eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.2هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینجوری شلوارو رو رخت آویز بگذار ‌‌•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بانوهای عزیز سلام✋🏻 میخوام درمورد یکی از نقصهای اخلاقی مون صحبت کنم و انشالله برطرفش کنیم یه نقص اخلاقی که بین خانوما خیلی شایعه وابستگی بیش از حد به همسر و یه جور گدایی محبت هستش.🙄 میخوام از امروز این ویژگی منفی رو ازخدمون دور کنیم😀 خب چه کار باید بکنیم؟🤔 از این به بعداز تو مکالماتتون با همسرتون جملاتی از این قبیل رو باید حذف کنید: ❌تومنو دوس نداری😩 ❌تو چرا ب من توجه نمیکنی؟ ❌دوستم داری؟چنتا؟ ❌احساس میکنم علاقه ت به من کم شده مثل ❌قبلنا دوسم نداری.... جالبه بدونید مردی ک این جملاتو از همسرش میشنوه اتفقا بیشتر ازش بدش میاد!!!😣و اتفاقا بیشتر دوری میکنه....🏃 میدونم زنها یکی از بزرگترین نیاز هاشون نیاز به عاطفه است،ولی این راهش نیست خانومم محبتو از شوهرتون گدایی نکنید؛چون معمولا به یه گدا چیز با ارزشی نمیدن درعوض اگر میخواید شوهرتون دوستون داشته باشه: ✔️اعتماد به نفستون رو بالا ببرید ✔️خدتون خدتونو دوست داشته باشید ✔️خدتون خدتونو باور داشته باشید ✔️خدتون درمورد خدتون احساس خوبی داشته باشید ✔️اینقدربه شوهرتون نچسبید ✔️اینقدر اویزونش نباشید ✔️اینقدر اسیرش نکنید ✔️بهش اجازه بدید نفس بکشه ✔️هنر فاصله هارو یاد بگیرید👌 فیلم یوسف و زلیخارو یادتونه؟یادتونه زلیخا چقد خواری کشیدتا یوسف یک ذره بهش محبت کنه ولی نکرد؟ ولی وقتی زلیخا معشوق حقیقیش یعنی خداوند رو پیدا کرد،ودست از گدایی محبت یوسف برداشت،اونموقع یوسف هم خود ب خود عاشقش شد... اره عزیز دلم راهش اینه روحرفام فکر کن موفق باشی😊 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
بازم سلام یه بار یکی از اشناهامون تازه عروس وداماد بودن اقای.داماد عروس وباموتور میخواسته ببره خونه اقوام میون راه جاده خاکی بوده عروس بنده خدا تودست انداز از موتور میوفته😱😱دامادم متوجه نمیشه تا به مسیر میرسه میگه بیا پایین میبینه هیچ کس نیست 😳برمیگرده عروس و سوار موتور میکنه😂بعد هرکس این موضوع و میشنید عروس و مقصر میدونست😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یبارم خالم تازه ماشین خریده بود پراید داغون ولی ذوق داشت سوار ماشینمون کرد رفتیم باراجین راهش یکم شیب اینا داره یه ماشینم پر سعی داشت سبقت بگیره خالم راه نمیداد اقا خالمو جو گرفت سرعتو پر کرد رفتیم یهو تق ماشین خاموش شد😂 مام همه پیاده شدیم دور ماشین همه ام از دم خانوم اون ماشینه که پر بود اومدن رد شن شیشه رو دادن پایین گفتن با پراید فاز کورس میگیرین همین میشع خالمم یه بروبابا گفت اونا رفتن بعد هرکاری کردیم درست نشد شروع کردیم ماشینو هل دادن فک کنید 5 تا خانوم😂 از جاده فرعی تا اصلی ماشین هل میدادیم نزدیک نیم ساعت بعد اونا رفتن تفریحشونو کردن برگشتن ما همچنان داشیم هل میدادیم😂 هیچی دیگه دلشون سوخت اومد یکیشون نگا کرد دید اصن ماشیم مشکل نداشته بنزین تموم کرده بوده پاک ابرومون رفت😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام نمیخاد شما بگید دیگه خودم به این نتیجه رسیدم هر چی آتیشه از گور خودم بلندمیشه☹️😃تازه ازدواج کرده بودم عموم و زنعموم وکلی فامیل اومدن خونمون منم خب تازه یادگرفته بودم که توی زیرشلواریها کش بندازم، یه زیرشلواری به عموم دادم بپوشه گره کشش رو محکم نزده بودم عمومم طفلی یه کم چاق هست، سینی غذا دستش بود... داشت می برد طبقه بالا یکهو کش شلواره در رفته بودو شلوارش از پاش توی پله ها در حال افتادن پایین😆حالا از اون طرفم سینیِ سنگین دستش، پایینم پره زن، داد زد اعظم(زنش) بدادم برس، زنش اومده دید شوهرش سینی به‌دست واستاده وسط پله‌ها در حال از دست دادن آبرو😂 ما هم دویدیم ببینیم چی شده خلاصه انقدرررخندیدیم که داشتیم غش می کردیم ، زنش شلوار طفلکو کشید بالا سینی و از دستش گرفت میگفت واقعا این دختره رو باید کُشت، خب بمن‌چه از خونتون زیرشلواری بیارین با اون شکم گندتون والاااا🥲🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با سلام خدمت تمام خانوماي گل و دختراي هم سن من كه از همين الان دوست دارن براي ايندشون دلبري ياد بگيرن 😍 من ١٨ سالمه و با يه اقايي اومده خاستگاریم ... كه با خودم ميگم كاش هرگز نیومده بود ☹️ اونم ٢٨ سالشه من وقتي با ايشون آشنا شدم اول ازشون خوشم نيومد اما انقدر اخلاقاي خاص و خوبي داشتن كه من عاشقشون شدم ... اون خيلي اعتماد داشت به خودش و خيلي ادم قوي خودش رو نشون ميداد و من براي همين هر روز بيشتر دوسش داشتم ، هميشه از كاراي من انتقاد ميكرد و منم چون فكر ميكردم خيلي عاقله و حتما درست ميگه ، سعي ميكردم كه جوري رفتار كنم كه اون دوست داره و فرد ايده ال اون باشم ( اما اون هميشه به من ميگفت كه تو همش ميخواي خودتو شبيه من كني و خودت نيستي با اينكه من فقط ميخواستم طوري رفتار كنم كه اون رو ناراحت نكنم) با اينكه جواب خيلي از چيزهارو ميدونستم و ميتونستم ثابت كنم هميشه اينجوري كه تو ميگي نيست اما نكردم ! اشتباه من همين بود كه هيچ وقت نظرمو نگفتم و گذاشتم كه اون فكر كنه كه درست ميگه! شايد اگر من تو مواقعي كه لازم بود حرفامو ميزدم و اجازه نميدادم كه هميشه فكر كنه اون درست ميگه الان كنار من بود! من هنوزم خيلي دوسش دارم اما كافي نيست . دخترا ياد بگيرين كه هر چقدر هم كسي رو دوست دارين و عاشقش هستين از خودتون نگذرين و همون جوري باشين كه واقعا هستيد و اجازه بديد كه اون انتخاب كنه كه شما رو ميخواد يا نه هيچ وقت براي هيچ كسي خودتونو تغيير ندين براي منم دعا كنيد كه روزاي سختيو ميگذرونم موفق باشين خانوم گل ها •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماندگاری بالایی توت فرنگی😉 ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❌میدونستید مدل چیدن جهیزیه میتونه باعث بدبختی یا خوشبختی عروس بشه؟؟❌👇 مطمئنم تا حالا اصلا متوجه اشتباهات توی چیدن جهیزیه نبودید😕 اگه بدونید با چند تا کار ساده باعث چه مشکلاتی شدید 😭😱 اگه مجردی نیا🚷♨️ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 لیست وسایلی که نحسی میارن 👆🕳
💓بر خلق جهان تو رحمتی و برکات 🌸محبوب همه به زندگانی و ممات 💓الله و ملائکه یصلون علیک 🌸از جانب ما نیز فراوان صلوات 🍃🌸 اَللّهُمَ        🍃🌸صَلَّ             🍃🌸عَلی                 🍃🌸 مُحَمَّدٍ                    🍃🌸 وَآلِ                      🍃🌸 مُحَمَّد                       🍃🌸 و َعَجِّل                      🍃🌸 فَرَجَهُم                   🍃🌸 وَ اَهلِک              🍃🌸 عَدُوَّهُم...        🍃🌸 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل 🍃🌸 لِوَلیِّــــکَ الفَـرج 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
یه خاطره دیگم بگم که شاد شید من تو روستا بودم اما نون پختن یاد نگرفته بودم 😊یه روزرفتم خونه پدر شوهر دیدم جاری بزرگم وجاری دومی و زن بابای شوهرم خواهر شوهرم همه جداگانه خمیر کردن نون بپزن بچه های روستا میدونن نون با تنور گلی چیه 😋به ما اون زمان ارد دولتی میدادن خیلی ارد داشتیم جاری کوچیکترم ومن عروس داییم که هفت ماهه باردار بود گفتیم ماهم دوست داریم ولی نون بلد نیستیم گفتن شماکمک کنید تنور اتش کنید بقیه کارها ماهم برای شما میپزیم☺️خلاصه هرکدوم نونشون پختن ماهم تا بعد از ظهر کمک کردیم اوناهم نوناشون برداشتم رفتن خونشون گفتن تنور یخ کرده دوباره اتش کنید صدای ما بزنید تنور اماده شد درخونه هر کدوم رفتیم یه بهانه اورد یکی گفت سرم درد گرفته یکی حمام بود رفتیم در خونه پدر شوهر با یه خنده حسابی کرد😂😂😂گفت زنم خستس بیاد برای شمانون بپزه خودتون بپزید یادبگیرید که دیگه از صبح انقدر حمالی بقیه نکنید😂😂😂خلاصه به بدبختی نون وپختیم من که خیلی ناشی بودم جاریم بدتر از من همون عروس داییم که بارداربود بیشترش وپخت 😳😳 ولی ماهم نانوا نشدیم دیگه هوس نکردیم 😂😂ولی خودمونیم کلاه سرمون گذاشتن😂😂خب والا نون بلد نیستید هوس نکنید😂😂 ❤️🍀🌸❤️🍀🌸❤️🍀🌸 سلام و خسته نباشید خدمت دوستان گل.روز عاشورا با دوتا بچه هام رفتیم بیرون تعزیه حسابی گرممون شده بود رفتم از یه آقایی که آب میداد به مردم یه لیوان بزرگ آب گرفتم فوری صورت بچه هام راباهاش شستم و حسابی آب به صورتشون زدم که خنک بشن دیدم اون آقایی که آب بهم میداد و بقیه با چشمای گرد بهم نگاه میکنن میکنن بعد یه کم آب تهش موند گفتم بخورم که دیدم شربت بوده😢یعنی از خجالت دوست داشتم ناپدید بشم حالا فهمیدم چرا همه بهم نگاه میکردم بچه هام بنده خدا صورتشون که شربتی بود وقتی خشک شد تماشایی بود😂یعنی موهاشون بهم چسبیده و صورت خشک •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه عزیزان اومدم با یه خاطره خز هفده هیجده سال پیش دانشجوی طراحی لباس بودم با دوستام رفتم برا خرید وسیله قیچی هم جزوش بود یه قیچی دیدم خیلی محکم بود و آ پشن های زیادی داشت منم گرفتمش هر کسی قیچی رو میدید یه جوری نگاه میکرد منم تو دلم می گفتم حتما قیچیم خیلی خاصه گذشت و گذشت تا اینکه یه شیر پاک خورده ای گفت چرا قیچی آشپزخانه استفاده میکنی برا خیاطی دهنم باز موند نمیدونستم قیچی آشپزخانه گرفتم 😁 با این وجود بازم ازش استفاده میکردم چون مجبور بودم کلی پولشو داده بودم. خز بودم دیگه ------------------------------------------------------- •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
#قسمت_هشتم گوشی رو برداشتم و شماره ی خونه مادرمو گرفتم میخاستم از خواهرم بپرسم دیشب ندیدن گردنبند
داستان زندگی با دهن باز گفتم: یاسمن این چه حرفیه میزنی؟ اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ کی اینارو بهت گفته؟ یعنی چی؟ من از صبح میرم سر ساختمون شب خسته میام اینارو بشنوم؟.. جیغ زد: از کجا معلوم که میری سر ساختمون؟ مشت عصبی کوبیدم رو در و گفتم: خاک بر سر من که انقد احمقم. تمام فکر و ذکرم تویی و اونوقت… عصبی برگشتم رو مبل نشستم. یعنی چی واقعا اون حرف؟ چی شده که به اون نتیجه رسیده؟ زنای اطراف من کیا بودن؟ تو یکی از ساختمونا مهندس ناظر یه خانم بود که گهگاهی می دیدم. دیگه هیچ خانمی تو شغل من وجود نداشت که بگم دیده شک کرده. خیلی ناراحت شدم غرورم هم اجازه نمیداد بخاطر کار نکرده برم نازشو بکشم و معذرت خواهی کنم. اصلا معذرت واسه چی وقتی من کاری نکردم؟ عصبانی و ناراحت همونجا دراز کشیدم و خوابم برد. از گرسنگی نمیدونم چند ساعت بود که خوابیده بودم از خواب پریدم. به ساعت نگاه کردم ده شب بود. احساس کردم صدای حرف زدن از اتاق میاد. فکر کردم هنوز خوابم. خوب چشمامو مالیدم گوشامو تیز کردم دیدم بله یاسمن داره تو اتاق با تلفن حرف میزنه اخه گوشی سر جاش نبود. رفتم سمت در چون کنجکاو شده بودم ببینم با کی حرف میزنه؟. گوشمو چسبوندم پشت در شنیدم که گفت: نه بابا به خوشگلی همون قبلیه. شکم به یقین تبدیل شد یه ریگی به کفششه وگرنه این همه مدت چرا نخریده بود؟ اگه انقد دست و دلبازه چرا سر گردنبند اون بلوا رو به پا کرد؟ با تعجب فکر کردم من چه بلوایی به پا کرده بودم اخه هرکس جای من بود مثل پول یه خونه تو یه جای متوسط رو از دست میداد اونقد ریلکس رفتار نمیکرد. حالا به زن داداشش شک کردم ولی خب اونا که بدتر منو ضایع کردن. گوشی رو قطع کرد نفهمیدم با کیه سریع برگشتم سرجام. از اتاق بیرون اومد. نگاهی به من کرد و گفت: غذات حاضره پاشو بخور… با اخم گفتم: گرسنه نیستم… یکم نگام کرد بعد با حالت بدی داد زد: دنبال بهانه ای آره؟ میخوای طلاقم بدی بری با اون زنه بگردی؟ پوفی کشیدم و گفتم: لااله الله… باز اگه کاری می کردم نمیسوختم من بدبخت اصلا اهل این کارا نبودم که اینطوری تاوان پس بدم! با ناراحتی رفتم تو اتاق پتو رو روی سرم کشیدم و بدون شام خوابیدم. کاش اصلا گردنبند نمیخریدم براش اگه میدونستم اینطوری میشه! صبح که از خواب بیدار شدم دیدم روی مبل خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم روشو کشیدم و رفتم سر کار. اون روز باید میرفتم سر ساختمونی که خانم علیمی ناظر بود. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•