#آه_مظلوم ۱
اسمم میناست،پسر همسایه مون از وقتی یازده سالم بود اومد خاستگاریم تا زمانی که سیزده سالم بشه اوتقدر پافشاری کردند تا اینکه بابام راضیم کرد نامزدش بشم.بین خودمون شیرینی خوردیم و قرار شد به کسی چیزی نگیم که بتونم فعلا مدرسه برم تا اینکه دوماه بعد همه ی اهل محل متوجه نامزدی ما دوتا شدند و مدرسه اجازه ی ادامه تحصیل بهم نداد.منی که شاگرد ممتاز مدرسه بوذم ارزوی درس خوندن و پرستار شذن به دلم موند ...
همون سال پدر جلال به بابام گفت حالا که عروسمون نمیتونه مدرسه بره عروسی رو برگزار کنیم تا بچه ها زودتر سروسامون بگیرن
ادامه دارد...
کپی حرام
7.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرامِ دلِ عمه و باباست رقیه (س)
ایام ولادت نازدانهی اباعبدالله
حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اهلبیت_عصمت_و_طهارت_علیه_السلام
🌟رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
(فرزندان خود را با #محبت من و محبت اهل بیت من #تربیت کنید.)
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج🙏
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@Adreknee
🍃🌹🍃
🔴ما میتوانیم یعنی این
⭕️درد و بلای بچه های سپاه مخصوصا نیروی دریایی و هوا و فضا بخوره تو سر خودروسازی فشل ...
⭕️اگر مدیران خودروسازی کشور غیرت دینی و ملی داشتن الان وضعیت خودروی کشور هم شبیه به این ناو پیشرفته بود.
#ناو_شهید_مهدوی
🍃🌹ـــــــــــــــــــــــــ
صـــراط
@roshangari_samen
هدایت شده از شهید گمنام🇵🇸
سینی چایی رو برداشتم تعارف مهمونها میکردم، چشمم افتاد به شوهرم و هووم که داشتن با هم میگفتن و میخندیدن،با دیدن این صحنه همه وجودم بهم ریخت، شوهرم تا من رو دید رنگ از صورتش پرید، خیره شد به من، تلاش کردم خودم رو بی اهمیت نشون بدم، چایی رو تعارفش کردم، سرش رو به معنی نمیخوام تکون داد، از اینکه حالش رو اینطوری دیدم دلم خیلی خنک شد، سینی چایی رو جلوی هووم گرفتم، دستش رو دراز کرد، چایی برداشت ، با نیش خند زهر داری زیر لب گفت: چقدر کلفتی بهت میاد، با صدایی که سعید بشنوه جواب دادم...
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
سینی چایی رو برداشتم تعارف مهمونها میکردم، چشمم افتاد به شوهرم و هووم که داشتن با هم میگفتن و میخندی
سعید سر ریحانه هوو آورده یه شب در یه مهمونی دوستانه میبینه که زنش داره خونه صمیمی ترین دوستش کار میکنه...😱
https://eitaa.com/joinchat/2024079688C01c059a803
#آه_مظلوم ۲
پدرم مخالفتی نداشت اما ناگاه مادرشوهرم پاش رو کرد تویه کفش که من ارزو دارم یه جشن عروسی بزرگ برا بچم بگیرم فعلا صبر کنید سربازیش تموم شه تا اون موقع دست وبال ماهم بازتر میشه ومیتونیم جشن مفصل بگیریم.
اخرای سربازی جلال بود که پذربزرگ مادریش فوت شد برای همین گفتند یکسال کامل باید صبر کنیم تا از عزا در بیان.
وقتی پدربزرگش مرد چون پولدار بود کلی بهشون ارث رسید جلال هرروز برای اینده مون نقشه میکشید و میگفت حالا که پولدار شدیم بهترین زندکی رو برات درست میکنم.
اما چند وقت بعد با اینکه جلال سربازیش تموم شده بود
ادامه دارد
کپی حرام
✍ حضرت صاحب الزمان (عليهالسلام):
و هنـگامى كه بـه مـا اجـازه سـخن داده شود، حق آشكار و باطل ريشه كن و از شما دور خواهد شد.
از خــدا مى خواهـم كه اين مهـمّ را بنحو احسن و در حد كفايت و با ولايت مـا انجام دهد.
📚بحارالانوار ج 53 ص 196
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 زیارت حضرت ولی عصر(عج) در روز جمعه
چند دقیقه وقت بذاریم
برای زیارت امام زمان(عج)♥
#کلیپ_مهدوی
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
╲\╭┓
╭🌺🍂🍃🌺🍂🍃
┗╯\╲
@Adreknee
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایران رتبه اول دنبا در برابری حق تحصیل در مقاطع ابتدایی و راهنمایی بین دختران و پسران
استاد راجی
👈به بزرگترین کانال مطالبه گری کشوری ملحق شوید.👉
فرهنگسازی حیا👇🌷❤️
🆔@farhangsaze_haya
هدایت شده از فرهنگسازی حیا
بند م وصیت نامه امام خمینی ره👇
ایشان بر مردم و جوانان حزب اللهی تکلیف کردندچنانچه به یکی از موارد منکرات و حرام برخورد کردند به دستگاههای مربوطه مراجعه کنند اگر آنها کوتاهی کردند خوشان مکلف به جلوگیری هستند.👍
✅طبق وصیت امام خمینی همه ما موظف به این امر شدیم و اگر جایی منکر متوقف نشد خودمان متوقفش خواهیم کرد.
👈به بزرگترین کانال مطالبه گری کشوری ملحق شوید.👉
فرهنگسازی حیا👇🌷❤️
🆔@farhangsaze_haya
#آه_مظلوم ۳
بیشتر میتونست بهم سر بزنه ولی کمتر خونمون میومد.
از دروهمسایه میشنیدیم که مادرشوهرم پاش رو کرده تو یه کفش و میگه مینا بدرد جلال نمیخوره و باید دختر دیگه ای که در شان پسرم باشه براش بگیریم.
حالا که پولدار شده بودند من رو ادم حساب نمیکردند چندماه گذشته بود و خبری از جلال نبود و مهلت صیغه ی من و جلال سراومده بود و دیگه محرم هم نبودیم.
زمان ما بهم خوردن نامزدی در خاستکاری هم موجب بی ابرویی دختر و خونواده ش میشد چه برسه به اینکه صیغه یا عقد هم شده باشی ...یه روز مادر جلال یکی رو فرستاد خونمون اون زن گفت من دیکه عروس اون خونواده نیستم .
ادامه دارد
کپی حرام