سلام قشنگای توی خونه و مهربانو جون زیبا 🪁🕊️
روزتون بخیر، خاله ریزه ام 🌝
ما سه تا خواهریم 👩👩👧 که بچگی خیلی همدیگه رو اذیت میکردیم و باهم لج بودیم.🙃 اما الان جونمون برا هم میدیم. 🥰 یه روز جمعه بود و ظهر مامان و بابام خواب بودن. جرات نمیکردیم سروصدا کنیم با صدای یواش باهم حرف میزدیم 🤫
خواهر بزرگم گفت میخوام شبکه سه فوتبال ببینم، ⚽️وسطی گفت میخوام شبکه دو فیلم ببینم. 🎭 من گفتم میخوام شبکه یک کارتون ببینم. 🧸
یادتون باشه تلویزیون های قدیم جلوش دکمه داشت که میشد کانال عوض کنی.🖥️ یه گزینه هم داشت قفل کودک که روشن میکردی دکمه های جلو دیگه کار نمیکرد.
کنترل📱دست ابجی بزرگه بود، میزد شبکه 3️⃣ ابجی وسطی میرفت از جلو میزد شبکه 2️⃣ و با دستش چراغ تلویزیون نگه میداشت که کنترل کار نکنه.
منم سماق میمکیدم اون وسط. 😂
ابجی بزرگه زورش از ما بیشتر بود ابجی وسطی انداخت تو اشپزخونه و منو با دستش نگه داشت و زد شبکه 3️⃣ و قفل کودک روشن کرد.😄
ابجی وسطی اومد و هی تلویزیون خاموش میکرد ابجی بزرگه نتونه فوتبال ببینه، 😜 مامانم یهو بیدار شد و سه تامون دعوا کرد 😤 و زد شبکه 2️⃣ و کنترل گذاشت زیر بالشت اش و گفت همه تون ساکت همین شبکه میبینین 😠😟
ابجی وسطی خوشحاااااال هی برای ما زبون درمیاورد و فیلم نگاه میکرد 🤪
من یه فکری به سرم زد.😇
رفتم خونه همسایه که با دخترشون دوست بودم کنترل تلویزیون شون که شبیه مال ما بود و ازش قرض گرفتم اومدم زدم شبکه یک و کنترل بهش پس دادم ☺️
پشمای دو تا ابجیم ریخته بود از این حرکت و باخیال راحت کارتونم نگاه کردم.🤣🤣🤣
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
واااای وااااای یاد چه خاطره ای افتادم. 🤦♀️
اوایل عقدمون یه شب خونه مادرشوهرم خوابیده بودم و صبحش خواب موندم، وقتی بیدار شدم دیدم ساعت ۱۲ شده.😧 هیچکس خونه نیست، مادرشوهرم ناهار هم درست کرده و رفته بیرون. 🫣
خیلی خجالت کشیدم که چرا انقد زیاد خوابیدم.😥 سریع بلند شدم رفتم اشپزخونه دیدم مادرشوهرم روی میز برای صبحانه کله پاچه گذاشته. 🥣 تند تند خوردم و ظرف هارو شستم و اونجارو مرتب کردم که مثلا من خیلی وقته بیدار شدم. 😊
مادرشوهرم اومد و گفت دیدم بیدار نشدی رفتم خرید کردم اومدم ، یهو با تعجب گفت پس کله پاچه ها کووو؟ 🧐 گفتم مگه برای صبحانه نبود 🤔 من خوردم دیگه.
گفت اره اما خیلی زیاد بود تعجب کردم همه شو خوردی 😑 نوش جونت عزیزم ، گفتم اذیتت نکنه ☺️
فهمیدم چه گندی زدم. 😮💨 انقد هول بودم زودتر صبحانه بخورم جمع کنم، یه دیگ پر کله پاچه خورده بودم🫨
حالا چند کیلو بوده باشم خوبه؟؟؟ ۴۸ کیلو 🤭
خداشاهده تا غروب لب به هیچی نزدم 😶
فقط دوست داشتم زودتر برم خونمون از خجالت 😪
لابد پیش خودش گفته چه عروس شکمویی گیرم اومده😐کجا جا داد اون همه کله پاچه رو 😲
وای باز یادش افتادم اعصابم خرد شد؛ کارد بخوره شکمت زن 😩😩😂😂😂
ایام به کام؛ خاله ریزه 🌝
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
من حدودا 10 سالم بود که خواهرم عقد کردن👰...
شبی که جشن عقدشون بود؛ بعد از جشن؛ خانواده ی عروس و داماد دور هم جمع شدیم و اینو بگم که من کوچیک ترین عضو اون جمع بودم؛ 👧
یکی از بزرگترها گفت خب پس به سلامتی امشب آقا داماد میره خونه عروس خانم؟! خواهرم سرشو انداخت پایین و چیزی نگفت... 😌
و از اونجایی که با خانواده دوماد آشنایی قبلی و رفت و آمد خانوادگی داشتیم من تو عالم بچگیم خیلی شوهرخواهرمو دوست داشتم؛ چون همیشه باهام بازی میکرد برای همین یهو از دهنم پرید و باخوشحالی داد زدم
آره منم موافقم داماد بیاد خونمون امشب😃
یه دفعه یه جمعیت برگشتن طرف من؛ همینطوری نگام میکردن🧐🤨
یه نفر از اون وسط گفت یه کلام از مادر عروس...!🙊🤨 از خجالت نوک دماغم چسبیده بود به زمین...! 😑😓
آخرشم داماد نیومد خونمون اونشب😞
بدجور ضایع شدم!
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
صبحتون به خیر😍✋
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام
چطورین دوستان 🥰
مادرشوهرم چند وقت پیش حالش بد شد زنگ زدم اورژانس امد و با امبولانس بردن بیمارستان و بعد معلوم شد ک یه رگ قلب تنگ شده و چند روزی دختراش امدن نوبتی بهش رسیدگی کنن ...
خواهر شوهرم ک بزرگتر هس پیش مادرش بود رفتم خونه ی مادرشوهرم عیادت و سر بزنم بهشون 🤗
گفتم رنگ و روت بهتره شده مادر حالت بهتر شده ...😊
گفت نه حالم خوب نیس ونفسم بالا نمیاد وکلی اه و ناله🤕 ک حالم بده بااینکه نه دیابت داره نه کلسترول خون خدایی خیلی مراعات می کنه..
خواهر شوهرم داشتیم صحبت می کردیم ک گفت. دیابت دارم و کلسترول خونم هم ۳۴۵ هس منو 😐😐 اینجوری گفتم ابجی خطرناکه
گفت تازه دوساله. رگ قلبم نیاز به انژیو داره ونرفتم فعلا 🙄🙄
من با تعجب گفتم ک واااا چرا خطرناکه خدا نکرده سکته میزنی...
رو به مادر شوهرم گفتم مادر شما پاشو بزار ابجی استراحت کنه حالش بدتره 😬
مادرشوهر یه نگاه چپ بهم کرد🫤
خوب خدایی راست گفتم اخه رگ قلبش فقط تنگ شده ک با دارو حله ..
ولی وضعیت دخترش بدتره خو 🫠🫠
من سمی جونم ❤️S
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام یه خاطره خوندم از شب عروسی یه خانومی یاد خودم افتادم من شب عروسی اون آخرش که داماد میخواست بیاد دنبال عروس از استرس حالت تهوع گرفته بودم. به مادرم گفتم خیلی حالت تهوع دارم اونم به نایلون نارنجی دسته دار آورد گفت بگیر دستت یه وقت ببخشید بالا آوردی این باشه دستت. 😅😂😂😂باورتون نمیشه من تا خونه خودم این نایلون دستم بود 😂😂😂😂😂😂دختر همسایمون میگفت من هی میگفتم این چرا دست زهراست باز میگفتم شاید رسمی چیزی دارن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
ســـــــ🙋♀ـــــــلام ســــــ🙋♀ــــــــلام
من یبار تو جمع فامیل شوهر ک داشتن در مورد چشمه و خشکسالی حرف میزدن گفتم:پشت خونه خالم اینا چشمه سبز شده!
همه خندیدند....
سوتی بدی بود واقعا؟!🙃🥲🤪
🌧
شـــاد باشید☂
مصوم بلا از تهـــــ😜ـــــــرون
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
با سلام و عرض ادب خدمت همه عزیزان و مهربانو
خانمی که گفتن مادرشون بهشون گفته در رو به روی کسی جز داداشی باز نکنه منو یاد کار پسرم انداخت
پسرم ۴ ساله بودن من گذاشتمش خونه و همراه دخترم رفتیم خرید و بهش گفتم در به روی هیچ کس باز نکن ما مشغول خرید بودیم پدرشوهرم زنگ زد با خنده😂😂😂گفت رفتم خونه تون هر چی در زدم پسرتون صدا کردم گفتم در باز کن گفت نه مامانم گفته در رو هیچ کس باز نکن اونم هر چی گفته من باباجونم گفته نه باز نمیکنم منم گفتم آره من بهش گفتم در باز نکنه ببخشید 🙈😅پدر شوهرم رفته بود این جریان و برای همه تعریف کرده بود و گفته بود یار بگیرید بچه اینجوری بزرگ کنید عمه اش برای این کار پسرم آنقدر ذوق کردش😘😘خلاصه که طایفه شوهرم پسر دوست بودن و هیچی نگفتن
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
سلام فاطمه جون و دوستان سوتی یه روز باز بابا حالش بد شد زنگ زدم داداشام امدن با امبولانس بردن بیمارستان زن بابام هی تو خونه راه میرفت میگفت اخی بمیرم چقد خونه خالی شده اقاتون رفته انگار تلویزیونی یخچالی ازخونه کم شده پدر بنده خدا ب اندازه اشیا ارزش داشته براش 🙈🙈🙈🙈😁😁😁😁😁😁😁
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
💎هی می نشینیم می گوییم:
اگر خوشگل تر بودم...
اگر پولدار تر بودم...
اگر در یک شهر دیگر زندگی میکردم...
اگر از کشور خارج میشدم...
اگر یک دهه زودتر بدنیا آمده بودم...
یا اگر الآن برای خودم اسم و رسمی داشتم،
لابد اِل میشد و بِل میشد!
ولی این خبرها نیست
و ما این را دیر میفهمیم
شاید ده ها سال دیرتر
زمانی که عمرمان را دویده ایم که در فلان خیابان، خانه بخریم و فلان ماشین را داشته باشیم و از فلان مارک لباس و کیف و کفش بخریم!
یک روزی میرسد که می بینیم به هرچه که فکرش را می کردیم رسیدیم ولی حالمان جوری که فکرش را می کردیم نشد!
و آن روز است که می فهمیم روزهای زندگی را برای ساختن آینده از دست دادیم!
آدم های اطرافمان را که شاید هم ناب بودند،
برای بدست آوردن آدم های دیگر از دست دادیم...
و از همه بدتر خودمان را برای رسیدن به اهدافمان، گم کردیم...
بهتر است خانه ی ذهنمان را بکوبیم و از نو بسازیم.
بهتر است خودمان را برای پولدارتر شدن و آدم حسابی تر شدن نکوبیم و نابود نکنیم.
از زندگی عشق بخواهیم،
عشق به آدمهای نابی که سرنوشت در مسیرمان می گذارد!
دكتر احمد حلت
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
🦋🦋🦋🦋🦋🦋
میدونی قشنگترین جای زندگی کجاست ؟
اونجاست که به دلت فرصت میدی !
بهش این جرئتو میدی که دوباره به زندگی اعتماد کنه
بدیارو فراموش کنه
دوباره منتظر یه اتفاق ناگهانی
خوب باشه ...
منتظر یه آدم تازه
بهش فرصت میدی که گذشته رو با همه بدیاش ببخشه و بذاره اتفاقات گذشته تو گذشته بمونن
اینجا قشنگترین جای زندگیه
جایی که از صفر شروع میکنی
جایی که دوباره متولد میشی ...
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
.#چالش_حرف_نگفته
✅سلام به سحر جون و خانمای گل😍
منم مثل خیلیا حرف های نگفته زیاد دارم اولی این که کاش پدرم زنده بود به پدرمادرم میگفتم چرا اینقد زود شوهرم دادید مخصوص همسرمم سنش خیلی کم بود مثل بچه ها برخورد میکرد تا اخرم همنجوریم موند دومی به همسرم میگفتم من بیست ساله دارم باهات زندگی میکنم با کمو زیادت کت.ک هات بداخلایت ساختم چرا همیشه خانواده تو به ترجیع میدی تا میخوام بگم دعوامون میشه و این که به همسرم بگم تو چهل سالت شده چرا محبت کردن بلد نیستی همیشه انتطار داره من بهش محبت کنم زن پیرم شه نیاز به محبت حرف های قشنگ داره اما متاسفانه شوهر من بلد نیست 🥲 وقتی گاهی با زنای فامیلا حرف میزنیم ازشوهراشون میگن واقعا حسرت میخورم میگم چرا شوهر من هیچ کدوم از اینا رو بلد نیست هیچ ارزشی برا من نمیزاره 😔 منم دلم میخواست منم مثل خیلیا سایه یه مردی بالا سرم باشه درکم کنه حرف های قشتگ بلد باشه بزنه بفهمه زن یعنی چی اما هیچ درکی در مورد زن نداره بی احساسو بداخلاقه وقتی رفتار شوهرای فامیلو میبینم با زناشون خیلی جذبشون میشم اما به روی خودم نمیارم شاید گناه میکنم اما تو ذهنم میارم کاش فلانی شوهر من بود🤦♀ حتما با منم همین برخوردو میکرد و خیلی حرف های دیگه که نمیشه همه رو نوشت
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•
@Adamvhava
•┈┈••✾❀🕊◍⃟♥️🕊❀✾••┈┈•