eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✍✅فرزند آوری، رزق آوری بکر بن صالح، یکی از اصحاب امام کاظم علیه السلام می گوید: به امام کاظم علیه السلام نوشتم، حدود پنج سال است که از طلب بچه خودداری کرده ام و این بدان سبب است که همسرم از این کار ناخشنود است و می گوید تربیت و نگهداری فرزندان به علت کمبود مالی مشکل است. نظر شما چیست؟ امام در پاسخ به من نوشت: در پی فرزند باش؛ زیرا روزی آن ها را خداوند عزوجل می دهد. 📚 کافی، ج ۶، ص ۳
10.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
؛ ⁉️ چه کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است؟ هی مشارکت مشارکت! 🎙 حجةالاسلام دکتر قربانی مقدم
10.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چه دعایی کنیم که از در امان باشیم⁉️ 《 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ‌‌الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ () اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ》 🔻خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کسی را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!
با همون خرجی کم به سختی زندگی میکردیم، و جالب بدونید سعید می‌گفت حقی نداری بری سرکار و اگر بفهمم رفتی سر کار میام از موهات می‌کشمت و تا خونه میارم، تو بری سر کار آبروی من میره، میگفتم پس لااقل یه کم خرجی ما رو زیاد کن، غذای ما بیشتر نون و سیب زمینی و نون چایی شیرین بدون پنیر هست، با پر رویی می‌گفت همین هم از سرتون زیاده، آذر بچه دار نمیشه مجبورم همش ببرمش دکتر، دیدم اینطوری نمیشه فردا دخترم بخواد ازدواج کنه برای جهازش به مشگل بر میخورم، از طرفی بچه هام دارن خیلی سختی میکشن، منم پنهانی میرفتم خونه های مردم نظافت میکردم، برای بچه هام لباس و غذا تهیه میکردم و قدری هم پس انداز میکردم دخترم بیست سالش شد یه خواستگار خوب براش اومد، شوهرم برای اینکه بهش جهاز نده مرتب می‌گفت نه، رفتم ادامه دارد... کپی حرام
پیش پدر شوهرم و گفتم سعید زندگی من رو تباه کرد نگذارید زندگی زهرا رو تباه کنه، پدر شوهرم سعید رو تحت فشار گذاشت تا بالاخره با ازدواج دخترم موافقت کرد، سعید جهاز که به دخترم نداد هیچ وام ازدواجشم گرفت و گفت سر درمان آذر بدهکار شدم باید بدهیم رو بدم، همه از این همه بی غیرتی شوهر من انگشت به دهن موندن، منم با قرض و اجناس قسطی جهاز زهرا رو جور کردم و بچم رفت سر زندگیش، یه رو با شوهرش اون خونه ما حسین آقا دامادم گفت، مامان من و زهرا به این نتیجه رسیدیم که شما از آقا سعید طلاق بگیرید، زهرا بره سر کار و خرجی شما رو بده تا یه خواستگار خوب براتون بیاد و ازدواج کنید، خیلی از حرفش خجالت کشیدم، ولی قبول کردم، پیغام دادم به سعید که بیا من رو طلاق بده اول قبول نمیکرد، بعد که دید من مسمم هستم طلا قم داد و طبقه بالا خونه رو به جای مهریه قاضی به من داد، عزیزانی که داستان من رو خوندید، از ته دلتون دعا کنید یه مردی که همسرش فوت کرده باشه شرایط نگه داری از دختر بنده رو هم داشته باشه بیاد خواستگاریم، منم ازدواج کنم، که آن شاالله طعم یه زندگی سالم و شاد رو بچشم..‌ پایان کپی حرام