹 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
⭕️اهل شدن فرزند سرکش⭕️ از حضرت امام صادق (ع) نقل است که اگر فرزندتان سرکش شده اخلاق و رفتارش تغییر کرده و به حرف شما گوش نمیدهد با اعتقاد تام و باور کامل ، این سوره مبارکه را(107) مرتبه با نیت خالص و توجه به خدا بخواند فرزندان وی مطیع و فرمان بردار آنها میشوند👇👇💯 https://eitaa.com/joinchat/1319240024C241ce5aee0 کمتر از۲۴ساعت اثرشو میبینید😳👆خیلیا باهاش حاجت گرفتن🤲
❤️🍃 شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی می‌گفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4 انقدر موهام ناز شده 😍
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام به ادمین جون و خانومای گل من قبل از ازدواج آدم جدی‌ای بودم. همسرم برعکس من خیلی شوخ طبعه. همین باعث شد کم کم اخلاق منم بهتر بشه😁 همسرم کلا از خرگوشش خیلی خوشش میاد. منم چند تا عکس و استیکر خرگوش داشتم گاهی که چت می کردیم براش می فرستادم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم جدیت رو کنار بذارم و یه کم شیرینتر و بانمکتر باشم 😂 یه پیراهن کوتاه خریدم با عکس خرگوش با یه تل خرگوشی بچگونه. عصر که همسرم اومد با همون لباس و تل خوشحال و خندان رفتم استقبالش. اونم به محض دیدن من خندش گرفت گفت چطوری خرگوش من؟😜 باورتون نمیشه الان یه پیج زده به اسم خرگوش من و برام شعرای عاشقانه می نویسه. منم با خوندنشون و فکر اینکه چقدر گشته تا شعر مناسب حالمون پیدا کنه، بیشتر از قبل عاشقش میشم❤️ ✍ علایق همسرتون رو پیدا کنید ، تا ایده و سیاست هایی که به کار میگیرید بهتر جواب بده 👌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
منم سوم دبستان بودم.صرف نظر از اینکه الان صد کیلو ام اون موقع هم خیلی چاق و شکمو بودم .یه دختری بود یک سال از من کوچکتر بود اسمش فرخنده بود اونم خیلی تپل بود و کلی سیبیل و ابرو داشت.بعد یادمه خیلی میخورد .یروز تو راه مدرسه تعطیل که شدیم (خونمون نزدیک بود تنها رفت و امد میکردم) یهو توی یه کوچه یقشو گرفتم چسبوندمش دیوار گفتم .ببین بچه خپل پدر مادرت الان دست ادمای منن اگه پفک و کیک و اب میوه تو ندی به من همین الان یه بشکن میزنم تا پدرمادرتو بکشن.من کلی ادم دارم که هرروز اینجان الانم این دور و برن و مارو میبینن اگه ندی الان که ولت کنم میریزن سرت با اسلحه میزننت دیگه هم خانوادتو نمیبینی.گریه اش گرفته بود زار میزد.از اون روز به بعد تا پایان سال تحصلی هرچی میاورد اول زنگ تفریح سریع میومد با ترس میداد به من میگفت تورو خدا زنگ بزن ادمات پدرمادرمو ازاد کنن.😑😑😑😑😎😎😎😎😎😎😎😆😆 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من و دوستم تو راهنمایی عاشق عمو پورنگ شده بودیم😂😂😂😂😂😂😂 براش نامه نوشتیم که ما عاشقت شدیم قرار شد دوستم ببره پست کنه اومد گفت نامه رو گم کردم بعد چند روز گفت مامانم برداشته ! مامانش خبر داد به مامانم، و البته همتون میدونید که تو دهه 50 و 60 حکم همچین نامه ای چی بود، بعععله، دلتون نخواد تا دو سه روز شده بودم کیسه بوکس مامانم، هر وقت یادش میومد با هر چیزی که دم دستش بود میزد، سیم رادیو، جارو، مگس کش و...😂😂 اما آدم نشدم در نهایت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام. من امشب شوهرم یه سر رفت خونه ی دوستش.وقتی برگشت بهم گفت تو خیلی زن خوبی هستی! گفتم چرا؟ گفت آخه زن دوستم خیلی بد بود! خیلی برام جالب بود بدونم چرا از نظر شوهرم زن دوستش بد بوده ؛ از طرفی هم چون نمیشناختمش خیالم راحت بود که غیبتش نیست ، به خاطر همین ازش پرسیدم چرا بد بود؟ مگه چه کار میکرد؟ شوهرم اهل زیاد توضیح دادن نیست ، ولی دوسه تا کلمه ای هم که گفت جالب بود ، گفتم شاید به درد خانومای کانال هم بخوره : شوهرم گفت : آخه با یه با شوهرش صحبت میکرد! خیلی بود خیلی هم بود....! من موندم دوستم که وضع مالیش خوبه چرا مهریه ی اینو نمیده ردش کنه بره... ( یعنی شوهرم اینقدر این رفتار براش زننده بود که تنها راهکار را در مقابلش طلاق میدونست! ) خانوما این چیزا بدجور یه زن را از چشم مردش میندازه... شعار کانال همیشه یادمون باشه : غر نزن قررر بده 😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی زمانی که من سعی میکردم توی آشپزخونه بهترین شام رو برای سهیل بپزم، اون مهسا و دوست بی
داستان زندگی عکس یه پسر خوشتیپ رو بهم نشون داد و گفت فکر میکنی این کیه؟ گفتم نمیدونم! گفت این داداش دختره اس، از ایتاش برداشتم. ابروهامو دادم بالا و گفتم خیلی لقمه ی گنده ایه برای مهسا، پس بگو هرکاری میکنه که سهیل و دختره بهم برسن میخواد به این برسه. گفت آره. عکس دختره رو هم بهم نشون داد به شقایق گفتم چقد زشته ولی داداشش واقعا خوشگل بود. خلاصه رسیدیم در بیمارستان، شقایق حتی آمار شیفت دختره که الان میدونستم اسمش صباست رو هم درآورده بود. دم در راهرو ایستادم تا بیاد، نمیدونستم چی میخواستم بهش بگم یا چیکار کنم فقط منتظر ایستادم. سر ساعت دو بود که دیدم داره به سرعت وارد بیمارستان میشه، با اینکه مشخص بود خیلی عجله داره ولی یه لحظه ایستاد و آروم پشت سرشو نگاه کرد و به من خیره شد، ترسیده بود انگار، رفتم سمتش و گفتم صبا خانوم؟ همون که میخواست کارد به استخونم برسه؟ گفت به جا نمیارم! گفتم به جا میاری عکسمم دیدی که الان خیره بهم نگاه کردی. گفت من عجله دارم وقت منو نگیر کارتو بگو و برو. یه لحظه به خودم گفتم من اینجا چیکار میکنم؟ میخوام به این دختر چی بگم؟ بگم شوهرمو بر زدی؟ اصلا سهیل ارزششو داره که من با این دهن به دهن شم؟ گفتم هیچی برو! خواستم فقط ترسونده باشمش، گفتم فقط وقتی از خیابون رد میشی مواظب باش موتوریا تند میرن، ماشینیا تند میرن، رو صورت سهیلم که هشت تا بخیه خورده موتوری بهش زده! ترسو توی تمام چهرش دیدم، این برام کافی بود و زدم بیرون.. دوید دنبالم گفت منظورت چیه؟ گفتم شیفتت دیر نشه یه وقت. گفت خب بگو منظورت چیه؟ گفتم سهیل بهت میگفت مراقب خودت باش منظوری داشته؟ میگم مراقب خودت باش، چه منظور بدی میتونم داشته باشم هووی عزیزم و لپشو گرفتم کشیدم، دستمو داد عقب و گفت به من دست نزن، بیا باهم حرف بزنیم. ولی بدون توجه به حرفاش رفتم تو ماشین پیش شقایق و هوف بلندی کشیدم... شقایق گفت یا خدا ستاره باز بلایی سرت نیاد؟ گفتم نه اتفاقا خیلی قدرت دارم… احساس میکنم میتونم دنیارو فتح کنم حس انتقام داره دیوونم میکنه خیلی پرزوره پرقدرته.. شقایق گفت به نظرت داداش دختره میدونه خواهرش چه کارایی کرده؟ یا مهسا چه کارایی کرده که به اون برسه؟ گفتم واقعا نمیدونم گفت دلم میخواد با این پسر قرار بزاریم بهش بگیم… که لااقل مهسا رو بشناسه اگه رابطه ای باهم دارن بهم بخوره. گفتم اینم یه عقده ای مثل خواهرشه فکر کردی اگه با مهسا باشه میاد رابطشو بخاطر حرف ما دوتا بهم بزنه؟ شقایق گفت تیریه توی تاریکی، تو پول نمیتونی از اینا بگیری مهریتو نمیتونی بگیری اما میتونی که از نظر احساسی به مهسا ضربه بزنی، به خاک سیاه بنشونیش. گفتم نمیدونم چیکار میشه کرد.. خلاصه اون شب به پسره که فقط فامیلیش رو پیجش بود و حتی اسمشم نمیدونستیم پیام دادیم، شقایق بدون مقدمه گفت باید باهاتون حرف بزنیم.. پسره گفت چه حرفی؟ شما کی هستی؟ من میشناسمتون؟ انگار بدش نمی اومد از اینکه با دوتا خانم قرار بزاره ولی میترسید که مثلا ما از طرف کسی باشیم و بخوایم امتحانش کنیم تند تند میگفت خانما من خودم نامزد دارم. خلاصه که آدرس همون بیمارستان مهسا رو داد و گفت توی آزمایشگاه اینجا کار میکنه جایی قرار نمیزاره اگه کاری باهام دارید بیاید این أدرس در خدمتتون هستم. فردا صبح زود رفتیم آزمایشگاه و دم آزمایشگاه فامیلیشو صدا کردیم، جا خورد فکر نمیکرد بخوایم بیایم. گیج و منگ گفت شما کی هستید؟ چیکار با من دارید؟ شقایقم دست پاچه شده بود نمیدونست چی باید بگه، تو گوش من گفت عجب غلطی کردیمااا… من گفتم ببین آقایی که اسمتو نمیدونم.. گفت پرهامم گفتم توروخدا برو مهسا رو بگیر! ابروهاشو داد بالا و گفت هان؟ چی؟ خانما من نمیفهمم چی میگید.. شقایق گفت بیا بریم کارت دارم. گفت کجا بابا من شیفتمه، یه لحظه وایسید پس.. خلاصه پسره رو بردیم توی ماشین، بهش گفتم بخاطر تو زندگی من داره نابود میشه، آقای محترم بخاطر تو من فلج شدم نتونستم تا مدت ها حرکت کنم.. با تعجب نگام میکرد گفت آخه بخاطر من؟ چرا؟ از سیر تا پیاز ماجرا رو براش گفتم… ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•