eitaa logo
آدم و حوا 🍎
35.6هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
3.4هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 با سلام خدمت تمام خانوماي گل و دختراي هم سن من كه از همين الان دوست دارن براي ايندشون دلبري ياد بگيرن 😍 من ١٨ سالمه و با يه اقايي اومده خاستگاریم ... كه با خودم ميگم كاش هرگز نیومده بود ☹️ اونم ٢٨ سالشه من وقتي با ايشون آشنا شدم اول ازشون خوشم نيومد اما انقدر اخلاقاي خاص و خوبي داشتن كه من عاشقشون شدم ... اون خيلي اعتماد داشت به خودش و خيلي ادم قوي خودش رو نشون ميداد و من براي همين هر روز بيشتر دوسش داشتم ، هميشه از كاراي من انتقاد ميكرد و منم چون فكر ميكردم خيلي عاقله و حتما درست ميگه ، سعي ميكردم كه جوري رفتار كنم كه اون دوست داره و فرد ايده ال اون باشم ( اما اون هميشه به من ميگفت كه تو همش ميخواي خودتو شبيه من كني و خودت نيستي با اينكه من فقط ميخواستم طوري رفتار كنم كه اون رو ناراحت نكنم) با اينكه جواب خيلي از چيزهارو ميدونستم و ميتونستم ثابت كنم هميشه اينجوري كه تو ميگي نيست اما نكردم ! اشتباه من همين بود كه هيچ وقت نظرمو نگفتم و گذاشتم كه اون فكر كنه كه درست ميگه! شايد اگر من تو مواقعي كه لازم بود حرفامو ميزدم و اجازه نميدادم كه هميشه فكر كنه اون درست ميگه الان كنار من بود! من هنوزم خيلي دوسش دارم اما كافي نيست . دخترا ياد بگيرين كه هر چقدر هم كسي رو دوست دارين و عاشقش هستين از خودتون نگذرين و همون جوري باشين كه واقعا هستيد و اجازه بديد كه اون انتخاب كنه كه شما رو ميخواد يا نه هيچ وقت براي هيچ كسي خودتونو تغيير ندين براي منم دعا كنيد كه روزاي سختيو ميگذرونم موفق باشين خانوم گل ها •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماندگاری بالایی توت فرنگی😉 ‌‌ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
❌میدونستید مدل چیدن جهیزیه میتونه باعث بدبختی یا خوشبختی عروس بشه؟؟❌👇 مطمئنم تا حالا اصلا متوجه اشتباهات توی چیدن جهیزیه نبودید😕 اگه بدونید با چند تا کار ساده باعث چه مشکلاتی شدید 😭😱 اگه مجردی نیا🚷♨️ https://eitaa.com/joinchat/1844904645C57201642e2 لیست وسایلی که نحسی میارن 👆🕳
💓بر خلق جهان تو رحمتی و برکات 🌸محبوب همه به زندگانی و ممات 💓الله و ملائکه یصلون علیک 🌸از جانب ما نیز فراوان صلوات 🍃🌸 اَللّهُمَ        🍃🌸صَلَّ             🍃🌸عَلی                 🍃🌸 مُحَمَّدٍ                    🍃🌸 وَآلِ                      🍃🌸 مُحَمَّد                       🍃🌸 و َعَجِّل                      🍃🌸 فَرَجَهُم                   🍃🌸 وَ اَهلِک              🍃🌸 عَدُوَّهُم...        🍃🌸 اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل 🍃🌸 لِوَلیِّــــکَ الفَـرج 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
یه خاطره دیگم بگم که شاد شید من تو روستا بودم اما نون پختن یاد نگرفته بودم 😊یه روزرفتم خونه پدر شوهر دیدم جاری بزرگم وجاری دومی و زن بابای شوهرم خواهر شوهرم همه جداگانه خمیر کردن نون بپزن بچه های روستا میدونن نون با تنور گلی چیه 😋به ما اون زمان ارد دولتی میدادن خیلی ارد داشتیم جاری کوچیکترم ومن عروس داییم که هفت ماهه باردار بود گفتیم ماهم دوست داریم ولی نون بلد نیستیم گفتن شماکمک کنید تنور اتش کنید بقیه کارها ماهم برای شما میپزیم☺️خلاصه هرکدوم نونشون پختن ماهم تا بعد از ظهر کمک کردیم اوناهم نوناشون برداشتم رفتن خونشون گفتن تنور یخ کرده دوباره اتش کنید صدای ما بزنید تنور اماده شد درخونه هر کدوم رفتیم یه بهانه اورد یکی گفت سرم درد گرفته یکی حمام بود رفتیم در خونه پدر شوهر با یه خنده حسابی کرد😂😂😂گفت زنم خستس بیاد برای شمانون بپزه خودتون بپزید یادبگیرید که دیگه از صبح انقدر حمالی بقیه نکنید😂😂😂خلاصه به بدبختی نون وپختیم من که خیلی ناشی بودم جاریم بدتر از من همون عروس داییم که بارداربود بیشترش وپخت 😳😳 ولی ماهم نانوا نشدیم دیگه هوس نکردیم 😂😂ولی خودمونیم کلاه سرمون گذاشتن😂😂خب والا نون بلد نیستید هوس نکنید😂😂 ❤️🍀🌸❤️🍀🌸❤️🍀🌸 سلام و خسته نباشید خدمت دوستان گل.روز عاشورا با دوتا بچه هام رفتیم بیرون تعزیه حسابی گرممون شده بود رفتم از یه آقایی که آب میداد به مردم یه لیوان بزرگ آب گرفتم فوری صورت بچه هام راباهاش شستم و حسابی آب به صورتشون زدم که خنک بشن دیدم اون آقایی که آب بهم میداد و بقیه با چشمای گرد بهم نگاه میکنن میکنن بعد یه کم آب تهش موند گفتم بخورم که دیدم شربت بوده😢یعنی از خجالت دوست داشتم ناپدید بشم حالا فهمیدم چرا همه بهم نگاه میکردم بچه هام بنده خدا صورتشون که شربتی بود وقتی خشک شد تماشایی بود😂یعنی موهاشون بهم چسبیده و صورت خشک •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام به همه عزیزان اومدم با یه خاطره خز هفده هیجده سال پیش دانشجوی طراحی لباس بودم با دوستام رفتم برا خرید وسیله قیچی هم جزوش بود یه قیچی دیدم خیلی محکم بود و آ پشن های زیادی داشت منم گرفتمش هر کسی قیچی رو میدید یه جوری نگاه میکرد منم تو دلم می گفتم حتما قیچیم خیلی خاصه گذشت و گذشت تا اینکه یه شیر پاک خورده ای گفت چرا قیچی آشپزخانه استفاده میکنی برا خیاطی دهنم باز موند نمیدونستم قیچی آشپزخانه گرفتم 😁 با این وجود بازم ازش استفاده میکردم چون مجبور بودم کلی پولشو داده بودم. خز بودم دیگه ------------------------------------------------------- •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
#قسمت_هشتم گوشی رو برداشتم و شماره ی خونه مادرمو گرفتم میخاستم از خواهرم بپرسم دیشب ندیدن گردنبند
داستان زندگی با دهن باز گفتم: یاسمن این چه حرفیه میزنی؟ اینا رو از کجا یاد گرفتی؟ کی اینارو بهت گفته؟ یعنی چی؟ من از صبح میرم سر ساختمون شب خسته میام اینارو بشنوم؟.. جیغ زد: از کجا معلوم که میری سر ساختمون؟ مشت عصبی کوبیدم رو در و گفتم: خاک بر سر من که انقد احمقم. تمام فکر و ذکرم تویی و اونوقت… عصبی برگشتم رو مبل نشستم. یعنی چی واقعا اون حرف؟ چی شده که به اون نتیجه رسیده؟ زنای اطراف من کیا بودن؟ تو یکی از ساختمونا مهندس ناظر یه خانم بود که گهگاهی می دیدم. دیگه هیچ خانمی تو شغل من وجود نداشت که بگم دیده شک کرده. خیلی ناراحت شدم غرورم هم اجازه نمیداد بخاطر کار نکرده برم نازشو بکشم و معذرت خواهی کنم. اصلا معذرت واسه چی وقتی من کاری نکردم؟ عصبانی و ناراحت همونجا دراز کشیدم و خوابم برد. از گرسنگی نمیدونم چند ساعت بود که خوابیده بودم از خواب پریدم. به ساعت نگاه کردم ده شب بود. احساس کردم صدای حرف زدن از اتاق میاد. فکر کردم هنوز خوابم. خوب چشمامو مالیدم گوشامو تیز کردم دیدم بله یاسمن داره تو اتاق با تلفن حرف میزنه اخه گوشی سر جاش نبود. رفتم سمت در چون کنجکاو شده بودم ببینم با کی حرف میزنه؟. گوشمو چسبوندم پشت در شنیدم که گفت: نه بابا به خوشگلی همون قبلیه. شکم به یقین تبدیل شد یه ریگی به کفششه وگرنه این همه مدت چرا نخریده بود؟ اگه انقد دست و دلبازه چرا سر گردنبند اون بلوا رو به پا کرد؟ با تعجب فکر کردم من چه بلوایی به پا کرده بودم اخه هرکس جای من بود مثل پول یه خونه تو یه جای متوسط رو از دست میداد اونقد ریلکس رفتار نمیکرد. حالا به زن داداشش شک کردم ولی خب اونا که بدتر منو ضایع کردن. گوشی رو قطع کرد نفهمیدم با کیه سریع برگشتم سرجام. از اتاق بیرون اومد. نگاهی به من کرد و گفت: غذات حاضره پاشو بخور… با اخم گفتم: گرسنه نیستم… یکم نگام کرد بعد با حالت بدی داد زد: دنبال بهانه ای آره؟ میخوای طلاقم بدی بری با اون زنه بگردی؟ پوفی کشیدم و گفتم: لااله الله… باز اگه کاری می کردم نمیسوختم من بدبخت اصلا اهل این کارا نبودم که اینطوری تاوان پس بدم! با ناراحتی رفتم تو اتاق پتو رو روی سرم کشیدم و بدون شام خوابیدم. کاش اصلا گردنبند نمیخریدم براش اگه میدونستم اینطوری میشه! صبح که از خواب بیدار شدم دیدم روی مبل خوابش برده دلم نیومد بیدارش کنم روشو کشیدم و رفتم سر کار. اون روز باید میرفتم سر ساختمونی که خانم علیمی ناظر بود. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
♥️♥️♥️ زندگی‌تان را پاكسازی كنید سعی كنید از هر چیز و هر كسی كه شما را افسرده می‌كند و افكار افسرده كننده دارد، دوری كنید.✅ 👈مثلاً اگر لباسی دارید كه با پوشیدن آن یاد خاطره تلخی در گذشته خود می‌افتید، آن را دور بیندازید و یا به كسی ببخشید؛ حتی اگر آن لباس بسیار شیك و گران‌قیمت باشد.♥️ 👈یا مثلاً آلبوم عکسی كه تصاویر و عكس‌های افرادی كه در آن است روزی در یك جا به شما ضربه‌ای زده‌اند و بسیار ناراحت‌تان كرده‌اند را نیز دور بیندازید؛ چرا كه نگه داشتن آنها شما را دچار ناراحتی می‌كند و خاطره‌های تلخ گذشته را مدام به یادتان می‌اندازد.👌❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام برای تشکر از اعضای عزیز بابت ایده های خوبشون خواستم دومین تجربم رو بگم . من تقریبا پنج ساله ازدواج کردم راستش مدتی بود زندگی یکنواخت بود زیاد با شوهرم بحث میکردیم تا اینکه جایی مطلبی خوندم و متحولم کرد . چندماهه این نکاتو رعایت میکنم شوهرم امروز میگف چند ماهی هست ک خیلی دوست داشتنی تر شدی خیلی تغییر کردی حالا کارهایی ک کردم : خودتونو دوست داشته باشین . لباس کهنه نپوشین . کتاب بخونید . صبرتونو بالا ببرین . اگر از خونواده شوهر ناراحتین سر شوهر خالی نکنید اون بیچاره ک تقصیری نداره اشتباهی ک خودم مرتکب میشدم الان چند ماهیه صبرمو بردم بالا اگر مادر یا خواهرشوهرا چیزی میگن ک ناراحتم میکنه سعی میکنم کمتر برم قبلا هفته ای دو بار میرفتم الان هفته ای یکبار میرم .قبلا زیاد می موندم اما الان نیم ساعت یا یه ساعت ک فرصت بحث و اعصاب خوردی پیش نیاد😂 دیگه اینکه تو ذوق شوهر نزنین اگه میگه بریم پیاده روی برین اگه میگه برید پارک برین نگید ن سرده شلوغه فلانه . ی روز خیلی از شوهرم عصبانی بودم نامه نوشتم اما با نامه های قبلیم فرق داشت قبلا فقط گلایه بود اما اینبار احساسات قلبم رو نوشتم و بعد گفتم کاش اینجوری بود . باورتون نمیشه همیشه نامه مینوشتم شوهرم بدتر عصبانی میشد و حتی از سر کار ک میومد با قهر اما اینبار شب نامه رو نوشتم و خوابیدم فردا ظهر ک شوهر اومد با روی باز اومد و منو بغل کرد کلی قربون صدقم رفت . و اینکه خانومای عزیز ک خونه دارید تو خونه حوصلتون سرمیره شروع کنید کتاب خوندن نمیدونید چ تاثیر خوبی رو ادم داره من کتابای روانشناسی مثل چهار اثر فلورانس رو خوندم عالی بود به شما هم پیشنهاد میکنم. اگر تجربه ام براتون مفید بود برای خونه دار شدنم دعا کنید . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
13.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از کاربردی ترین بسته بندی های گوشت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 زنــها را مــیــتــوان بــه دو دســتــه تــقــســیــم ڪــرد. قــِریــو غــُریــ زنــهاے غــُرے 😠😤😒😔😩 (بهطــور مــثــال) در جــارو ڪــردن خــانــه ،دائم غــر مــیــزنــنــد ڪــه چــرا مــن جــارو ڪــنــمــ..؟ چــرا دیــگــران شــلــخــتــه انــد..؟ایــن همــه درس خــونــدم ڪــه ڪــلــفــتــے ڪــنــم و .. اما زنــهاے قــِرے 😜😘😂😎 حــیــن جــارو ڪــردن یــه نــوار شــاد مــیــذارنــد و قــر مــیــدنــد و جــارو مــیــڪــنــنــد. غــُریــها حــرص و جــوش مــیــخــورنــد و لــحــظــات بــدے رو مــیــگــذرونــنــد ؛ قــِرے ها لــذت مــیــبــرنــد و شــاد زنــدگــے مــیــڪــنــنــد. غرنــزن، قــر بــده.!😁😜 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام وقتتون بخیر من میخواستم در ادامه ی تجربه ی منفی دوستمون در مورد خانواده ی شوهرش که خشکه مذهب بودن تجربه های زندگی خودمو با خانواده ی شوهرم که خانواده فوق‌العاده مذهبی و مقیدی هستن بگم شوهرمن خداروشکر از هر لحاظی ایده المه بعد از ده سال زندگی مشترک و دوتا بچه روز به روز بیشتر عاشقش میشم و بعد خدا میپرستمش ،همیشه و در همه ی شرایط اولویتش منم اما خانواده ی شوهرم فوق العاده مهربان و صمیمی هستن پدر شوهرم رو اندازه ی بابام دوست دارم همیشه بغلم میکنه تو سرمو میبوسه و آنقدر ازم تعریف و تمجید میکنه که دیگه شرمنده میشم خداروشکر لطف خدا شامل حالم شده و همه ی خانواده و اقوام شوهرم منو دوست دارن مادرشوهرم همیشه درد دلاش پیش منه با خواهر شوهرام اونقدر صمیمی هستم که شوهرم به شوخی میگه چه معنی داره عروس و خواهر شوهر اینقدر صمیمی باشن ما چند ساله که طبقه بالای خونه ی پدرشوهرم زندگی میکنیم و برادر شوهرم اکثر مواقع پیش ماست و وقتی خونمونه همش بگو و بخند و به سربه سر گذاشتن همدیگه میگذره با این که حجابم همیشه کامله و حد و مرزا رو رعایت میکنیم جوری که پدرشوهرم بعضی وقتا شاکی میشه که من محرمتم نیاز نیست اینقدر پوشش داشته باشی ولی با این همه صمیمیت به خودمون اجازه دخالت تو زندگی همدیگه رو نمیدیم میخوام بگم بله متاسفانه بعضی آدما با رفتارشون آدم رو از دین زده میکنن بعضی هم مثل پدرشوهر من اونقدر جذبه دارن که آدم عاشق دین میشه ممنون از کانال بی نظیرتون البته دوست داشتم بگم که چکار کردم که باعث این علاقه شد که دیگه خیلی طولانی میشه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•