eitaa logo
آدم و حوا 🍎
39.9هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
3.1هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام. من ۲۳ و همسرم ۲۸سالشه. من قبل اشنایی با کانال شما مشکلات زیادی تو زندگی زناشوییم داشتم حتی خیانت هم دیدم و تا مرز رفتم. خداروشکر یه اتفاق هایی افتاد و زندگیم دوباره سرپا شد. من هیچی از زندگی نمیدونستم. از وقتی با کانال شما اشنا شدم از تجربه و ایده هاتون استفاده کردم و زندگیم بهترشده. از رابطه فراری بودم و همینم علت خیانت همسرم بود ولی حالا به خواسته همسرم نه نمیگم قبلا تا میکردیم خانواده هامون رو خبردار میکردم ولی حالا با و مشکلم رو خودم حل میکنم. ازهمه تون ممنونم بابت تجربه و ایده هاتون. برای خوشبختی همه صلوات •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🔵خانووما وقتی کسی ازتون تشکر میکنه هیچ وقت بهش نگید: ❌کاری نکردم و از این حرفها... 🔵یا مثلا بعضی خانوما در جواب تشکر همسرشون میگن: ❌این در مقابل کارای تو چیزی نیست😁 👈درسته که قرار شد ما همسرمون را ببریم بالا، ولی دیگه قرار نشد خودمونو بیاریم پایین! 🔵یا یه هدیه ای که به کسی میدید،بهش نگید: چیز قابل داری نیست😁 ❌چرا ارزش هدیه تون را میارید پایین؟ وقتی تشکر کرد یه لبخند بزنید و بگید: مبارکت باشه عزیزم😊 🔵یا پشت تلفن هیچ وقت به همسرتون نگید: ❌ببخشید مزاحمت شدم به خودتون ارزش بدید؛ مزاحم یعنی چی؟؟؟😡 ❤️"یه خانوووومه جذاب خیلی مواظب حرف زدنشه" •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خانوما همسر شما همونی میشه که مدام تو گوشش میخونید به صورت مستقیم یا غیر مستقیم..! 😉 پس همیشه او را ؛ سلطان دل با گذشت بخشنده مدیر مدبر مدیر فداکار و خانواده دوست بنامید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
میخوام رفتارهای بد شوهرم از بین بره ... رفتارهای خوبش بیشتر بشه ... وای چه کنم آخ چه کنم ... یکی از مواردی که آقایون تشنه اون هستند تایید شدنه ... تایید ... تحسین .... البته نه واسه همه چیز ها ... بلکه فقط و فقط برای موارد مثبت ... 👈🏻 مثلا نون خریده؛ وااای دستت درد نکنه لطف کردی،چه حالی میده نون تازه. 👈🏻 مثلا استکان چای رو که نوش جان کرده گذاشته تو ظرفشویی؛ عزیزم دستت درد نکنه لطف کردی 👈🏻 گاهی بعد خرید دستشو ببوسید 👈🏻 گاهی وقتی خونه میاد حتی اگه دیر؛ بپرید هوا بگید آخ جون شوهرم اوووومد شوهرم اوووومد 👈🏻 از طرز صحبت کردنش، از خوش برخوردیش با بقیه، از خنده هاش 👈🏻 از قد و بالاش، از شونه زدن هاش، اگه هدیه میخره از هدیه دادن هاش 👈🏻 وقتی ازتون تشکر میکنه تاییدش کنید، وقتی خوشحالتون میکنه تشکر کنید، وقتی ناهار یا شام میاد خونه ☑️ بعد از دو سه هفته اجرای این کار متوجه میشید که خودش کارهای مثبتش رو بیشتر میکنه و کارهای منفی رو کمرنگ میکنه ... بدون اینکه مستقیم چیزی بهش گفته باشید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیک براونی🧋 این شیک خیلییییی خیلیییییی خوشمزس🥰 کیک براونی نوتلا بستنی🍨 شیر🥛 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحونه خوشمزه 😋 گوجه🍅 کره🧈 تخم مرغ🥚 نمک🧂 پنیر سفید🧀 پیازچه جعفری پنیر پیتزا •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام میخوام تجربه خودمو از زندگیم بگم وقتی 2سالم بود پدرم و از دست دادم تو سن 18سالگی با پسری ک عاشقانه دوستش داشتم ازدواج کردم دوران دوستی میگفت تک فرزندم پولداریم هزار تا دیگ ک ی روز مونده بود بیاد خواستگاری گفت دروغ گفتم همه رو ولی چون من دوستش داشتم گفتم اشکال نداره چون میگفت ترسیدم از دستت بدم چون تو سطح فرهنگی و مالیمون خیلی فرق می‌کرد ب هرحال من قبول کردم خانواده م زیر بار این ازدواج نمی‌رفتند منم تهدید میکردم اگ نزارید خودکشی میکنم هزار تا حرف دیگ من بخاطر این آقا کتک هم خوردم ولی بلاخره راصی شدن ما ازدواج کردیم ☺️ دوران نامزدی فهمیدم اعتیاد ب شیشه داره 😭 ب خاطر اینک کرده بودم با اجبار ازدواج کرده بودم گفتم با چه روی برگردم موندم تا عروسی گرفتن برامون روز عروسی بد اینک مراسم تموم شد رفتیم خونمون منو از اتاق بیرون کرد منم جز گریه کاری نمیتونستم بکنم 😭 بلاخره یک سال بد عروسی دیگ نتونستم طاقت بیارم رفتم ب خانواده م گفتم جدا شدم😔 بد 6ماه یه آقا پسر اومد خواستگاریم خدا خواست ازدواج کردیم همسرم خیلی خوبه خداروشکر این همه سختی تو زندگی کشیدم ولی خدا همه ی عذابی ک کشیده بودمو تلافی کرد الان بهترین زندگی رو دارم 1ماه ک عروسی کردیم💃 رفتیم سر خونه زندگیمون هیچ وقت اگ خانواده تون راضی نبود ب ازدواج تون ازدواج نکنید بزرگ ترا خیر صلاح مارو میخوان •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام منو دخترم بانوه ام پارسال رفتیم مشهد نوه ی من ۳ سالش بود سرهرچیزی گریه میکرد میگفت من انجام بدم یا اون چیزی که من میگم انجام بدین مثلا مغازه میرفتیم میگفت پول من بدم درماشینو من ببندم برقو من خاموش کنم یا توقطار گریه میکرد که چرا مسافرا پیاده شدن باید برگردن بخوابن من بگم کی بیداربشن خلاصه ازاین کارا یه روز برفی رفتیم حرم چون هوا سرد بود تاکسی گرفتیم رسیدیم جلوی حرم باعجله ازتاکسی پیاده شدیم نوه ی فسقلی من گفت چرا با اقای راننده خداحافظي نکردید گریه میکرد میگفت باید بلند دادبزنیدخداحافظي کنید راننده هم دور شده بود هرچی گفتیم رفته گوش نمیکرد بعد دوتایی بلند گفتیم اقای راننده خداحافظ باگریه گفت نه باید بلند بگید تو خیابون کلی تاکسی ومسافربودن وای یه راننده دید پسر ما چی میگه بنده خدا ما رو نجات داد همش میگفت خداحافظ پسر کوچولو شرفمونو به باد داد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• ❤️❤️❤️❤️❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• امروز ظهر خانم همسایه یه پرس غذا اورد ک روش هم ازین بسته بندی های کوچیک بود ک نمک توشه برا تبرک گفت تبرک حرمه😍 الان برداشتم نمک بریزم تو شیشه نمک و قاطیش کنم متبرک شه باز کردم گفتم عه نمکش درشته نمک دریاس😊 ریختم تو شیشه تازه دیدم رنگش زرده🧐 شوهرم گفت اره نمک لیموییه 😃😐🤔 تا نصف ریخته بودم ک مغزم تازه فرمان داد مگ نمک لیمویی داریم😕🤨 بله روشو خوندم دیدم نباته😑😬 باز خوبه حالا نصفشو نجات دادم🙈 #•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من تجربه زندگی خواهرم رو میخوام بگم. امیدوارم اگرکسی شرایط مشابه داره درس بگیره. ❌ خواهر من با اقایی 2 سال آشنا بودن. برای خواستگاری پدرم اجازه ندادن بعد یه مدت داد و بیداد، بددهنی و بی احترامی خواهرم و تهدید به فرار و خودکشی، پدرم اجازه دادن که بیان. بعد فهمیدیم که داشته و ترک کرده. پدرم اصلا راضی نبود ولی خواهرم قسم میخورد که خوشبخت میشه. با اینکه پدرم کارگره ولی سعی کرده برای بچه هاش کم نزاره اما قدر پدرم رو ندونست. 👰🤵👰🤵 عقد کردن. بعد یک سال خواهرم طلاهاش، حتی حلقه ش رو فروخته و داده ب شوهرش. مادر پسره از خونه بیرونش کرد و حالا پسرش تو خیابون میخوابه. حتی مامانم دید داره تو اتاق ما، مواد میکشه. الان همه داریم دیونه میشیم. 🎭🎭🎭 خواهرم خیلی پشیمونه ولی چه فایده؟! قلب شکسته پدر و مادرم و بیحرمتی هایی که کرد هیچ وقت فراموش نمیشه. چی فکر میکرد و چی شد! 😭 دخترای مجرد کانال با اینجور دوستیها به ازدواج فکر نکنید. قدر پدر و مادرتون رو بدونید. بیحرمتی نکنید. خواهر من انقدر بدی کرد که مامانم میگه کاش بمیره. 😔 کی راضی میشه جگرگوشش بمیره؟ احساسی تصمیم نگیرید. الان کار خواهرم فقط گریه شده و داره به فکر میکنه ولی چ فایده؟ بازم با ابروی پدرش بازی کرد. دختری که هرچی میخواست به زور میخرید. حالا یک ساله هیچی نخریده چون مثل پدرش نمیتونه به شوهرش زور بگه. انصاف داشته باشین. ✍ عاقلانه انتخاب کنید و عاشقانه زندگی کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
دعوا کردیم .... خودت هم میدانی که مقصری... اما چه کنم؟!! همیشه حق با آغوشِ مردانه ی "تو" ست ...😊 آشتی کنیم همسرم ؟؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
پسرم کلاس قران داشت و طبق معمول نیم ساعت از کلاسش رفته بود و داشت لباس میپوشید که گوشی من زنگ خورد منم معمولا شماره ها را سیو نمیکنم دیدم که شمارش شبیه شماره خالمه گوشی را برداشتم با صدای نازک و کش دار گفتم الووووو دیدم هیچ صدایی نمیاد دوباره گفتم الوووو یه ذره مشکوک شدم تا چندثانیه بعدش صدای استاد قرآن پسرم را شنیدم🤦‍♀ که جواب داد، وای میخواستم برم تو زمین به زور جواب دادم میخواست بگه چراپسرت کلاس نمیاد😬 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی یادم اومد روز خرید خودمو که محمد حتی یه حلقه برای من نخرید... یادم اومد دو ماه پیش رف
داستان زندگی حساب کنید عروس تو خیابون مونده... مادرشوهر قهر کرده بره و داماد هم افتاده دنبال مادرش التماس که نرو! با ابروریزی تمام اون شبم رو برامون زهرمار کرد ولی من بازم صدام درنمیومد وتحمل میکردم. زندگی با سختی های خودش و دردسرای خانواده محمد میگذشت ۳ سال از عروسیمون گذشت و من هنوز باردار نشده بودم دیگه ۱۹ سالم بود و محمد خواهر هم سن من داشت که تو شهرشون بخاطر آوازه پدرش هیچ خواستگاری نداشت و چون تو شهرستان اون زمان دخترا زود شوهر میکردن ترشیده محسوب میشد یکی از فامیلای ما گفت که یه بنده ی خدایی هست که مادرپیر داره از دار دنیا و دنبال یه دختر میگرده که بگیرتش و اول برای مادرش دختری کنه و بعد زن اون باشه، از مال دنیا هم هیچ چیزی نداره من گفتم به محمد میگم اگر قبول کرد بهتون خبر میدم شبش که محمد اومد خونه بهش گفتم اینجوری شده گفت نه برامون شر میشه انگار تو تنت میخاره و دوست داری دردسر برای خودت درست کنی خلاصه با هزار خواهش التماس محمد و راضی کردم که لااقل به مادرش بگه شاید اونا اصلا قبول نکردن دخترشون بیاد تهران ولی زهی خیال باطل همین که محمد پشت تلفن گفت انگار مادرو دختر بال دراوردن پدرشونم که طبق معمول سرش تو منقل بافورش بود و فارغ از غم دنیا خیلی سریع خودشونو رسوندن تهران و تو مراسم خواستگاری دختره قبول کرد مادر شوهره رو روی چشماش بزاره و بیاد تهران و با یه لقمه نون و خالی و عشق زندگی کنه داماد بیچاره هم فکر میکرد شاه ماهی گیرش اومده غافل از اینکه این هم دست پروده ی همون مادره خواهرشوهرمو ظرف سه چهار روز عقدش کردن که طبق معمول تمام مخارج با محمد بود و قرار شد ۶ ماه بعد عروسی بگیرن برن سر زندگیشون. منم که ۳ سال باردار نشده بودم و تو این ۳ سال محمد حتی یکبار منو دکتر نبرده و اصلا اسمی از بچه نمیاورد حتی منم اگر میگفتم دعوام میکرد و میگفت خدا بخواد بدون دکتر و دوا بچه میده بماند که تو این ۳ سال مادرش چی به سر من اورد که چرا حامله نمیشی و اون حدود ۶ سالی که عقد کرده بودم بخاطر دردسرهای که برامون درست میکرد هم پای نازایی من میگذاشت به همه میگفت اجاقش کوره و ۱۰ ساله نزاییده...! ولی نمیگفت بابا مگه چند سالشه هنوز! عقد خواهرش گذشت و یک شب که محمد زنگ زد حال مادرشو بپرسه گوشی و داد به من که حال واحوال کنم تا گفتم سلام درجواب سلامم گفت حامله نشدی ؟ گفتم نه بدون هیچ حجب وحیایی گفت دیگه وقتشه برای محمد یه فکری بکنم (منظورش زن دیگه بود) وقتی اینجور گفت تمام اون یک اتاق دور سر من چرخید و اشکم روان شد اون شب تا خود صبح اشک ریختم هر چی محمد میپرسید بهت چی گفت میگفتم هیچی و فقط اشکم میریخت... اخرش محمد گفت.... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•