#خاطرات_کربلا
با سلام
خدمت همه شما عزیزان
خاطراتو سوتیهای که میخوندم که چقدر زیباست..چقدر اکثریت قشنگ تعریف کنند که نمیشود. جلو خنده مون بگیریم.👏👏
بار اولی که براتون سوتی مینویسم..انشالله خوشتون بیاد..
از این گروه کلی انرژی میگیرمیم😘💐مرسی💐
تو خانواده همسرم ۴تا عمه داره ۴ عمو تا عمو که هر کدام ۴تا ۵ پسر دارند و دوتا دختر😁 یه خانواده شلوغ 🙈 همه پسر عمو وپسر عمه هاشون هم دروه هم هستند .واسه دامادیشون پشت سر هم به فاصله یه ماه و چند ماه حس رقابت بالاست 😂🙈 بدون هم جای نمیرن اینجوریاست😂🙈
سال ۹۱ بود معجزه شد ما طلبیده شودیم .پسرم چهار سالش بود. دلم یه جوری . اینقدر که دلم یه سفر میخواست .. اخه ما تو چند سالی که با همسرم بودیم هیچ وقت یه سفر دونفر نفرفته بودیم.اخه ما اراده میگیردم میخواهیم بریم .. همه بار سفر میبستند 😕 حتی ماه عسلم بله😢 یه جای که میرم قطاری هر کسی با ماشین خودش میاد..😐همه از مسافران دونفری میگفتن ما از خاطرات اقوامی 😂
والا همش پیش آقای غر میزدم.اخه من مثلا غریبه بودم تو جمعشون اونا همشون ازدواج فامیلی بودند 😉 برای همین همگی از نظر اخلاقی خوب میشناختن منم تازه وارد😂..
خوب بریم سراغ سوتی من که شود خاطرات براشون از بس در گوش این آقایی میخوندم آقام گفت هیئت که میرم داره قرعه کشی میکنه برای کربلا خوش به سعادت کسی که بره حرم. من دلم شکست. یا امام حسین خودت بطلب ..همین جور بلند با خود میگفتم.. که آقای گفت دست جمعی منم 😳😡نه .اونم به حالت گفت باشه انشالله همه قسمتشون بشه ما هم بریم..انشالله. 😂😂
دو روز شود من همش تو فکر رفتن بودم نمیدونم فاز من چی بود اخه نه اسمی نوشته بودم. نه اصلا پولی داشتیم که جای بریم😐
اخه داشتیم خونه میساختیم. پول برای خورد خوراک کم میاریم 😕کلی خوشحال عجیبی تو دلم داشتم..خواهرم قربونش برم میدونست چقدر من دوست دارم برم کربلا اونم داشت کارهای حج میکرد من باید میبردمش تا عکس و اینا بگیره از بس عرض روز این ور اون بردمش .. گفت ابجی جون بیا تو پاسپورت بگیر شوهرت خو داره خدا را چه دیدی شاید قسمت تو شود ..من خودم پول هزینه پاسپورت میدم اگر بطلب که میرید.. من کلی خوشحال بدون رودربایستی قبول کردم. یه هفته شد پاسپورتم امد😍چقدر ذوق کردم.😍نشون آقای میدادم👏
آقای از سر کار با خوشحالی تمام امد خونه .بدون مقدمه گفت میخواهی بری کربلا من😍😍اره ولی پول خو نداریم خدا بزرگه .. ...
میدونی چی شده اسم مون تو هیئت در آمده .گفتن پاسپورت تحویل بدیدم حرکته . امام حسین طلبیده .. زود آماده شو😍😍 قربون دل دریات یا حسین😍😍
امروز خاطرات کربلا رفتنتون رو بفرستید یا اگه خاطرات بامزه از هیئت دارید😊
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ادامه....
چمدان به سرعت یه چشم به هم زدن بستیم . و رفتم خونه مامانم اینا خدا حافظی. ساعت ۳ ونیم ۴صبح حرکت بود. اونجا موندم پسرم گذاشتم که صبح عازیم😍😍 اینقدر خوشحال بودم که نگید برای همه این خوشحالی میخواهم.. اولین سفر دوتایمون 😍👏ای جان آقای هیچی نمیگفت 😍 رفتیم دم تکیه همه سوار اتوبوس شده بودن منتظر ما بودن که حرکت کنند هنوز هوای خیلی تاریک بود.. صندلی پشت راننده مال ما بود.یه بلند گو نزدیک صندلی ما بود با میکرفون برای مداحی . من بودن نگاه این ور اون ور کنم آخه مسافران کی امده بودن خوابیده بودن 😳😕 نمیدونم 🤔 سری رفتم نشستیم..🙈 اتوبوس راه افتاد ... یا دفعه از وسط اتوبوس یکی گفت برای سلامتی همه زوار امام حسین که یه دفعه طلبیدشون صلوات مخصوص خانم دکتر😳😳😳منو یه دفعه خشکم زد .. صدای صلوات اینقدر بلند بود شوکه شودم🙈اینا خو خواب بودن🤔 صدا چقدر آشناست .شوهر خواهر آقای بود که پسر عموشون میشه😢.. وای کلی اتوبوس فامیل بودن 😂 یه دفعه نمیدونم جمع ساکت شد من یه دفعه گفتم 😂منو ای خدا😂😂شما اینجاید. یه دفعه هم گفتن بله😂😂😂یه صدای یه دست و واضعه😂😂 من فکر کردم تنهامیرم😕😂
همه اینجوری😂😂😂 منو چرا یادم نبود اینا برای خودشون هیئتی هستند😢 کلا هیئت فامیل بودن 😕😕 وای نگم براتون تمام حرفهای من برای آقای پخش میشود. اخه مداح یادش رفته بود بلندگو خاموش کنه 😭😅😕صدا وصل بوده🙈🙈🙈وای خدا من.. فقط صدای خنده بود تو اتوبوس🙈😂
تو دلنوشته بعدی چه سوتی که کربلا ندادم😂🙈🙈🙈
انشالله تونسته باشم کمی لبخند رو لبتون بیارم تو این روزها برای من دعا کنید🙏التماس دعا🙏 از بس همه چی دونم و هم کار بلد تو فامیل حدسهای که زدم درست در آمده معروفم 😂خانم دکتر😂😂 از دکتر فقط آمپول بلدم.کمی سر رشته تو طب سنتی ولی کتاب زیاد میخونم😂😂🙈 شغل اصلیم آرایشگریه🙈
اسمم باشه خانم دکتر😂
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطرات_کربلا
سلام
میخواستم یک خاطره ازکربلا رفتنمون تعریف کنم دوسال پیش که هنوزکرونا نبود من وشوهرم رفتیم کربلا با اتوبوس؛ ما ازشهرستانمون تا کربلا صندلی اخری اونی که روی موتوراتوبوس که هم زیاد گرمه هم صدا زیاد میده نشستیم تا رسیدیم کربلا .گفتن: برگشتن شما برید صندلی جلو چون صندلی عقب اذیت شدید.خلاصه کربلاونجف روی همون صندلی عقب نشستیم. تابستون بودهوا خیییلی گرم. موقع برگشتن ما طبق حرف خودشون؛رفتیم صندلی جلو نشستیم.یک مرده اومد داد وبیداد کرد پاشین برین صندلی خودتون که بودین هرچی گفتیم خودتون قول دادین قبول نکرد خدا شاهده شاید ده دقیقه نشد راه افتادیم که یهو ازدریچه کولرکه بالای صندلی اقا بود شروع کرد به اب ریختن که گفتن خراب شده دریچه یعنی یک لحظه نتونست بشینه روی صندلی تمام لباسش خیس اب شد خودش فهمید تا ایران ازما حلالیت طلبیت و بعد درست شدنش ما رو بزوربردن که صندلی جلو بشینیم ولی چه فایده دلی که بشکنه دیگه شکسته شاید خیلی مسئله مهمی نباشه ولی ادم یه لحظه دلش میشکنه. امام ها خیلی هوای زائراشون رو دارند..عزیزان التماس دعا❤️
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
•
قانون کائنات :🌿
این قانون میگوید:
هرچیزی را که وارد زندگیمان میشود را خودمان جذب کرده ایم.تمام چیزهایی را که در ذهنمان می گذرد را خودمان جذب میکنیم. قانون جاذبه اهمیتی نمیدهد که شما چه چیزی را میخواهید و چه چیزی را نمیخواهید. حتی وقتی به چیزی فکر میکنید یا نگاه میکنید که آن را نمیخواهید و با آن مخالفت میکنید آن را به طرف خودتان جذب میکنید. در آن موقع قانون جاذبه در حال عمل است.
هر چیزی را چه ببینید چه به خاطر آورید و چه تصور کنید ، هر چیزی که روی آن متمرکز شوید را به سوی خود جذب میکنید. و هرگاه این تمرکز همراه با احساسات شدید باشد جذب آن سریعتر خواهد بود.
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•
در نهایت همونی میشه که تو میخواستی 🌱
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#حضرت_قاسم
#شب_ششم_محرم
گُلِ پژمرده پژمردن ندارد
ز پا افتاده پا خوردن ندارد
مرا بگذار عمو برگرد خیمه
تن پاشیده كه بردن ندارد
بیا شوق مرا ضرب المثل كن
تمام ظرفهایم را عسل كن
برای آنكه از دستت نریزم
مرا آهسته آهسته بغل كن
لبم بوی پدر دارد عمو جان
سرم شوق سفر دارد عمو جان
تمام سنگ ها بر صورتم خورد
یتیمی دردسر دارد عمو جان
علی اکبر لطیفیان
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🌹🍃
بدون اهمیت روزها را می گذرانیم،
کم می خندیم...
تند رانندگی می کنیم...
زود عصبانی می شویم...
زود قضاوت می کنیم...
برای اثبات خود،
پشت سر دیگران بدگویی می کنیم!
بسیار صحبت می کنیم و بسیار دروغ می گوییم!
و به اندازه کافی دوست نمی داریم...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الان دلم این هوا رو میخواد 🥹
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطرات_کربلا
سلام به همه دوستان ،منم می خواستم ی خاطره از کربلا بگم
۱۸سال پیش شب عیدی همسرم از بیرون اومد گفت سریع آماده شین می خواهیم با ماشین خودمون همراهخانواده ی خواهرت بریم کربلا،دخترام رقیه ۴ساله وفاطمه ۲ماهه بود ،من در عرض نیم ساعت آماده شدم ساک خودم و بچه ها رو بستم ،قرارشد اول برای خداحافظی بریم خونه برادرم که همه خانواده ی من اونجا جمع بودن ،وقتی رفتیم خداحافظی کردیم می خواستیم سوار ماشین بشیم که شوهر خواهر بزرگم گفت من نمی زارم فاطمه رو ببرین بچه رو به کشتن بدین ،بچه رو از من گرفتن وراهی شدیم تو کلا من گریه می کردم و بی تابی برای فاطمه ،بلاخره رفتیم رسیدیم مرز (چون اون موقع همه قاچاقی می رفتند کربلا)مارو هم نداشتند حدودا یک هفته موندیم تو خیابونا، بعدا مجبور شدیم برگردیم ، ناراحت بودم چون فاطمه رو نبرده بودم قسمت نشد
ولی شکر خدا فاطمه ۳ساله بود قسمت شد و رفتیم،ان شاالله قسمت همه بشه😶
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
آهنگ زندگی ات شاد
تنت سالم
و دلت خوش باشد...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
و اما #چالششششش جدیدمون
🔴لطفا جواباتونو بصورت خلاصه در حد چند تا خط برامون بفرستین 😘😘
💯قراره که حال همدیگرو خوب کنیم
و از تجربیات هم استفاده کنیم . ♥️♥️.
❤️❤️ چالش جدیدمون این باشه👇👇
💥 چالش🤓
#چالش_معنوی_محرمی
✅نوبتی هم باشه نوبت چالش معنوی هستش
به رسم هرساله در ایام سوگواری آقا امامحسین این چالش را داریم
🖤بیاین یه کم از حرف های دلتون
🖤ایده های معنوی که مختص این ایامه
🖤چله های عاشورایی
🖤معجزاتی که به حرمت این ایام متوسل شدید به دردانه نبی الله(ص)
🖤عزاداری ها و نجواهای تنهاییاتون
برامون بگین
✅جوابایی که برام میفرستین بدون
غلط املایی 💥 باشه لطفا
@fatishonam2
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
#خاطرات_کربلا
سلام به فاطمه جون وهمگی هم گروهی های عزیز:ممنون بابت کانال خوبتون🤩 منم میخوام یه خاطره براتون تعریف کنم.یک سال پیش با دوستان مسجدی محلمون رفتیم سفر کربلا، اول رفتیم نجف .هتل تا حرم تقریبا ۲۰دقیقه ای راه بود یه روز هم اتاقی هام گفتند میرن بازار وبر میگردن بعد باهم بریم حرم امیر المومنین (ع).اما رفتند بازار ونیومدند منم تنها تو هتل وهیچ جا رو بلد نبودم که برم.نه گوشی آنتن میداد نه هم نت بود 😕همه رفته بودند حرم به منم نگفته بودند.رفتم بیرون در هر اتاقی رو زدم کسی جواب نداد😔😔اومدم تو اتاق خودمون چند ساعت گریه کردم 😭😭بعدش رفتم غسل زیارت کردم واز خدا وحضرت علی(ع) قربونش برم خواستم یکی بیاد منو ببره حرم داشتم دغ میکردم .حاضر شدم توکل به خدا راه افتادم برم حرم .پام از هتل بیرون گذاشتم خانم حاج آقا (روحانی کاروان) دیدم اصلا نمیدونست برای چی از حرم برگشته هتل .فقط اومده بود منو با خودش ببره حرم آقا امیر المومنین 😭😭😭وقتی تعدیف کردم تعجب کردند😮 اون روز خیلی گریه کرده بودم ولی جاتون خالی با حاج خانم رفتیم حرم، ایوان نجف ،،همه جا رو بهم نشون دادن وزیارت بسیار خوبی کردیم .ببخشید طولانی شد در ضمن بچه هم ندارم برام دعا کنید 🤲ممنون عزیزان😍
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•