سلام دوستان
اومدم از سوتیم براتون بگم من و نامزدم ویدیو کال بودیم و اون هی میپرسید که تولدت کی بود سه بار پرسید و همش یادش میرفت
بعد هم که تلفنو قطع کردیم پیم داد عزیزم چه ماهی بودی منم گفتم ممنون عشقم😕
گفت چی میگی میگم چه ماهی هستی
گفتم مرسی عشقم نظره لطفته😕
گفت ماه تولدت چیه 😂
اب شدم رفتم تو زمین
تا دو هفته هرچی پیم میداد جوابشو نمیدادم😂🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام و جون 😍 چقدر به پیام اون خانم به اسم (مشاور )خندیدم 😂😂 من بهتون گفتم که شوهرم روز زن رفته بود مسافرت بادوستاش اخرشم پوست تخمه ومیوه هایی که خورده بود به علاوه شربت دیفن هیدرامین برام کادو اورده بود 😐😂 منم خواستم روز مرد تلافی کنم وحتی تبریکم نگم ولی اون روز خانم همسایه مون برای بار اول گفت میام خونتون بعد از ظهر منم چون اولین بار بود میومدن کلی چیتان پیتان کردمو خونه دسته گل عود روشن کردم و میوه وپفیلا و خلاصه شیک وپیک اصلا هم روز مرد تو فکرم نبود 🤦♀🙈 اون خانم همسایمون هم اومد ولی با خودش کیک درست کرده بود واورده بود برامون 😜 اینا رفتن وگذشت شب شد شوهرم برگشت منو دید خونه هم بعد قرن ها 🤣🤣😂
خیلی تمیز بود فکر کرد به مناسبت روز مرد😂 بعدش ماقهر بودیم باهم از روز قبلش منم یه لیوان چایی وکیک اوردم برای خودم بخورم شوهرم فکر کرد برای اونه 😂😂 کلی هم خوشحال شد فکر کرد به خاطرش به خودم وخونه رسیدم کیک هم درست کردم 😂 منم صداشو درنیاوردم 😂 اخرشم منجر به اشتی بعد از غذا شد 😜😂 فردا خیلی خوشحال بود وبرای قهر دیروزمون که از دلم دربیاره گل گرفته بود برام با پفک 😍😍😍خب بگو مرد حسابی همون گل رو روز زن میدادی خودتو بیمه اعصاب وبدنه میکردی تا روز زن بعدی 😂😂🤣 خلاصه خانم همسایه سبب خیر شد 😂😂 دلارامم ❤️❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
من در جواب خانمی که گفتن ۱۸ سالشونه و همسرشون ۲۹ و الان خونه پدرشون هستن و چون زیادی کوتاه اومدن شوهرشون پررو شده، خواستم بگم:
منم همینطور بودم. انقد کوتاه اومدم که همسرم فکر کرد من به هیچ چیز نیاز ندارم! دلم براش میسوخت تحت فشار نذاشتمش اما اون سواستفاده کرد. البته پدر و مادر باید این چیزا رو یاد بچه بدن.
مثلا همسرم که حقوق میگرفت مادرش میگفت: نامزدت از تو انتظاری نداره! خیالت راحت! اون درکت میکنه.
من انتظار داشتم که بگه: حقوق گرفتی اول ببین همسرت چی نیاز داره. اونو برطرف کن.
من الان دارم تاوان بی فکری خودمو میدم. تاوان تربیت نادرست خانواده ی همسرمو.
🌸🌼 گل دخترا! دقت کنید تو انتخابتون. قبل ازدواج، مشاوره برید. بحث یک عمر زندگیه. روزای عشق و عاشقی فقط یه مدت کوتاهه.
خودتون رو دست کم نگیرید. حتی اگه بمونید خونه ی پدر بهتر از اینه با کسی ازدواج کنید که نه درکی از زندگی داره، نه بلده زندگی کنه و نه براتون ارزشی قائله.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باکس کادو
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ارسالی_اعضا ❤️🍃
شوهرم عاشق موهای بلنده اما من موهام کم پشت بود و رشد نداشت هرچی میگفت امتحان میکردم چقد خرج کردم امااااااا با یه چیز خیلی ساده که تو خونه همه هست موهام تو یکماه رشد عجیب و پر شد خدا خیرش بده تو این کانال دیدم
https://eitaa.com/joinchat/2759983411Cdc26d961b4
انقدر موهام ناز شده 😍
هدایت شده از شاید برای شما هم اتفاق بیفتد🔞⛔
❗️قابل توجه دیابتی ها❗️
انسولین و قرص متفورمین، زیپمنت، دیابزیت و ... هیچوقت درمانتون نمیکنه😔
تا آخر عمر محتاج به مصرف دارو هستید و دچار نارسایی کبدی و دیالیز میشید❌
جهت درمان یکباره دیابت لینک زیر را کلیک کنید👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1626407782C58f66e71cc
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبوئی
#شهید_سیدحسن_نصرالله 🥀
✳️ #تجربه و تغییر مثبت در زندگی🌹
راستش من فک میکردم بی نقصم و رفتارام کاملا مناسبه، آخه همه همینو میگن. من از 14 سالگی حس تکامل داشتم. امروز نامزدم زنگ زد و ابراز دلتنگی کرد.
✖️ گفت خانم میشه بیام پتوتون بشم؟ من از سرکار اومده بودم و خسته بودم، گفتم:
نه گرممه. یه چیز دور که منم در دسترس نباشم، تاج سر چطوره؟
همش شوخی بود اما بلافاصله متوجه عواقبش شدم، هم ایشون ناراحت شد و دیگه چیزی نگفت، هم خودم نشستم و رفتارمو بررسی کردم.
من با دوری جستن حتی بااینکه کنار هم نبودیم، اونو از خودم روندم. من مادری دارم ک زنی کاملا بی نقصه. اندامی زیبا، کار خونه، شاغل، خلاصه همه چیز تموم، اما فهمیدم رفتار امروزم عکس العمل ناخوداگاه رفتار مادرم بود.
🔻 در طول این چندسال، همش پدرم ناز میکشید و مادرم ناز میکرد و پسش میزد. البته چیزی ک من میدیدم، خجالت از ما نبود.
🔺 بهرحال عاقبت زندگیشون زیاد جالب نشد. از ۱۷سالگیم فقط باهم هم خونن. البته پدرمم رفتارای جالبی از خودش نشون نداد و همش غرور خودش مطرح بود.
با کوچکترین رفتار هم شوهرتونو از خودتون نرنجونید. کاش من امروز نمیگفتم یه چیز دور از دسترس.
مراقب رفتارمون باشیم. 🌷
یا علی.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#ایده_آشتی
یه بار که قهر بودیم و نمی دونستم چیکارکنم 🤔 شبم خوابم نمیبرد😴 یهو فکری به سرم زد. براش پیام دادم که:
سلام اقایی میدونم خوابی ولی دوس دارم باهات دردودل کنم چون فقط حرف زدن با تو ارومم میکنه.
عشقم! یه عاقایی اخموی مهربون که اسمش (اسم همسرتون )👉 اینه منو اذیت کرده و حرفامو زدم و اخرشم گفتم:
منم خوابم نمیبره از ناراحتی.
اگه میشه خودت حسابشو برس.
مرسی که همیشه هوای خانوم کوچولوتو داری. عاشقتم و ده بیس تا قلب. ❤️❤️❤️❤️❤️❤️
فردا صب که بیدارشدم دیدم صب بخیر فرستاده وکلی قربون صدقم رفته. 😁
👇👇👇
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹 #رزق_و_روزی 🌹
❇️ بسیار بسیار مجرب ❇️
جناب سید عباس کاشانی و مرحوم نایینی می فرمایند:
در بعضی از تفاسیر آمده برای ثروتمند شدن به گونه ای که از حساب آن عاجز باشید
در سه شب جمعه پشت سر هم ،دورکعت نماز بخوانید در هر رکعت ده مرتبه سوره حمد و یازده مرتبه سوره توحید بعد از نماز صد صلوات نیز بفرستید.
📚مخازن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آدم و حوا 🍎
داستان زندگی گفتم راستش شوهرم یه حرفایی بهش زده ولی برادرشوهرم نمیخواد قبول کنه.... که نگذاشت ادا
داستان زندگی
روز جمعه شد و کاری که گفته بود کردم و منتظر موندم ببینم چی میشه
چون گفت تو لازم نیست کاری بکنی خود به خود پیدا میشه
یکشنبه شب که محمد اومد خونه دنبال یسری لوازم میگشت که سر از بالای کمد دیواری دراورد
اونجا وسایل هایی که هیچ وقت لازمم نمیشد میزاشتم
اون در حال گشتن بود و منم در حال غر زدن که داری زندگیمو بهم میزنی
یهو دستش خورد به یه کارتن کفش که کفشهای احرام خودش داخلش بود که چند سال پیش مکه پا کرده بود
کارتن نقش زمین شد و کفشا افتاد بیرون
از زیر کفشا هم کاغذ چسب کاری شده پیدا شد
گفتم محمد این چیه ؟
یک لحظه یاد حرف اون دعانویسه افتادم که گفت تو لازم نیست کاری کنی خودش پیدا میشه
گفتم بخدا دعاس
محمدم که دید اینجوره سریع زنگ زد عباس گفت پاشو بیا اینور ببین چی پیدا کردم
که فوری اومدن با خواهرم
تا چسبارو باز کردم و دیدیم خدای من
یک کاغذ A4که از بالا تا پایینش و نوشته بودن
خدارو به سوره حمد قسم دادن و با هر کلمه اش یه عضوی از بدن محمد رو بستن و در اخرم کارو کسب و رزق و روزیشو بستن و ۳ خط هم العجل نوشتن پایینش
با هرکلمه ی که من میخوندم حال محمد و عباس خراب تر میشد
بدن خودم مثل بید میلرزید و رنگم عین زردچوبه شده بود
ولی ادامه دادم و تا اخرشو خوندم
بچه هارو فرستاده بودیم تو اتاق که شاهد اون صحنه و حرفا نباشن
که یهو پسرم یه کاغذ اورد و گفت مامان ببین مثل اونیه که دستته
گفتم از کجا اوردیش
گفت رفتم از کتابخونه کتاب بردارم برای ابجی داستان بخونم تا کتابو برداشتم از لاش افتاد
بر چسب دومو باز کردم دیدم وا مصیبتا اینکه بدتر از قبلی هست
روی کاغذ A4 یه چیزی شبیه کروکی تصادف کشیدن
که خونه اینجا و مغازه محمد و اپارتمانی که فروختیم رو کشیدن و وسطش یه جدول کشیدن با کلی حروف و اعداد عجیب و غریب
زیرش هم کلی نوشته که اصلا معلوم نیست چیه
عباس که با دیدن اون کاغذ حالش خراب شد
چون ناراحتی قلبی داشت کارش به قرص زیر زبونی رسید
ولی من انگار پوستم کلفت شده بود و خیلی عادی فقط نگاه میکردم برگه رو
اون شب هم گذشت... بعد از یک هفته دوباره مقداری پول ریختم به حسابش که بهم گفت رختخواب شخصی داری که جز تو هیچکس ازش استفاده نمیکنه برو بازش کن ببین چی پیدا میکنی
یه بالشت داشتم که حتی زمانیکه مکه هم رفته بودم با خودم بردمش، جز اون هیچ بالشتی رو نمیتونستم زیر سرم بزارم
یه چادر پهن کردم وسط پذیرایی و افتادم به جون بالشت
باز کردم ولی چیزی پیدا نشد
داشتم غر میزدم که رسیدم به وسطای بالشت دیدم یه پارچه کهنه خیلی کثیف وسط پارچه ای که کلی باچاقو جرش دادن و یه تکه کاغذ سه گوش تا شده رو لاش گذاشتن.....
ادامه دارد
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•