eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.5هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
بچه که بودم یه روز بعداز ظهر تو خونه بودیم که یکی زنگ درو زد منم باز کردم دیدم پسر عممه به دختر عمم گفتم بیا بریم تا میخواد بیاد تو سرش جیغ بزنیم که بترسه آخه اونم خییییلی ریغو و ترسو بود بعد خونمون دوتا در داشت یکیش باز میشد به راهرو بعد میومدی تو خونه که منو دختر عمم پشت اون کمین کردیم یکیش هم میخورد به ایوون(همون تراس بابا) منو دختر عمم تا دیدیم صدای پا میاد یهو پریدیم جلو درو به طرز وحشتناکی جیییییییغ زدیم یهو ساکت شدیم دیدم وااااای این اصن پسر عمم نیست بابا بزرگم بود که داشت از اون در میومد بیچاره تا پریدیم جلوشو جیغ زدیم انقد ترسید گفت هییییییی و ناخودآگاه چند قدم عقب عقب رفت خورد به در بعدش گفت تففف تف به این دخترا وای انقد ترسیدیم ولی خدابیامرز کم مونده بود سکته کنه خداشکر کتکمون نزد از شانس ما این پسر عمه ی بیخود چلمنگ از اون یکی در اومده بود تو اه😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۵ ترفند ناب آشپزی ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
زیادی با همسرت راحت نباش‼️ 👈تو این مواردی ک میگم زیادی راحت نباش: 🚫آروغ زدن ممنوع 🚫دست تو بینی کردن ممنوع؟ 🚫موهای زائد بلند ممنوع 🚫لباسای کهنه و رنگو رفته به بهانه صمیمیت ممنوع 🚫فحش دادن و گفتن الفاظ رکیک ممنوع ☑️اگر این کارارو انجام میدی مطمئن باش کم کم شخصیت وجایگاهت رو پیش همسرت از دست میدی ☑️احترام به خودت رو نگه دار،یک شریک باشخصیت،با ادب،تمیز و مرتب،خوشبو و با کمالات همیشه این مسائل رو رعایت میکنه👌 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چرا هیچ مردی راضی نمیشه زنش عضو این کانال بشه 😳 هر زنی عضو این کانال شده زندگیش دگرگون شده🧿 یعنی چی میتونه باشه 👇📵 https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 فقط خانم های متاهل بیان🚷♨️👆
مخزن ادم و حوا: 🙋‍♀یه‌بار که تازه خونه ساخته بودیم 💒اثاث کشی کرده بودیم خونه کنار هم بود این خونه قدیمی رو انباری کرده بودیم🛖توانباری یه صندوق خیلی بزرگ برا لباسا داشتیم 🧥👗👕مامانم منو فرستاد برم لباس بیارم هواهم گرم 🌕رفتم لباسارو زیرو رو کردم دیدم لای لباسا خنکه توهمون صندوق دراز کشیدم 🥱خوابم برده نمیدونم چند ساعت خوابیده بودم بلند شدم دیدم باباومامانم دارن دنبالم می‌گردن 😟🤦‍♀️نگرانن همه جارم گشتن 🤦‍♀️چون تک دختر بودم چیزی نگفتن بابامم که عاشق دختر🥰 الان که فکر میکنم خیلی اذیتشون کردم 😁بچه‌های خودم شلوغ کردنی میگم خودم خیلی شلوغ بودم بنده خدا مادرم از دست ما چی کشیده🤭 # مامان عسلی # ❤️🍀🌸🌸🍀❤️❤️🍀🌸🌸🍀 چند سال پیش دبیرستانمو عوض کردم . بعد توی مدرسه جدید هنوز همه ی دبیرهارو نمیشناختم. ی روزی از سال بالایی ها ی سوالی پرسیدم ... بعد بهم گفتن که برو از اون خانم ( سوسنگرد ) بپرس ... منم که از همه جااا بیخبر رفتم پیشش و گفتم :《 سلام خانم سوسنگِرد میشه ...》یهو دیدم از عصبانیت ی مدلی شدو گفت اصغریان هستم😂😂😂 وااای که آبروم رفت ... بعدش فهمیدم که این دبیر اسم کوچیکش سوسن بوده و چون تپل بوده بچه هاا مسخرش میکردن و میگفتن سوسنگرد😂😂😆😆😄😄😄 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
7.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐦فینگرفودهای زیبا و راحت🥪🍔 مخصوص عاشقان فینگرفو •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
چندسال پیش دخترعموم با شوهرم خونه ما بودن.میخواستن یه میز از مامانم به امانت بگیرن. منم گفتم بزار زنگ بزنیم وانت تلفنی حالا ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب بود. زنگ زدم ۱۱۸ گفتم شماره وانت تلفنی میخواستم. آقاهه با حالت تعجب گفت: الان؟؟؟ منم گفتم بله گفت گوشی منم فکرنمیکردم صدامو بشنوه گفتم: اره به توچه میخواییم بریم دزدی الان سر شب لاتاست تو شماره ات رو بده چکارداری فضول. بعد آقاهه گفت بللهههه خاااانم به ما چه سر شب لاتاست😅😅😅😆😆😆😆 آب شدم پشت تلفن. خداراشکر سوتی هام تلفنی هستن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام خدمت همه دوستاي خوبم 😍 اميدوارم پياممو بذاريد ادمين عزيز. چنتا تجربه دارم اميدوارم به درتون بخوره. من ٣١ و همسرم ٣٢ سالشونه ، حدود ٣ساله سر زندگيم هستم يكساليم عقد بودم ، من اوايل عقدم بخاطر هر چيز كوچيك و پيش افتاده ايي فورا گريه ميكردم چون ميدم ك شوهوم طاقت گريه هامو نداره و تا ساعتها نازمو ميكشيد 😭 ولي كم كم براش تكراري شد ب حدي كه الان اگه ساعتهام گريه كنم حالا بخاطر هر موضوعي از بس نمياد پيشم بگه گريه نكن خودم بالاخره خسته ميشمو ميرم صورتمو ميشورم 😞😢 در نتيجه خانماي عزيز نذاريد كاراتون بيش از حد تكراري بشه برا همسرتون ، نتيجش ميشه من😔 حتي الان يه معذرت خواهي كوچيكم نميكنه ازم از بس هميشه سر هر مسئله ايي قهر ميكردم اونم براش عادي شده يچيز ديگم كه هس من شوهرم خوشش نمياد پشت سر خانوادش و فاميلاشون حرف بزنم و هميشم بم ميگه حرف نگفته رو ميشه بعدنم زد و من هرچي رو خودم كار ميكنم ولي بازم هميشه ي موضوعي برا گفتن دارم نتيجشم ميشه اخرش دعوا ، چرا چون وقتي ميگم هيچ وقت حقو بهم نميده و ميگه تو عادت داري هميشه از اين حرفا بزني حتي اگه حق بامنم باشه☹️ در نتيجه من اگه بتونم جلو زبونمو بگيرم خيلي چيزا حله😐 خودمم به اين باور رسيدم كه وقتي بتونم جلو زبونمو بگيرم پيشش عزيزم و گرنه كه خودم خواستم . شوهرمم منو دوس داره و هميشه بهم ميگه تو خيلي خوبي فقط يه زبون دراااااااز داري كه اگه نداشتي ميشدي يه فرشته 😁 شوهر من مرد كم حرف و تو داريه برعكس من كه خيلي پرانرژيم و پرحرف😭 منكه نتونستم شوهرمو تغيير بدم نتيجه اينكه اگه ميتونيد شما خودتونو اونطور كه شوهرتون دوس داره تغيير بديد اونوقت زندگي قشنگتر و راحتر ميشه. دوستان عزيزم من بخاطر لجبازي ، غرورم و بعضي رفتاراي بچگانم خيلي از روزاي خوبمو كه ميتونسم بهتر كنمو بكام خودمو شوهرم تلخ كردم و الان خيلي ناراحتم ، سعي كنيد بخاطر خودتونم كه شده كوتاه بياد هيچي از ارزشاتون كم نميشه بخدا😊 من دارم خودمو تغيير ميدم بخاطر دخترم كه همه زندگيمه . ايشاله كه روز به روز زندگياتون شيرينتر بشه😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه وقتایی بدون هیچ مقدمه ای بلندشین و همسرتون رو ماساژ بدین🙌 این ماساژ مخصوصا با روغن انقد برای همسرتون لذت بخشه که شدیدا روشون تأثیر میزاره👌😍 حتما نباید تولد یا سالگرد ازدواجتون باشه همینجوری یهویی و بی دلیل ماساژ بدین همسرتون رو😊 ماساژ یکی از پر آرامش ترین و لذتبخش ترین رفتارهای زندگی مشترکه😍 همین ماساژ میتونه یه وقتایی جزء سورپرایزای شما برای همسرتون باشه🎁 و وقتی که شدیدا خسته اس😔 بهش بگید شما به یه ماساژ حرفه ای با دستای معجزه گر عشقتون نیاز دارید😉☺️😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
شوهرتان را تکراری صدا نزنید!! حتما شنیده اید که مردها تنوع را دوست دارند. خب چرا شما این کار را برایشان انجام ندهید؟ اورا با لقب های جدید و قشنگ صدا بزنید. شاید برای بار اول و دوم تعجب کند اما بعد برایش دلنشین خواهد شد. عزیزم، عشقم، نفسم، مهربونم، تکیه گاهم، آرامشم و .. خلاق باشید و خجالت نکشید. یاد بگیریم عشق را به زبان بیاوریم😍 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی روز عروسی گردنبند رو گذاشتم توی جیب کتم و با خودم گفتم بعد از رقص عروس میندازم گردنش.
داستان زندگی این گردنبند فقط لایق یاسمن بود چه خوب که براش گرفتم ،تا اخر مجلس همه مات و مبهوت گردنبندو نگاه میکردن و تعریف و تمجید بود که به گوشم میرسید. وقتی مراسم تمام شد همه تا جلوی در همراهیمون کردن.دل تو دلم نبود که میخاستم با عشقم زندگیمو شروع کنم یاسمن به کمک من لباس عروسشو عوض کرد و گردنبندو هم گذاشت روی میز کنار تخت.همه چیز عالی برگذار شده بود و خوشحال بودم و خدارو شکر میکردم. صبح زود با صدای یاسمن از خواب بیدار شدم داشت کنار گوشم اهنگ میخوند ،چشمامو که باز کردم لبخندی زدم و گفتم سلام صبح بخیر اولین روز زندگیمون مبارک خندید و گفت صبح بخیر عزیزم باورم نمیشه تو خونه ی خودمون باشیم ،یکمی باهم حرف زدیم و بعدش یاسمن بلند شد و گفت الانه که مامانم برامون صبحانه بیاره میرم لباسامو عوض کنم ،من هم از جام پاشدم و رفتم توی اشپزخونه کتری رو پر کردم و گذاشتم تا بجوشه چند لحظه بعد یاسمن از توی اتاق صدام کرد و گفت فرزاد یادت نمیاد دیشب گردنبندمو کجا گذاشتم؟؟؟ نیستش هر چی میگردم... بیخیال گفتم همونجا روی عسلی کنار تخت گذاشتی.دوباره صداش بلند شد و گفت هر چی میگردم نیست نمیدونی رو کدوم عسلی گذاشتم؟؟ رفتم توی اتاق و گفتم اونجا گذاشتی دیگه یادت رفته؟؟ خودم از گردنت بازش کردم گذاشتم اونجا یاسمن سرشو تکون داد و کلافه گفت نمیدونم اصلا یادم نمیاد جایی غیر از اینجا باشه. صدای زنگ در بلند شد ما هم شروع کرده بودیم تمام اتاقو میگشتیم دنبال گردنبند. یاسمن گریه ش گرفته بود و میگفت من مطمئنم دزد اومده شب که ما خاب بودیم گردنبندمو برداشته برده عصبی گفتم اخه من خابم اونقدرم سنگین نیس مطمئنم اگه کسی وارد اتاقم میشد میفهمیدم ،از اون گذشته مگه کسی کلید اینجارو داره که بخاد بیاد خونه ی ما؟؟؟ یاسمن با گریه گفت پس میگی چی شده کسی نیومده تو خونمون پس گردنبند به اون گندگی مگه میشه گم بشه؟؟؟ با ناراحتی گفتم حالا برو درو باز کن هلاک شد اونی که پشت دره با گریه رفت درو باز کرد مادرش پشت در بود وقتی حال و روز یاسمنو دید بیچاره حسابی ترسیده بود با نگرانی اومد و پرسید چی شده؟ دعواتون شده؟؟؟ یاسمن با گریه گفت کاش دعوامون میشد ،گردنبندم نیس مامان،خودم دیشب گذاشتم رو عسلی و حالا انگار آب شده رفته تو زمین ،مادر یاسمن گفت خاک بر سرم گم کردیش؟؟؟ خب فکرتو به کار بنداز ببین کجا گذاشتیش اخع مگه کوچیک بود که به این راحتی گم بشه ؟؟؟ جواب دادم والا تمام اتاقو زیر و رو کردیم حالا وقتشه سالنم بگردیم مادر یاسمن صبحانه رو روی میز گذاشت و پا به پای ما شروع کرد به گشتن اتاق و سالن •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
من زیاد اهل سوتی نیستم ولی یه چیزی از زن دایم تو ذهنمه چند سال پیش رفته بودیم خونه داییم داییم اون موقع پسرش کوچیک بود خونشون پر اسباب بازی یدونه خر داشتن شاید دیده باشین اینو روشن میکردی غلط میزد رو فرش و شروع میکرد خندیدن و غش میکرد از خنده ما هم مرده بودیم از خنده اون شد برای ما خاطره تابستون پارسال رفته بودیم خونه پدر بزرگم اونا هم بودن بحث افتاد سر این خره مامانم گفت وای که ما چقدر اونشب خندیدیم (زن دایی هام عادت دارن به خواهر شوهراشون میگن آبجی چون اختلاف سنی دارن) یهو زن داییمم یه دفعه برگشت گفت وای آبجی هر دفعه ما اون خره رو میبینیم یاد شما میافتیم یه لحظه همه جا سکوت شد بابام برگشت گفت دست شما درد نکنه حالا دیگه خره رو میبینی یاد من زن من میافتی 😂😂😂😂😂 ولی تا اخر شب همه فقط یاد حرف زن داییم میافتادن غش میکردن از خنده •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•