eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.1هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
2.8هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 چند روز پیش که شوهرم از سر کار اومد خونه گفت بیا برات ماجرای امروزم رو تعریف کنم گفت دم دمای ظهر توی اداره گوشیم رو به شارژ زده بودم و خودم هم رفته بودم دستشویی ، وقتی که اومدم همکارام گفتن رئیس کارت داره ، برو پیشش، منم سریع رفتم اتاق رئیس که بله کارم داشتید؟ ایشون هم یه نگاهی بهم کرد وگفت نه ،،کی گفته من کارت داشتم ؟ گفتم بچه گفتن شما کارم داشتی، رئیس هم گفت حتما می خواستن سر کارت بزارن، منم عذر خواهی کردمو برگشتم اتاق خودمون، توی راه صد تا نقشه با خودم کشیدم که چجوری ادبشون کنم که دیگه منو سر کار نزارن، وقتی اومدم عصبی گفتم حالا دیگه منو سرکار میزارید ، کلی جرو بحث و دعوا و ... تا اینکه یکی از همکارا گفت چرا قاطی میکنی ،اون گوشیتو نگاه کن میفهمی ما سرکارت نزاشتیم، ، وقتی گوشی رو دیدم ، فهمیدم بله همون موقعی که دستشویی بودم شما زنگ زده بودی [شماره ی منو همسرم توی گوشیش به اسم رئیس سیو کرده بود] خلاصه تازه بعد از اینکه شوهرم بهشون میگه این خانومم بوده که زنگ زده دوباره شروع میکنن به مسخره کردن که چقدر زن زلیلی و فلان از اون روز دیگه شماره ی منو از رئیسی در آورده ، فکر می‌کنید چی سیو کرده؟ فامیلی من پسوند فرد داره ، حالا شوهرم سیو کرده (فرد اعلا) 😳 شما تو گوشی همسرتون چی سیو هستید؟ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خاطره مامان دوقلو ها رو خوندم که روغن ریختن روی فرش 😢😢یاد دوقلوهای خودم افتادم فقط خدا می‌دونه چقدر شیطون بودن هر چی گلدون و ظرف های تزیینی من داشتم شکستن جارو برقی میدیدن هر دو یکی سیمش رو میکشید یکی سوارش میشد هلاک میشدم تا خونه جارو میشد لوله جارو برقی رو برمیداشتن میزدن زیر ساعت به یه دونه میخ افتاد پایین و شکست یه روز یه گوشی خراب همسرم پیدا کرد گذاشت رو کمد بچه که بزرگم نبود یکی از این دوقلوهام رفته بود درآمد باز کرده بود آویزون شده بود به در که گوشی رو برداره کمد که قسمت بالاش مدل ویترین بود و شیشه داشت برگشت روش وحکمت خدا به لبه دار قالی که تازه آورده بودم گیر کرد و کامل روی سرش نیفتاد 😢😢😱😱😱کمد رو که بلند کردم پسرم فقط میدوید نمیشد بگیرمش ببینم چی شده بعد که آروم گرفت دیدم کلید فرو رفته تو روند پاش یه تیکه گوشت زده بیرون که جاش همیشه موند 😢😢😢یه بارم ۵کیلویی روغن خالی کردن رو فرش اگر بخوام از شیطنت هاشون بگم کتاب میشه😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 سلام من اومدم یه تجربه رو براتون بگم 💋 من 22 سالمه و همسرجانم 23 و 3ساله ک ازدواج کردیم 🙃 چن روزی بود منو و آقایی الکی باهم بحث داشتیم و سرسنگین بودیم، اصلام سعی نمیکردیم ک حلش کنیم 😒 منم تو تنهایم فقط گریه میکردم 😔 چون ما متاسفانه سریع صدامون بالا میره و مشکلو بزرگ تر میکنیم😩 من گفتم چیکار کنم ک آشتی کنیم 🤔 با توجه با ایده های شما گفتم از ایده متن استفاده کنم براش تو یه برگه نوشتم "لطفا به رفتار این دو روزت فکر کن و خودتو اصلاح کن .من تنها چیزی ک ازت میخوام احترام و توجه همین "😔 و برگه رو زدم ب یخچال ک صب پاشد بخونه 😊 فردا دیدم نوشته ک " خیلی دوستدارم بخدا .توم خودتو اصلاح کن احترام برا توام هست" بعدش ک دیدمش باهمون دوستدارم همه چی از دلم بیرون رفت و فکر کردم ک واقعا منم اشتباه کردم. فقط اون مقصر نیس بعدشم اصلا ب رو خودمون نیاوردیم ک چیشده و باهم خوب شدیم 🙂 از ایده متن استفاده کنین ک معجزه میکنه 😉 ایشالا خوشبخت باشین همگی 😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام همراهان گرامی کانال، امیدوارم سال خوبی شروع کرده باشید، یه خاطره بگم از دوران دبیرستان، سال دوم یا سوم دبیرستان بودیم، ادعامونم میشد تو مدرسه، یه روز نمیدونم چه فازی داشتم، استین رکابی پوشیدم و کاپشن روش پوشیدم رفتم مدرسه 🤔😄، خلاصه زنگ تفریح رفتیم تو حیاط، دیدیم مدیر مدرسه با چنتا بچه ها، بیل و کلنگ به دست دارن یه کاری انجام میدن، فک کنم یه جایی لوله اب شکسته بود میخواستن بیارنش بیرون که تعمیرش کنن، از اونجایی که منم ادمی هستم که وقتی میبینم یکی داره یکاری انجام میده نمیتونم بی تفاوت باشم، رفتم کلنگ برداشتم و شروع کردم کلنگ زدن 💪، کار کردن همانا و داغ کردن همانا، حالا هر چی مدیر و بقیه میگن کاپشنتو دربیار گرمت نشه، من میگم نه ، گرمم نیست، راحتم 😄😄، خدا رو شکر دیگه زنگ کلاس و رو زدن فرار کردیم به سمت کلاس، ولی تجربه ای شد که دفعه دیگه درست لباس بپوشم 🤣🤣🤣 پسر بوشهری هستم ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 یبار که مامان خانم رفته بود خونه داییم چند روز مونده بود اونجا من و داداشمو گذاشته بود خونه پیش بابام ما رفتیم کوچه بازی کنیم که یه بچه گربه پیدا کردیم با خودمون آوردیم خونه بابام همینکه اینو دید کلی به ما فحش داد که چرا اوردینش خونه ببرید بندازید همونجا که پیداش کردین ماهم گوش ندادیم تا آخرش عصبانی شد اومد گربه رو ازمون گرفت پرت کرد تو کوچه 😒 به ما هم هشدار داد که وای به حالتون اگه ببینم رفتین سراغش، مریض میشید و کثیفه و... از این حرفا، آقا ما دوتا هم نقشه کشیدیم که چیکار کنیم چیکار نکنیم چطوری به بچه گربه کمک کنیم یه دفعه من یه فکری به سرم زد به داداشم گفتم من به بهانه خرید میرم تو کوچه بعدش تو بیا پشت پنجره اتاق که به کوچه باز می‌شد من گربه رو از پنجره میدم دست تو وقتی خودم از در بیام تو بابا میبینه که گربه دستم نیست بعدشم میبریمش پشت بوم قایمش میکنیم اونم گفت حله 😂 من اومدم کوچه و گربه رو پیدا کردم رفتم پشت پنجره اتاق هی آروم صدا میزنم میثم میثم میبینم خبری نیست خلاصه با یه دست گربه با یه دست میله پنجره رو گرفتم مثل این پارکورکارا 😂 به زور خودم و رسوندم بالا که ببینم میثم کدوم گوریه که بالا رفتن من همانا و چشم تو چشم شدنم با بابام همان 😂😂😂 نگو بابام از نقشه ما بو برده نزاشته میثم بیاد خودش اومده 😆 از همون بالا از شدت خنده دستم ول شد و ولو شدم تو کوچه 😝 انقدر صحنه خفنی بود که بابامم نتونست جلو خندش و بگیره و 3 تایی غش کرده بودیم 😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یه بارم تو بارداری رفتم دکتر برای چکاب خیلی شلوغ بود خیلی طول کشید من تنها رفته بودم ولی بیشتر خانم ها همراه داشتن یه خانم بود مادرش مدام بهش خوراکی میداد با هر خوراکی هم یه کم شربت انبه خنک میخورد 😢😢بعد به طرف خانم ها که نزدیکش بودن می‌گفت آخی جیگرم حال اومد من فقط شربت انبه😋😋😋😋حالا از مغز ها میوه نمیدونم دیگه چی همه رو میخورد خانمام این طور نگاش میکردن😒😒😒😒آخی همه میگن بچمم پسره گرمه براش خوب نیست خلاصه نوبتش شد رفت ولی من آنقدر هوس اون شربت کردم که اصلا هربارم شربت انبه نوشیدم انگار فکر میکردم اون فرق داشت😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
یکیم رفتیم باغ وحش قفس میمونا که رسیدیم خواهرشوهرم از کیفش بادوم زمینی میاورد مینداخت جلوش بخوره منم همش چشم به میمونه بود یهو یه پسته انداخت اونورتر منم فکر کردم داده پسرم پرت کرده بد انداخته گفتم گردنت نشکنه چرا دور پرت میکنی اینارم ترکی میکفتم یهو برگشتم دیدم یه اقایی وایساده پیشم.صورتشم قرمز شده دیگه نمیدونم خجالت کشیده بود یا خندش.یواش از کنارش کشیدم کنار رفتم گم شدم دیگه خواهرشوهرم مگه جمع میشد از زمین.تازه بعدش با موتور داشت میومد دنبالمون.شوهرم میگه میخواد مطمئن بشه تو رفتی 😂😂😂 فرداشم رفته بودیم امپول خواهرشوهرمو بزنیم اونجام دیدمش هر سریم جیم میزنم منو نبینه مامان یزدانم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیاله های سفید و بی روحتون رو اینجوری خوشگل کنید •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
࿐⃕📎•° راز تمیز شدن لباس‌ها که هیچکس بهت نمیگه 𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒𓂃˒ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳ تجربه و تغییر مثبت در زندگی 🌹 😂 خواهرم تو یه شرکتی کار میکرد که خیلی براشون مهمون خارجی میومد. یه بار یه آقایی از اروپا اومده بوده شرکتشون. این آقا دسشوییش میگیره و میره دسشویی. حالادسشویی هاشون هم ایرانی داشته و هم فرنگی. گویا ایشون هوس میکنه از دسشویی ایرانی استفاده بکنه. وقتی میاد بیرون خطاب به جمع کثیری از کارمندا میگه که "چقدر مدل دستشویی های شما راحت هست که آدم میتونه قشنگ بشینه و پاهاشو دراز کنه" ☺️ قیافه ی کارمندا رو خودتون تصور کنین 😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
کارت دعوتی از جانب خدا 💌👌 ورود شما به این کانال اصلا اتفاقی نیست شما توسط خداوند انتخاب شده اید زیرا سرنوشت باشکوهی در انتظار شماست😍😍 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3007447200C28ffc29b4d 💗🌿 👇 https://eitaa.com/joinchat/3007447200C28ffc29b4d ازدست ندیدفوق العاده است👌 دمی باخدا هم نشین باشیم🙏 😊
🔴 سلام اعضای محترم صادقانه میگم درایتا کانال زیاده لینک یکی از مفیدترین کانالهای ایتا که خیلی به خدا نزدیک است رو آوردم حتما عضو بشید https://eitaa.com/joinchat/3007447200C28ffc29b4d پیشنهاد ویژه..😍☝️☝️ ☝️