eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به فاطمه عزیز و دوستان گلم. ما همسایه امام رضاییم. یڪ روز جمعه رفتیم برای تفریح ڪوه سنگی مشهد اونقدر شلوغ بود جا برای نشستن نبود ومانزدیڪ یڪ خانواده عراقی نشستیم . وڪم ڪم سر صحبت به حساب به زبان عربی با اونا باز شد😅یڪ بچه ۵٬۶ماهه داشتن ڪه مریض حال بود وداروهاش رو نشون من می‌داد ڪه بچه دڪتر بردن واین داروها رو دادن. حالا طرز بیان من ڪه این دارو برای چی خوبه. 😂 شربت برای آبریزش بینی. وتلفظ من به مادرش الفیش فیش🤧 شربت برای استفراغ ال عق🤢 شربت برای تب ال داغ🥵 شربت برای اسهالی ال ریییخ💩💩 آقا ما اینا رو یڪ جوری به مادرش فهموندیم درحالی ڪه خانواده خودم از خنده زمین گاز میگرفتن وهر ڪدوم گوشه ای افتادن😂😂😂 وخودم هم ڪه ڪلن از خنده زیاد ڪه برای مادر بچه می‌گفتم اشڪام میرفت😂😂😭😭 بعد فهمیدیم پدر بچه دڪتر داروخونه بوده🤪😂😂😂😂 وانوقت دوباره ما ضایع شدیم وهمگی دوباره از خنده زیاد به فنا رفتیم ومن تا چند روز سوژه خواهر بردارشدم ڪه میگفتن ال رییییییخ💩💩😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✅سلام، رویای من خیلی دست نیافتنی نیست ولی شدنی هم نیست، من دوست دارم با شوهرم حرف بزنم، دردودل کنم، ازم تعریف کنه، متاسفانه شوهر من ریزکارهای اطرافیانشون میبینه و تحسین میکنه ولی منو نمیبینه متاسفانه فکر میکنه من باید اینطور باشم همه دوره های خیاطی رو عالی بلدم، نقاشی، خط، کاردستی، دوست داشتم اقلا یه لباس برای خودمو دخترم میدوزم باذوق نگاه کنه، دوست دارم کنارم باشه ولی همش هندزفری تو گوششه و سخنرانی های مختلف گوش میده، بهش میگم بیا بشینیم باهم حرف بزنیم میگه تو حرف بزن برام، میگم بیا باهم فیلم ببینیم میگه بمونه یه وقت دیگه، هر چی ازش بخوایم منو دخترم برامون تهیه میکنه ولی چه فایده از لحاظ روحی خیلی خستم و خیلی تنهام، از لحاظ رفتاری خیلی خونگرمم با همین شوهرم بهترین رفتارو دارم ولی اون خیلی بی احساس 😞همه فکر میکنن من خیلی آرومم ولی از درون داغونم هیچ کس خبر نداره از یه جایی به بعد حتی اگه همه چیز درست بشه دیگه فایده نداره هر چیزی تو زمان خودش قشنگه مثل محبتی که یه نفر میتونست سه سال پیش بهت بکنه و نکرد😞، دلم میخواد برم جایی که هیچ کس منو نشناسه ولی برای دخترم باید قوی باشم ، و یه آرزوی دیگه هم دارم عروسی تنها برادرم رو ببینم 😍😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✅سلام خدمت فاطمه جون و بقیه 😘😘😘 چالش یک روز رویایی به نظر من رویایی ترین و قشنگ ترین روز من اون روز هست که من وسط زیباترین و قشنگ ترین خیابون جهان بین الحرمین ایستادم واز ته دلم گریه میکنم 😔 گریه میکنم 😔گریه میکنم🥹🥹 تا این بغض چند ساله تموم بشه آروم بشم و دو رکعت نماز از ته دلم میخونم واز امام حسین علیه السلام دوتا بچه ی دسته گل و سالم طلب میکنم 😔😔 خدایا میشه هممون اون روز رویایی و قشنگ مون رو ببینیم ❤️❤️❤️ ایشالا که هممون رویا هامون به حقیقت بپیونده🙏🙏🙏🙏 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ج.چ خونه ای بزرگ با حیاطی پر از درخت که سایه انداخته باشه.تو حیاط بخوابم ودمدمای صبح از سردی هوا بپرم تو اتاق وبرم زیر پتو.ساعت ۸زنگ خونه رو بزنن وبابام مثل گذشته با نون داغ بیادو بگه دخترم پاشو با هم صبحانه بخوریم .مامانم کنار سماور نشسته باشه برام چایی بریزه و ناهار درست کنیم خواهر برادران با بچه های سیطونشون بیانو از در و دیوار بالا برن اونجا جایی نیست جز خونه ی پدری که سالهاست آرزویش از دلمون رفته خیلی دلم تنگه برای مادری که نیست پدری که برام شعر بخونه.😭😭تورو خدا اونایی که پدر مادر دارید قدرشونو بدونید من همسری دارم به اندازه ی دنیا مهربونه دو دختر خشکل یه پسر مومن وبا خدا دارم ولی در کنار اینا همیشه دلم غم داره چون خیلی زود پدر ومادرمو از دست دادم نمی دونم دل تنگی هامو با کی بگم وهیچ جای دنیا جز خونه بابا می تونی بدون دعوت بری دلم یه مهمونی بدون ریا می خاد بازم خدا رو شکر که دلم به بچه هام خوشه.ببخشید طولانی شد قدر داشته هاتون بدونید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌ عاشق احوال خودت باش 🌱 شب خوش •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یبارم ظرفهای ناهار رو شستم خونه مادرشوهر عقدبودنی دیدم کاشیهای بالای سینک آب و کف پاشیده چرکی شدن اسکار کشیدم و خشک کردم مادرشوهرم گفت مرسی آقا اینو شنیدم آستین بالا زدم خونه و راه رو و در و پنجره حیاط رو با اسکاج کف میکردم با دستمال پاک . رسیدم در ورودی حیاط هم پاکیدم یهو غرق کار بودم جاریم گفت در حیاط رو با شلنگ بشور از جوگیری بیدار شدم اومدم تو . بعد به مادرشوهر گفتم مگه کلفتم جاریم طبقه بالاعه من میشورم اون نمیشوره گفت که اصرار نکردم خودت شستی منشوری منتت کجاست از منم آدم بد نشد  الانه الانه از دم در وارد شدنی یاد حماقتم میفتم  •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
😜 سلام منم میخوام خاطره عقدمون رو بگم داداشم یک هفته زودتر از من عقدو عروسی کرد چند روز بعدش من و زن داداشم باهم مسابقه گذاشتیم که بدویم من خوردم زمین و دماغم زخم شد دقیقا همون شب شوهرم اومد دیدنم با دیدن زخم رو دماغم بنده خدا هنگ کرده بود بنابراین مراسم عروسی رو برا هفته بعد گذاشتیم ولی از شانش بد خوب نشد روز عروسی به آرایشگر گفتم هر هنری بلدی اینجا خرج کن بنده خدا میگفت من چکار کنم ولی خدایی کارش خیلی خوب شد ولی هنوزم عکسا رو میبینم جای زخم مشخصه ای روزگار •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام منم مثل اون خانم الکی جوگیر شدم یه عالمه کار کردم🤣🤣🤣🤣🤣عاشق برادر شوهر خواهرم بودم  الان عقدیم باهم   قبل اینکه ازدواج کنیم پدرشوهرم فوت کرد ،سالگردش نزدیک به ۱۰۰ نفر یا بیشتر جمع شدن خونشون شام دادن   منم اونجا بودم   خدایا حالا هیچ کس گریه نمیکنه ها من چناااااان اشکی میرختم که چی  حالا این ب کنار برای خود نمایی برای اینکه شوهرم منو ببینه پاشدم ظرفای شامو ب علاوه استکانای چایی که ی کوله بار بود تنهایی شستم  ،اونا اسرار میکردن که فردا میشوریم الان مهمون هست من میگفتم نه الان دوسوته میشورم 😐 ظرفارو شستم تموم شد برگشتم دیدیم شوهرم نیست رفته غذا پخش کنه 😭 ینی اونهمه ظرف شسته بودم رو ندیده بود  ،ینی خاک تو گورم کنم که خودمو خسته کردم  یبارم برای اولین بار خواهر شوهرم مارو پاگشا کرد ،،خونشون طبقه بالا مادرشوهرم شب قرار بود خونه مادرشوهرم بخوابیم ،بعد مهمانی موندم خونه خواهر شوهرم خونشو تر و تمیز کردم ظرفارو شستم خشک کردم گزاشتم جاش  اسکل تر از من نیست تمام •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🤪 یه بار استاد دانشگاه سر یک موضوع علمی گفت هر کی میتونه یه تحقیق درست حسابی بیاره منم چون اون موضوع کامل بلد بودم برگشتم به استاد آقا به جای اینکه بگم استاد از صبح تا شب من در مورد این موضوع میتونم صحبت کنم گفتم "استاد من از شب تا صبح میتونم براتون صحبت کنم 😭😭"""وای تا آخر ترم یه جوری نگاهم می‌کرد خداروشکر تموم شد دانشگاهم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🤪 یه بار ساعت ده شب داشتم از بیرون میومدم رفتم عطاری چیزی بخرم پسر عمه مو اونجا دیدم هول شدم گفتم یه بسته روشور(سفیدآب) میخوام ،اونم چپ چپ نگام میکرد به گمونم پیش خودش میگفت خوب شد اینو نگرفتم حتما خیلی چرکه که این موقع شب اومده دنبال روشور😐😐😐 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطمه جون من و دوستام خیلی وقته کانالتون دنبال میکنید و هیچوقت فکر نمیکردم بخوام خودم روزی از خاطراتم بگم ولی وقتی دیدم چقدر معجزه ها قشنگ قشنگ گذاشتن😍 گفتم منم بی نصیب نمونم و میخوام یک معجزه که واقعا اشک همه رو درآورد😢😍 تعریف کنم البته مال دوستمه بریم سر اصل مطلب.... دوست من 14 سال بود ازدواج کرده بود و خیلی عاشق هم بودن و هستن 😍 از همون ابتدا که رفتن سر خونه زندگیشون اقدام کردن به با.ر.داری🤰 ولی متاسفانه هرجی تلاش کردن نتیجه نداد😔 بعد اقدام کردن به مداوا کردن دکتر رفتن کلی قرص و دارو دادن که بی فایده بود و دکتر میگفت شما سالم هستین تعجبه چطور تا حالا بچه دار نشدین😔 حتی تصمیم گرفتن عمل انجام بدن شاید نتیجه داد ولی بازم بی نتیجه بود😔 دیگه خسته شدن چون این مداوا کردن بار اولشون نبود و بارها و بارها تحت نظر دکتر قرار گرفتن بقدری قرص شیمیایی و گیاهی مصرف کردن که ناراحتی معده گرفتن آخر دیگه به این نتیجه رسیدن حتما خواست خداست و نباید به زور ازش چیزی بخوای هروقت خودش صلاح بدونه میده و اخر بی خیال شدن چون زیر دست دکترا واقعا عذاب کشیدن کسانی که این شرایط گذروندن میدونن چقدر سخته خلاصه چندسال گذشت و اینا اقدام کردن که یک بچه به فرزندی قبول کنن ولی بقدری شرایط سخت کردن که اونجا هم تیرشون به سنگ خورد 😞 دیگه به زندگی بدون بچه عادت کردن که باید قیدش بزنیم و به زور از خدا چیزی نخوایم گذشت و گذشت تا اینکه خانواده همسر بهشون فشار آوردن که برای پسرمون زن میگیریم و دوست من واقعا تو شرایط خیلی بدی قرار گرفت کارش شده بود گریه و زاری طوری که بیماری قلبی گرفت و یک روز در میون زیر سرم میرفت ولی همسرش همیشه کنارش بود و آرومش میکرد و دوستش داشت میگفت هیچکس نمیتونه مارو از هم جدا کنه🥰☺️ ولی مادرشوهر جان نوه👼 میخواست اینقدر حرف و حدیث ها زیاد شد که زندگی اینا به مو بند شد... از قرار روز تولد امام رضا من مشهد بودم و بخاطر ویروس لعنتی کرونا نتونستم حرم برم ولی واسش از راه دور خیلی دعا کردم و از امام رضا یک معجزه خواستم گفتم اگه دختر بدی اسمش میزاریم آهو اگه پسر میزاریم رضا ته دلم لرزید و احساس می‌کردم من حاجت گرفتم ولی دوستم همچنان گریه میکرد و ناراحتی و خودشم دست به دامن آقا شد که همونطور که ضامن آهو شدی ضامن زندگی منم شو نذار زندگیم نابود بشه چون هم شوهرش دوست داشت هم زندگیش رو...خلاصه تولد امام رضا تموم شد و من فرداش آمدم شهرمون همون روز دوستم زنگ زد و گررریه دست و پاش میلرزید از خوشحالی و تو شوک بود بهم گفت تست زدم مثبت شده 😍😍😍😍اونجا بود که انگار دنیارو به ما دادن و ما از خوشحالی فقط اشک میریختیم 😭 اصلا باورمون نمیشد امام رضا قربونش بره ضمانت مارو پیش خدا کرده و زندگیشون نجات داد الان بعذ 14 سال سه ماهه بارداره خداروشکر میکنیم و ناگفته نماند مادرشوهر و برادرشوهر و خواهرشوهرش اصلا باورشون نشد و فکر میکردن دروغه و از خجالت شون حتی زنگ نزدن تبریک بگن یا خوشحالی کنن... میخوام بگم اگه واقعا قلبت بشکنه و با قلبی شکسته از خدا و اعمه درخواست کنی محاله جواب نگیری خدا خیلی بزرگه خیییییلی اگه صد نفر هم کمرببندن به نابودی زندگیت ولی خدا پشت تو و زندگیت باشه تمومه پیروز این میدان تو هستی فقط از خدا بخواین هیچوقت شمارو به حال خودتون وانگذاره.... ببخشید اگه طولانی شد حیفم آمد تعریف نکنم خیلی دوستتون دارم ❤️💋اسم مستعارمم عسل بانو •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام ب همه بروبچ کانال فاطمه گل وگلاب🤗🤗😍امیدوارم هرجا ک هستین حال دلتون خوب باشه ...خب بریم سروقت سوتی یاخاطره بنده من موقعی ک سوم راهنمایی بودم ی دوستی داشتم اونم هم اسم خودم بود ب عنوان مثال (من مریم اونم مریم) هردوتامونم زرنگ ودرسخون ومثل خواهربودیم چون ازاول راهنمایی تا سال اول دبیرستان باهم بودیم خلاصه منو دوستم کلا دیوونه بودیم وشیطنتامون زیادبود من ی کیفی داشتم دوستم عاشقش بود ی روز گفت حتما باید کیفت بدی ب من یکی دوروز باهاش کلاس بذارم 😂😝😄لباسامونم ک فرم مدرسه بود شکل هم ..بعد من ودوستم راهی خونه شدیم کیفامونم جابجا شده بود من مال اونو انداختم شونه ام خلاصه ازسرکوچشون ک ردمیشویم پسرداییش مارو میبینه البته ازپشت سراسم دخترعمشو صدامیزنه ماهم ک دوتامون مثلا مریم بودیم وهم اسم 😂هردومون برمیگردیم سمتش اونم اون موقع ۱۹سالش بود من ۱۳خلاصه کنم این عاشق من میشه🤪🤪🤪اون موقع هاهم زیاد موبایل واین چیزانبود برام نامه فرستاد دادشمارشم نوشت دادب دوستم آوردش منم ریرریزش کردم فرستادمش براش گفتم بگو خجالت بکش من باتودوست نمیشم🤣آقا ازاون خواهش والتماس هرروز نامه فرستاد هرروز میومد جلو درمدرسه منم تحویل نمیگرفتم انقدر اومد تاعاشقش شدم منم🙂🙂🥴منم یکی دوبار باگوشی بقیه قایمکی زنگ زدم اولین پیامم این بود بهش گفتم زنم میشی😂😂بدبخت شاخ درآورد 😒😜خلاصه بعد ی ماه من ازترس خانوادم باهاش کات کردم 😢😢گذشششت تا موقعی ک ۲۱سالم شد و دانشگاه میرفتم اینم بگم من حافظم قویه شمارشو هیچوقت فراموش نکردم ذخیرش کردم رفتم دیدم بله واتساپ وتلگرام داره عکس خودشم پروفایلشه😍☺️☺️🤗اول ازرو فضولی پیام دادم اصلا هم جدی نبودم خواستم ببینم زن گرفته یانه ولی قسمت بود یاهرچی دیگه ولم نکرد گفت توزن خودمی ودوستت دارم و بعد سه ماه مانامزدشدیم والان اون شوورمه وعشق اول وآخرم🥰🥰🥰🥰🤩🤩🤩 این قسمت کیف جادویی😂😂😂🤪margol ام تاسوتی یاخاطره بعدی اودافظ😘😘😍❤️دوستتون دارم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•