eitaa logo
آدم و حوا 🍎
40.6هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
2.9هزار ویدیو
0 فایل
خاطره ها و دل نوشته های زیبای شما💕🥰 همسرداری خانه داری زندگی با عشق💕
مشاهده در ایتا
دانلود
آدم و حوا 🍎
🕊 کمک به جراحی پا #دختر_بچه_معلول سه ساله 🏮دختر بچه سه ساله از بدو تولد مبتلا به کلات فوت شدید هر د
این طفل معصوم برای اینکه بتونه راه بره به کمک ما برای درمان و جراحی نیاز داره !! در حد توان سهیم‌ باشید...💞 مجموعه جهادی مورد تایید کانال ماست؛ با خیال راحت همراهی کنید 🙏 از بپرسید👇 https://eitaa.com/S7QfvmVIh2MaXNEm
۲ مهر ۱۴۰۳
🌸صلوات، نورے در بهشت است. 🌸صلوات پل صراط است. 🌸صلوات، شفیع انسان است. 🌸صلوات، ذڪر الهے است 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸 🕊️🕊️🌾🌸🌾🕊️
۳ مهر ۱۴۰۳
به خدا ایمان داشته باش و به هر چیزی که سر راهت قرار میدهد از ته قلب مطمئن باش، همه چیز سر جای خودش خواهد رفت ... 🌸حَسبُنَا اللهِ نَعم اَلوَکَیل 🌸 🕊🕊🌾🌸🌾🕊🕊
۳ مهر ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی 🌹 ســلــام خــانــم هاے عــزیــز یــڪ تــجــربــه خــیــلــے ســخــت تــو زنــدگــیــم دارم ڪــه دوســت نــدارم بــراے هیــچ دخــتــرے پــیــش بــیــاد مــن در ســن ڪــم تــو اوج نــوجــوانــے بــه اجــبــار پــدر و مــادرم مــجــبــور بــه ازدواج شــدم از زنــدگــے مــیــگــذره دارم زره زره آب مــیــشــم ارزوے مــرگ دارم همــیــشــه هر روز دارم گــریــه مــیــڪــنــم ڪــه چــرا پــدر و مــادرم بــا مــن ایــن چــنــیــن ڪــردن خــیــرے از زنــدگــیــم نــدیــدم چــقــدر دلــم مــیــخــواســت ڪــه همــســر م رو خــودم انــتــخــاب ڪــنــم و دوســتــش داشــتــه بــاشــمــ😔 وقــتــے ایــده هاتــون رو تــو ڪــانــال مــیــبــیــنــم همــش فــڪــر مــیــڪــنــم ڪــه اگــر مــنــم همــســرم رو دوســت داشــتــم ایــن ڪــار ها رو مــیــڪــردم ولــے حــیــف ڪــه ایــن چــنــیــن نــیــســت خــانــم ها چــنــد تــا تــوصــیــه دارم بــراتــون اول هیــچ وقــت نــذاریــم دخــتــرے بــه خــانــواده ازدواج ڪــنــه هر چــنــد ڪــه مــوقــعــیــتــش خــوب بــاشــه دوم ایــنــڪــه اگــه همــســرتــون رو دوســت داریــن هر ڪــارے بــراے خــوشــبــخــتــیــتــون بــڪــنــیــد و از هیــچ ڪــارے دریــغ نــڪــنــیــد ســوم ایــنــڪــه حــیــف ایــن زنــدگــے پــر از عــشــقــتــون نــیــســت ڪــه دعــوا یــا نــاراحــتــے بــیــنــتــون پــیــش مــیــاد ڪــلــا دعــوا و بــحــث هاے الــڪــے رو ڪــنــار بــزاریــن و عــاشــقــانــه زنــدگــیــتــان رو بــڪــنــیــد هیــچ چــیــز تــو زنــدگــے مــشــتــرڪ بــهتــر از دوســت داشــتــن نــیــســتــ و خــواهشــم از دخــتــر خــانــم هاے گــل ایــنــڪــه تــا مــطــمــئن نــشــدیــن ڪــه خــواســتــگــارتــون رو دوســت داریــن هیــچ وقــت بــاهاش ازدواج نــڪــنــیــد چــون مــن شــوهرم رو دوســت نــدارم و برام یه غریبه س. از همــتــون مــیــخــوام بــرام دعــا ڪــنــیــد ڪــه خــدا بــه مــن آرامــش بــده انــشــأالــلــه ڪــه همــیــشــه شــاد و خــوشــبــخــت بــاشــیــنــ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
💃💃💃💃 خیلی از آقایون وقتی میخوان بیان خونه، 👈زنگ میزنن میگن: خانم من دارم میام خونه، چیزی لازم نداری؟!😃🙂 👈 در جواب دلبری کنید و بگید: بعله،😍🙈 ی مقدار عشق و کلی محبت 😉 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 سلام من ۲۱ سالمه و اقاییم هم ۲۱. ما یه دختر ۲ ساله داریم. الانم باردارم. زندگی رو سخت نگیرین و اصلا فشار نیارین. من هنوز با مادر شوهرم زندگی میکنم و استقلال توی زندگیم ندارم اما یه بارم به اقایی نگفتم جدا شیم. فقط وقتی بحث پیش میاد، خودمو مشتاق نشون میدم. فک میکردم اقاییم اصلا حواسش نیست. خیلی هم با خودم غر میزدم که کی میخواد تموم بشه؟ البته غر هام رو اقایی نشنیده چون وقتی خونه نیست به در و دیوارا غر میزنم تا وقتی اون اومد، داشته باشه. حالا داره جواب میده. اقاییم هر جا میره تعریف میکنه که زندگی هیچ کس قشنگ تر از زندگی من نیست و زندگی منو هیچ کس نداره. حتی یه بار شنیدم ب مادر شوهرم گفت انقدر تو زندگی من عشق وجود داره که هیچ چیز و هیچ کس نمیتونه بهمش بزنه. 😍😄 خانما صبوری کنین. جو خونه رو جوری نگه دارین ک اقاتون هیچ جا جز خونه خودش و پیش شما احساس ارامش نکنه، عشق تولید میشه. ✍ عشوه گری یعنی هنر ارامش گری. •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
يك بار تو حرم بوديم بعد كفش هام تو پلاستيك تو مچ دستم انداخته بودم چادرم هم عربي بود بعد موقع رفتن ده نفر بوديم گفتم كفش هامو گم كردم همه ي ده نفر يك ساعت دنبال كفش هاي من بودن اخر سر زير چادرمو نگاه كردم ديدم تو مچ دستمه 😂😂😂😂😂😂😂 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
اگر شخصی با شما قهر کرده و یا ترک نموده این آیه را سه مر تبه بخوانید وبه روی او بدمید، البته برگردد،آشتی خواهد کرد و عذرخواهد طلبید . و این از مجربات است آیه ۱۱۵ سوره انعام وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلًا لاَّ مُبَدِّلِ لِكَلِمَاتِهِ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ 📖  مخازن ج ۱ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی اونوقت بود که هرروز یه موضوع جدیدی پیش میومد و اوقات و زندگی رو برای ما تلخ میکردن ب
داستان زندگی منم که همچنان فاز محبت داشتم گفتم الان میرم برات میخرم میام بلند شدم و شال و کلاه کردم و راه افتادم رفتم خرید رفت و برگشتم نیم ساعت زمان برده بود و اومدم با کلی بگو بخند پیراشکی هارو خوردیم و اون روز تموم شد و بعد از شام با شوهرش رفتن خونشون ساعت حدودای ۱۱ شب بود که رفتم تو اتاق نازی دیدیم رو تختش خوابیده با عروسکش حرف میزنه و میگه یه وقت به مامانت نگی ها ؟ منم بهش گفتم چیو به مامانش نگه یهو هینی کرد و دستشو گرفت جلو دهنش گفتم نازی چیشده دخترا همه حرفاشونو به مامانشون میزنن و خلاصه با هزار ترفند از زیر زبونش حرف کشیدم نازی گفت مامان تو که رفتی پیراشکی بخری برای عمه، عمه زودی رفت یه کاسه آب اورد ازتو کیفش یه چیزی دراورد ریخت توش و بعد تو خونمون میچرخید و اون آب و میپاچید به دیوارهای خونمون، مامان حتی تو توالت و حمام هم پاشید اون شب یکم فکرم درگیر شد ولی صبح که از خواب بیدار شدم کلا فراموشم شده بود یک هفته ای گذشته بود که یک شب خواب بودیم تو عالم خواب و بیداری یه حیوان درنده از تو آشپزخونه به سمت من حمله کرد به قدری ترسیدم و جیغ کشیدم و پریدم، از ترس یقه زیرپوش رکابی محمد و گرفتم که بیچاره از خواب پرید و منو ساکت کرد ولی بعدش که حالم جا اومد دیدم بند زیر پوش گلوشو زخم کرده اون شب شد اغاز روزهای نحس زندگی ما از اون شب به بعد اون کابوس ها ادامه پیدا کرد ماه های اول فقط تو شب اذیت میشدم و چیزهای میدیدم که تا مرز سکته پیش میرفتم و گاهی که آزار جسمی بهم میدادن تن و بدنم زخم یا کبود میشد و واقعا دیگه خوابیدن برام عذاب بود از طرفی کارو بار محمد کساد شد به قدری تو مدت دو سه ماه اوضاع خراب شد که تک تک استاد کارها و شاگردها میدیدن درامد نیست تسویه حساب میکردن و میرفتن و محمد موند و یه کارگاه بدون درامد سپاه و وزارت راه پیمانکاریشون رو فسخ کردن و محمد در حد درامد بخور و نمیری کار میکرد تو مغازه ش منم که روز به روز بدتر و بدتر میشدم دیگه کار به جایی رسیده بود که چند روز چند روز با هیچ احدی حرف نمیزدم و شبها هم که با جیغ و داد و دیوانه بازی میگذشت . تو این گیر دار محمد به خاطر اعتباری که چندین سال تو منطقه مون کسب کرده بود و دیگه سرشناس بود همه رو قول وحرفش قسم میخوردن یه حاج محمد میگفتن ۱۰۰ تا از دهانشون میریخت . تو همین روزا یکی از دوستاش از فرصت استفاده میکنه و چندتا چک میاره و میگه دنبال ضامن هستم که پشت چک هارو امضا کنه تا بتونم خرجشون کنم هرجا میرم همه شون میگن ضامن معتبر و هیچکس معتبر تر از تو نیست . محمدم جوگیر میشه و پشت ۱۷ چک مبلغ بالا رو امضا میکنه و حتی از خودش هم ۳ برگ چک مینویسه و به دوستش میده .... ادامه دارد •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
یبار یه نفر اینجا سوتیشو تعریف کرد تا یه هفته داشتم بهش میخندیدم میگفت یبار که عذر داشته باباش گیر داده بوده که پاشو نمازتو بخون بعد الکی چادر انداخته سرش وایساده به نماز خوندن مامانش بیرون بوده یه دفعه در میزنن اینم فکر میکنه باباش رفته درو باز کنه وسط نماز ول میکنه بر میگرده عقب یهو با باباش چشم توو چشم میشه😂😂😂😂 بعد هول میشه میره سجده😂😂😂😂 نگو خواهرش رفته درو باز کنه •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
🙋‍♀سلام به همه در ادامه خاطرات خز دوران عقد بگم خدمتتون که : ما همون روزی که عقد کردیم جشن هم گرفتیم. عقدمون داخل خونه بود درحضور مهمانها.... خلاصه بعد از جاری شدن خطبه زن داداشم و خواهرشوهرم گفتند شما دوتا بمونید داخل اتاق که پیش سفره عقد عکس بگیریم. زن داداشمم ک قربونش برم ژست های آتلیه ای که بهمون میداد همه در حد لالیگا ....😂🤪😂 بعد که عکس گرفتن مون تموم شد و منو داماد اومدیم داخل سالن ک دوماد بره مردونه این دختر دایی خیر ندیده و ورپریده شوهرم یهو بلند جلو همه داد زد "یقه پیراهنت چرا رژلبی شده؟؟!!" وااااااااااای منو میگی مررررررررردم از خجالت 🥺🥺 شوهرم ک اصلا برنگشت و فقط ب راهش ادامه داد و رفت.... فک کن هنوز عقدمون به ساعت نکشیده بود واقعا نفهمیدم سرکدوم ژست و چطوری اینجوری شد... 😳😖😩😕 نتیجه اخلاقی: خانواده های محترم عروس و داماد چ خوبه که خودمون رعایت کنیم و هرچی به ذهنمون میرسه رو جار نزنیم شاید کسی خجالت زده بشه لی لی پوت ام ✌️✌️ •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳
✳️ و تغییر مثبت در زندگی🌹 من واقایی یک ساله ازدواج کردیم و عقدیم.😍 اقایی توی خونواده کم جمعیتی بزرگ شده و از مهر مادری هم بی نصیب بوده چون مامانش شاغله ونصف روز سرکاره. مابقی روز رو هم برای کارهای شخصی بیرونه. همین باعث شده از خونواده دور بشن و اقایی تقریبا از محبت بی نصیب بمونه. 😔😢 اقایی درون من دنبال . همین شده برای من برگ برنده😍😜 که ازین استفاده به نفع خودم کردم. مثلا👇 وقتی که اقایی پیش منه، مدام از سر و کولش بالا میرم. باهاش میکنم میدم دردودل میکنم غذاهایی که دوست داره درست میکنم با و بی مناسبت، چیزایی رو که دوس داره براش میخرم و... یجورایی هم براش مث دوستم و هم همسر 🙊🙈😌 همین باعث شده ک به من‌ بیشتر باشه و حتی وقتی که از هم دوریم براش سخت بشه تحمل این دوری. ✅ البته ناگفته نمونه ک هرمردی یه رگ خواب خاص خودش رو داره. پس بهترین روش اینه که اول رگ خواب همسرتون رو بدست بگیرید و بعد مطابق اون باهاش رفتار کنین. 😉🌹💋 •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈• @Adamvhava •┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
۳ مهر ۱۴۰۳