eitaa logo
آدم و حوا 🍎
41.8هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
💠ﻭَﻟَﻘَﺪْ ﻣَﻜَّﻨَّﺎﻛُﻢْ ﻓِﻲ ﺍﻷَﺭْﺽِ ﻭَﺟَﻌَﻠْﻨَﺎ ﻟَﻜُﻢْ ﻓِﻴﻬَﺎ ﻣَﻌَﺎﻳِﺶَ ﻗَﻠِﻴﻠًﺎ ﻣَّﺎ ﺗَﺸْﻜُﺮُﻭﻥَ 💠 ♦️ﻫﺮ ﮐﺲ ﺑﺎ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺁﯾﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﺖ ﺧﺎﻟﺺ ﻭ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭ ﻣﻌﻨﯽ ﺁﻥ، ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻧﻤﺎﺯ ﺟﻤﻌﻪ ﻓﺎﺭﻍ ﺷﻮﻧﺪ ﺑﻨﻮﯾﺴﺪ ﻭ ﺩﺭﻣﻨﺰﻝ ﺧﻮﺩ ﯾﺎ ﺩﮐﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰﺩ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺮ ﻭﯼ ﻓﺮﺍﺥ ﮔﺮﺩﺩ ﻭ ﺑﺮﮐﺖ ﻭ ﺧﯿﺮ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﺭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﺛﺮﻭﺕ ﻭ ﮐﺎﺳﺒﯿﺶ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺗﺠﺎﺭﺕ ﺳﻮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﯿﻨد🔺 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• برا دوستانی که نیاز دارند بفرستید و در ثواب اعمال شریک شوید
✳️ اوايل ازدواج شوهر من خيلي با دوستاش بيرون ميرفت. خيلي با اونا بود. حتي اگر باهم بوديم وقتي دوستاش زنگ ميزدن يا پیام ميدادن، ميرفت! 😳 اوايل من با ، و.... پيش رفتم اما فايده كه نداشت، هيچ! بدترم شد. انقدر اين مشكل جدي شد كه تصميم به جدايي گرفتم. تااينكه يه روز خيلي فكر كردم. گفتم كنم! يه بار كه دوستش زنگ زد. اونم طبق معمول رفت. من بجای قهر، توي ارامش از خوبياش گفتم. بعد گفتم: عزيزم! من اصلا دوست ندارم تنهام بذاري. بعد دوباره ازش كردم و قربون وصدقه رفتم. 🌹 يعني خواسته مو بين دوتا تعريف گفتم.🌹 با یه بار نتيجه نگرفتم، با چندبار چرا. 😍🙏 الان خداروشكر شوهرجوني هفته اي يك بار "شاید" بره پیش دوستاش.😉 ✍استفاده از فن بیان و سیاست زنانه، معجزه میکنه. خواسته تون رو مستقیم ولی در ارامش مطرح کنید. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌺🌼🌺🌼🌺🌼 ✳️ از این جملات ساده اما پرتاثیر میتونید در رابطه با همسرتون ایده بگیرید: (تو تماس های تلفنی ، تو پیامک ها ، تو یادداشت هایی که کنار خوراکی ها و... براش میذارید ، تو آینه نویسی هاتون و...) ❤️تو تحقق رویاهای منی، ❤️آغوش تو سرکوب هیاهوی جهان است، ❤️همه خستگیات به جونم، ❤️تنها حامی و تامین کننده منی، ❤️من مال توام هرکاری دوست داری با من بکن، ❤️همسر تو بودن عین خوشبختی ست، ❤️عجب پدری خواهی شد، ❤️جیبهایت پر از پول حلال رئیس خانه، ❤️تو بهترین لذت دنیایی واسه من، ❤️سایه پر مهرت تا همیشه رو زندگیمون مستدام باد، ❤️روز پربرکتی رابرات آرزو میکنم، ❤️چجوری خوبی های تو را جبران کنم، ❤️تا ابد مدیون دستان گرم و پر تلاشت هستم، ❤️زیر سایه مردونت جام امنه و خوشبختم، ❤️هر روز که میگذره پشتم به وجودت گرم تر میشه عشق من ❤️من قدر این همه زحمتی که برای زندگیمون میکشی را میدونم، ❤️خداراشکر که تورو دارم •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ سلام ب خانومای گل کانال🌹🌸 میخواستم چندتا تجربه بگم که خودم انجام میدم.☺️ البته هرمردی یه سری خصوصیات اخلاقی داره. 1⃣من همیشه وقتی درخواستی از اقایی دارم میگم بهتره این کار رو انجام بدیم. البته خودت میدونیا. تو بهتر میدونی.😘 2⃣ من و پدرشوهرم تو یه ساختمون زندگی میکنیم. خوردو خوراک باهمه. مثلا وقتی تو پله یا راهرو می بینمشون، بعد از سلام دست میدم به پدرشوهر و مادرشوهرم. 3⃣ درسته یه موقعی تیکه مادرشوهرم میندازه که امکان داره خودمم مقصر باشم ولی همون جا جواب میدم.😎 چون اگه تو دلم بمونه باعث میشه با شوهرم بد خلقی کنم ک البته شرایط رو بهش گفتم و گفت: با اینکار رو بکن.😊 4⃣ من همیشه تو ی جمع شوهرمو تحویل میگیرم (براش میوه پوست میکنم، پیشش میشینم، به حرفاش با دقت گوش میدم و ...) که باعث شده مادرش به خواهرش بگه: نگااااه کن از زن داداشت یاد بگیر، چطور به شوهرش میرسه.😌 جلو خودم میگه ها!😂 5⃣ برا شوهرم میرقصم و بعضی جاها که حرفای عشقولانه میزنه مثلا (عروس چقد قشنگه: خودمو نشون میدم، دوماد چقد قشنگه:دلبرجانو نشون میدم که باعث میشه بخنده.😁😉) زندگیتون سرشار از عشقو محبت🌹❤️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام 🙂 میخواستم ی سوتی ک چند روز پیش دادم رو تعریف کنم😅 ما همگی باغ دایی پدر شوهرم دعوت بودیم بعد اونجا ۳۵ نفر بودیم ک بیشترشون رو من نمیشناختم🤷‍♀😅 خلاصه اینکه ما رسیدیم و من با جاریم جلو در سلام کردم اومدم داخل با بقیه سلام علیک کنم چون همه محجبه بودن تند تند داشتم سلام میکردم ک دوباره ب جاریم سلام کردم 🤣🤦‍♀ اخه جاریمم محجبه ست فکر کردم فامیلایی ک نمیشناسم 😅 یهو جاریم جلو همه گفت خوبی تو جلو در با من سلام علیک کردی 😄 منم از اونجایی ک جلو همه ضایع شده بودم وسوتی داده بودم گفتم اخه جلو در بوست نکردم خواستم باهات روبوسی کنم 😅😅 واینگونه من سوتی خودم رو جمع کردم 🤪🤪🤪 ولی خدایی خیلی سخته بود من هول بودم ب همه سلام کنم از هر اتاق یکی میومد بیرون 🤦‍♀🤦‍♀😂😂😆😆😆 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی بابام مدام امید میداد حرف میزد که رو زبانت کار کن، بعد که پات بهتر شد برو کلاس زبان
داستان زندگی ترس رو از تو چشمای سهیل میتونستم بخونم از سکوتی که کرده بود رسما خودشو کثیف کرده بود، بهنام حرفارو شنیده بود و همون شب انقدر ترسیده بود که به خواهرم پیام داده بود با ستاره کار واجب دارم گوشی رو بده بهش، سارام نوشته بود باز چه کلکی تو کارته باز چه پاپوشی؟ که گفته بود بخدا هیچی التماست میکنم فقط گوشی رو بده بهش اون حرف نزنه من حرف میزنم، خلاصه خودم زنگ زدم گفتم چته؟ باز چه نقشه ای داری؟ گفت ببین سهیل نمیدونه بهت زنگ زدم گفتم باشه منم باور میکنم گفت بخدا نمیدونه گفتم زر نزن و قطع کردم، دوباره و سه باره زنگ زد برداشتم گفتم چی میخوای؟ گفت میخوام راستشو بگم، ببین به بابات بگو به من کاری نداشته باشه، من از بی پولی مجبور شدم، من بابت تک تک این بلاهایی که سرت اومد و آوردم پول گرفتم، ولی بد بازی ای شد، عمم که اون روز تو کلانتری بیهوش شد تازه الان آوردنش بخش ولی حالش زیاد جالب نیست، سهیلم که اینجور کتک خورده ولی بخدا من بی گناهم، گفتم این حرفارو حاضری بیای دادگاه بگی؟ گفت بخدا من این وسط گیر کردم از سهیل میترسم، میترسم پای خودم گیر بشه، ولی بذار از اولش بهت بگم که چی به چیه، تازه نقشه های بدتر از اینم بود همه رو برات میگم بخدا، به شرطی که قول بدی بابات به من کاری نداشته باشه، همین امروز دیدم شیشه های ماشینمو یکی خورد کرده مطمئنم از طرف بابای توعه، گفتم اهان پس میخوای از زیر زبون من حرف بکشی وگرنه به فکر منم نیستی صدامو داری ضبط میکنی که من بگم آره و بعدم بری شکایت کنی؟ بابای من از صبح تا حالا با من بوده! تهمت نزن بهش… ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
خانواده عمم برا پسرشون اومده بودن خاستگاری من 😉(منم دختر خجالتی که تاحالا با هیچ پسری حرف نزدم )روزی که اومدن قرار عقد بزاریم برای اولین بار گفتن برید با هم حرف بزنید منکه خجالت میکشیدم تموم حرفامو به مامانم گفتم که بهش بگه واسه همین مامانم رفت باهاش حرف بزنه😂 تو آشپز خونه بودم که یه دفعه دیدم مامانم صدام میزنه بیا تواتاق حالا منم مثل این جن زده ها داشتم میرفتم تواتاق که پام به فرش گیر کرد و نزدیک بود بیفتم تو بغل آقای داماد ولی خداروشکر مامانم دستشو آورد جلو منو گرفت😆 مامانم یکم برامون سخنرانی کرد (مامانم سخنور خوبیه من نمیدونم به کی رفتم😅)بعد رفت حالا من بانگاه التماس وارانه نگاه مامانم میکردم و میگفتم مامان نرو من😩😞 مامانم😕🤨 داماد😳🙄 میخواستم حرف بزنم صدام میلرزید با صدای لرزان یه چیزایی گفتم ولی راستش خودم نفهمیدم چی گفتم ولی مشخص بود به سختی جلوی خندشو گرفته😂 چند ماه بعد از اینکه عقد کردیم بهم میگه اون لحظه مگه جن دیده بودی که اونقد میترسیدی🤣🤨بعد گفت وقتی رفتیم خونه ازم پرسیدن چی گفت منم گفتم هیچی بیچاره رو ویبره بود🤣🤣 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
درخواستی/ 🔱 موفقیت در امتحانات و کنکور 🔹سوره ناس را هفت مرتبه بخوانید و به شصت دستتان بدمید ( فوت کنید ) سپس به برگه امتحان هم بدمید و شروع به جواب دهی کنید. 🔹مقداری نمک برداشته ۷۰ مرتبه ( الکبیر ) را بخوانید و به نمک بدمید سپس داخل یک پارچه قرار دهید ( پارچه سبز سیدی مناسب هست ) و همراه خود نگه دارید . 🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
این مال خودم نیست یکی از اقوامه بنده خدا یه روز اومد منو برسونه تو راهش من کفشمو تمیز کرده بودم دستام تمیز نبود گفتم دستمال مرطوب تو ماشینت نداری ، گفت از اون بهتر یه کرم دارم صابونه بدون نیاز به شستشوعه ما هم گفتیم به به دیگه ، خیلیم جدیه بیچاره کرمو داد منم اونقدر که بهش نمیومد اینقد خنگ باشه سریع باز کردم زدم به دستم داشتم میمالیدم به دستم یهو به خودم اومدم دیدم این که اسکرابه صورته 🤣🤣🤣🤣🤣🤣 هیچی دیگه عاقا این دونه های اسکراب رفته بود زیر ناخن ما هر چی دستمال میکشیدیم پاک نمیشد دستم از قبلشم کثیف تر شده بود من مرده بودم از خنده اون بیچاره هم اب شد گفت قسم بخور به هیچکی نگی 😁 منم قسم خوردم اما گذاشتم تو کانال 🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ من 29 سالمه و اقامونم 32 و دوتا فرزند داریم. تجربم اینه که اگه متوجه همسرتون شدین، به روش نیارید و رو بیشتر کنید. ببینید کجا کم گذاشتین، جبران کنید. من سه ماهه باردار بودم که متوجه خیانتش شدم. سرصدا و ابروریزی کردم پیش خانواده ها، ولی بدتر شد. گفت: اون خانم رو دوست دارم. میخوام باهاش باشم. ❌ چون ابروش رو پیش خانوادش بردم، هرچی از من میدونست وهرچی توی ده سال زندگی درباره خانوادش گفته بودم، بهشون گفت. شبا میرفت تو اتاق در رو می بست، شروع به پیام بازی میکرد. منم پشت در قفل میکردم. بعد یک ماه ، و توی یکی از دعواها گفت: ❌ همیشه شلخته ای. هیچ وقت با من بگو بخند نکردی. دائم میزنی. تو حتی با خانواده خودتم نمی تونی بسازی... وای! اینا بد و بیراه نبود، اینا بود. از اون به بعد باب میلش شدم. من لباس کهنه تو خونه یا مهمونی میپوشیدم تا پس انداز کنیم، خونه بخریم! ✅ رفتم هرچی لباس کهنه بود، ریختم سطل اشغال و یک رژ، کرم و ریمل خریدم. از همه مهمتر اخلاقم رو بهتر کردم. اول شروع کردم با بچه‌ها کردن و خندیدن. دخترم ذوق میکرد. میگفت: مامان! همیشه میشه اینجوری باشی؟ حواسم اصلا به تنهایی دخترم نبود تو این چند سال. ✅ بعد چند روز وقتی با بچه‌ها میخندیدیم، دیدم شوهرم اومد قاطی بازی ما شد و اینجوری شد که اون خانمه رفت پی کارش و الان خیلی خوشبختم 😄😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام !!! منو همسرم قبل ازدواج همکلاسی بودیم همدیگرو دوست داشتیم ولی خوب هر دو مغرورتر از این بودیم که به زبون بیاریم منم چون دوسش داشتم جلوش هول می‌شدم نه که بقیه وقتها سوتی ندما ولی جلو این دیگه سر تا پا فقط سوتی بودم🤪 قرار بود اونروز یه قسمتی از مقاله م رو براش توضیح بدم که دل درد گرفتم شما تصور کنید با لپ های باد کرده و دست به دلم براش توضیح دادم اونم خجالتی بنده خدا سرخ شده بود قشنگ فهمیده بود چمه🙈 میگفت بیا برو بشین کنار بخاری حالت خوب شه🥲 رفت ابمیوه گرفت برام. تا یه ماه نه من به اون نگاه می‌کردم نه اون به من. آخه کنار بخاری رفتنم هم دردسر داشت خوردم به بخاری لوله‌ش دراومد مجبور شد همونجور داغ و داغ لوله رو بگیره دستش جا بندازه. الانم بهش میگم چرا من رو با این همه سوتی انتخاب کردی میگه چون حس کردم زندگی شادی برام می‌سازی با سوتی هات😐😐😐شما بگین الان من نباید حس کنم بمن گفته دلقک؟😐☹️🤪🤣🤣🤣 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
از قدیم الایام گفتند"دعوا زندگیه!" ما این موضوع را زیر سوال نمیبریم. زیرا به نظر میرسد دو انسان با و علایق متفاوت در زندگی مشترکشان به مشکلی برنخورند. اما یادتان باشد در دعواها 👇 : ⛔️حرف زدن از کارهایی که بعدا از گفتنشان میشوید ممنوع ⛔️فحش و ممنوع ⛔️ و کوچک کردن ممنوعیت •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•