eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.9هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سلام در مورد چالش مشاغل خانگی ماه رمضان سه سال پیش تو گروه خرید خانم ها شهر ما یه خانم فروش بنفشه آفریقایی گذاشته بود من با همسرم رفتم خونشون برای خرید خدا شاهده یه آپارتمان 70 متری توی سالن کنار پنجره چند تا استند گل گذاشته بود خودش مهتابی درست کرده بود از لوازم برقی وسایل برقی خیلی باریک که توش لامپ ها کوچولو بود گرفته بود وبالای گلها تن استند گذاشته بود اصلا اینقد بنفشه داشت از این گوشه کنار پنجره تا پیش در انگار باغچه بود من موندم توی این فضای کم ماشالله چه کرده بود. خیلی قشنگ انگار یه باغچه سبزی خوردنه بعدی هم یکی از دوستام هم تو روستا ساکن هستش درس خوند و کار نتونست بگیره و قسمتش ازدواج هم نشده ایشون هم پشت حیاط منزلشون یه گلخونه ی کوچولو درست کرده و الان گلهاشو می فروشه عروس دایی من هم ازفضای مجازی کیک تولد یاد گرفته و درست می کنه می فروشه جاری خواهرم هم حتی یه کانال برای فروش کیک و کاچی و حلوا داره. ایشون هم توی فضای مجازی یاد گرفته دختر خواهرم هم آرایشگری یاد گرفته بعد ليسانس حسابداری😂😂😂😂 الان ازش یه اندک در آمد داره تو خونه و بازهم همسایه ما تو خونه خیاطی می کنه یه خواهرم فروشندگی اینترنتی لباس منزل 💐 خودم هم در خونه گل آپارتمانی زامفولیا و سانس کوچیک و ارزون مثلا ده تا دارم بزرگتر که شد می فروشم باز هم برام تفریح هستش هم یه درآمد اندک •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💕💕 سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود. اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم! نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه! اما خبری از پول نبود… به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!! گفت: به قیافه اش نگاه می کنم! گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت حالا خدای من من مسیر زندگیم رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت خدایا ما رو می رسونی؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟ الهی و ربی من لی غیرک . •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلااااام و صد سلام فاطمه جان ودوستان من یه دختر پنج ساله دارم، دیروز با ناراحتی وجدیت تمام اومد پیشم، ازش پرسیدم چراناراحتی ؟ میگه چون تو منو دوست نداری! گفتم من عاااااشقتم گفت نخیر اگه دوستم داشتی منو دوم به دنیا نمیاوردی داداشو بیشتر دوست داری که اول به دنیا آوردیش🥴 امروز صبحم پسرم میگه خوش بحال هرکی نمیخواد درس بخونه، خانم میگه خوب معلومه هرکسی این آرزو رو داره آخه فسقل خانم شما حالا پیش دبستانیتو برو تابعد ببینیم نظرت راجع به علم ودانش چی میشه🤓 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام و وقت بخیر یه روز با پسر کوچیکم👶 رفته بودم بیرون و کلی کار هم داشتم و قرار بود عصر برای مدرسه پسرم👦 جشن برگزار بشه . منه چشم سفید هم مقداری از کارها رو تقبل کردم. خلاصه کنم وقتی برگشتم خونه ساعت⏰ دوازده بود و یادم اومد ای دل غافل کلیدم 🔑رو یادم رفته . رفتم مدرسه پسرم کلید🔑 رو ازش بگیرم میگه‌:< مامان دیروز گرفتی دیگه بهم ندادی منم کلید ندارم> . برگشتم خونه، زنگ📞 زدم همسرم که کلید ندارم کی میای میگه:< من که هنوز سرکارم (یه شهر دیگه سرکار بود و تا شهر خودمون دوساعت فاصله بود) و حالا حالاها هم نمیتونم بیام تاکسی🚖 بگیر برو خونه بابات تا بیام >|. ولی کارای جشن مونده بود .یه فکر به ذهنم رسید یه نگاه به سر کوچه کردم یه نگاه به ته کوچه کردم و مثل گربه🐈 از دیوار رفتم بالا و چون خونمون طبقه دومه یه مقدار سخت بود ولی بلاخره تونستم و در رو برای پسرم باز کردم میبینم کنار دیوار وایستاده و داد میزنه:< منو هم از دیوار ببر مامان> . فکر کنم همه فهمیدن من از دیوار رفتم بالا . وقتی برای شوهرم تعریف کردم یه بادی به غبغب انداخت و گفت :<بهت افتخار میکنم😍> انگار حالا چیکار کردم😂😂 چش قشنگ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطمه هستم 🤗 اینجا چی داریم؟🤔 سوتی های زنانه🥴 یواشکی های خانومانه 🤫 خاطرات شب عقد😥 خاطرات عروسی🤩 خاطرات اولین آشنایی 🥰 چالش سرگذشت😭 لیست داستان های کوتاه 😊👇 👇 https://eitaa.com/23966926/1172 👇 https://eitaa.com/23966926/1474 👇 https://eitaa.com/23966926/1670 👇 https://eitaa.com/Adamvhava/1889 بخش دوم داستان راهیان داستان تیدا
-تابستان؟ به اشتیاق کودکانه می‌ماند، به جسارتِ زمین، به سماجتِ آفتاب، به سبزینگیِ برگ، به رویش هزار باره‌ی گیاه. تابستان به صدای عبور آرامِ آب می‌ماند، به آوای شبانه‌ی جیرجیرک‌ها، به وزش باد از میان برگ‌ها، به سرخوشیِ کفشدوزک‌ها، شاپرک‌ها، زنبورها... تابستان، به آغوش مادرانه می‌ماند، گرم است و پناه دهنده، سبز است و امیدبخش، ژرف است و لطیف... تابستان آرام است، انگار دخترکی عروسک‌هاش را در گرمای یک بعد از ظهر داغ، زیر سایه‌ی درخت نارون نشانده، چای ریخته و مادرش را به مهمانیِ کودکانه‌اش دعوت کرده. همینقدر ساده، همینقدر آرام، همینقدر صمیمی همینقدر خوب. طوفان سلاااام اولین روز تابستونتون بخیر😍❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام سلام صدتا سلام به فاطمه‌ی عزیز و اهالی سوتی‌ ده 😍❤️ خوب این شوهر ما از وقتی اینستا نصب کرده داداشمو بیچاره کرده میگید چرا خوب میگم‌چرا😜 هر فیلمی ببینه میفرسته براش یعنی روزی دو سه تا فیلم می‌فرسته داداشم‌گفت آبجی بابا به خدا دایرکت خودم جای سوزن انداختن نیست شوهرتم هی از صبح تا شب فیلم می‌فرسته😂😂😂 یه روز یه فیلمی بود از دعا و نیایش مذهبی داداشم همونطوری فیلم و باز نکرده ندیده چن تا استیکر خنده فرستاده بود براش که یعنی دیدم خیلی هم خندیدم😂😂 شوهرم‌گفت بیا ببین داداشتو واسه چی داره می‌خنده آخه این فیلم‌خنده داره گفتم والا اصلا باز نکرده اینقده واسش خنده دار فرستادی دیگه کلافه ش کردی بسه مرد حسابی 😂😂 یه مدتم داداشم بلاکش کرده بود می‌گفت محمد رو گم‌کردم پیداش نمیکنم😂😂 بعد مدتی از بلاک درش آوردو شوهر ماهم البته به حول وقوت خودش باقیست وهنوزهم همونطور رگباری براش میفرسته😂😂 دوستدارتون شرمین😘 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام در رابطه باسیاست همسرداری😍😍 همیشه در همه مواقع راستگو باشیم😊😊 _اختلاف و دعوایی که بین زن وشوهر هست رو باید خودشون حل کنن ونباید به خانواده ها گفته بشه😡😡 _محبت به همسر وبچه هاتون یادتون نره🥰🥰 _سعی کنید تو خونه لباس تمیز و مرتب بپوشید حتما نباید لباساتون نو باشه_خونه تمیز ومرتب باشه _وقتی زن آرامش داشته باشه این آرامش رو به تمام اعضای خانواده انتقال میده☺️☺️_به شوهرتون حس قدرت بدهید ودر برابر ه کاری که انجام می‌دهد جلوی بچه ها ازش تقدیروتشکر کنید😘😘_تولد وروز مرد براش کادو بخرید شده حتی یه جفت جوراب😂😂_ به شوهر و خانواده شوهر بی احترامی نشه چون حرمت ها از بین میره😔😔_از خانواده شوهرجلوی شوهرتون بدگویی نکنید😶😶 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🍃💕 اگر دائما فقط جنبه های منفی همسرت را ببینی؛ گفتن دوستت دارم کاری را پیش نمی برد!!! 👈 چون با این کار بدتر ارزش خود را پایین می آورید و به راحتی او متوجه می شود حرف هایتان از ته دل نیست. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ﺗﻮﻯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﯿﺶﺑﯿﻨﯽ ﻧﯿﺴﺖ! ﺍﯾﻨﻮ ﺗﻮ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺧﻮﺩم ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻢ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ. ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻡ، ﺍﺻﻼً ﻓﮑﺮ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻧﻤﯿﺸﻪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻬﺘﺮﺵ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻭﺍﺳﻪ ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ بی تابی و ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺣﺘﯽ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺧﻢ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺖ... ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ همیشگی ﻧﯿﺴﺖ... ﭘﺲ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺎﺩﯼ، ﺍﺯ ﺷﺎﺩﯾﺖ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮ؛ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﻏﻤﮕﯿﻨﯽ، ﺑﺪﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻮ ﺭﺍﻩ ﺩﺍﺭﯼ... بوی تابستون میاد ❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام بر فاطمه جان عزیزواهالی سوتی✋✋خوبین عشقولیا❤️❤️چندروز پیش رفتیم بیمارستان عیادت خالع شوشو....( براشفاش صلوات...) بعد از اون طرف برگشتیم....شوشو گفت بریم چرخی تو بازار بزن....رفتیم گشتیم اینا.خلاصع شوشو‌گفت سری ب دوستت بزن...تو پاساژ مغازع دارع....این گودزیلامم ...پلع برقی خوشش میاد...زیاد ندیدع...اقا تا دید جلو‌ملت داد میزد...من سوار اینا کنین...خودشون را میرن😂😂شوشو هم چندبار بالا ....پایینش کرد...بازم میگفت بریم...مغازع دارا هم اینجوری😄😄😄بودن...گذشت اومدیم شوشو گفت وایسا برم ماشین بیارم...منم بچع کوچیکم گفتم مریض نشع گرما...الکی رفتم تو مغازع ای در مورد روفرشی پرسیدم....بعد گودزیلا گفت خب بخر مامان....منم پول نداشتم...گفتم باشع حالا داریم تابعد...نع گذاشت نع برداشت گفت اونا کع کهنع ان مال اینا نو....بخر😂😂😂مغازع دارع پقی زد زیر خندع😂😂😂اینم از ابرو ریزی دهع ۹۰....z.a •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•