#بلندپرواز 2
دوستام مخصوصاً نازنین همیشه میگفتن زهرا تو چه چهره قشنگی داری تو خیلی میتونی تو فعالیت مدلینگ بدرخشی! منی که تا دیروز به این چیزا فکر نمیکردم الان تمام فکر و ذکرم شده بود به مدل شدن!
به حرفاشون فکر میکردم و جلوی آینه برای خودم ژست میگرفتم .
نازنین میگفت زهرا اگه تو بتونی یه مدلینگ شی خیلی موفق و پولدار میشی اصلاً دیگه به درس خوندن احتیاج نداری . میتونی یک زندگی خیلی مرفه داشته باشی حرفاش بدجوری آدمو وسوسه میکرد .
نازنین دختر به ظاهر خوبی بود و من اوایل خیلی دوستش داشتم خیلی بهش وابسته شدم و با هم صمیمی بودیم طوری که بعضی شبام به خونه هم رفت و آمد میکردیم و اخبار مدلینگ رو پیگیر میشدیم نازنین همیشه میگفت کاش من به جای تو بودم و این چهره و اندام رو داشتم حتماً میرفتم برای مدلینگ شدن.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#بلندپرواز 3
نمیدونم این مدلینگ شدن چی بود که رویاش باعث شده بود دیگه نمازامو نخونم و کلاً به دینم اهمیتی ندم! فقط تنها آرزوم این بود که به اون جایگاهی که نازنین میگفت برسم و داشتم سعی میکردم.
پولامو جمع میکردم. از طرفی هر از گاهی هم که با نازنین تنها بودیم نازنین ازم عکس میگرفت و منم ژست میگرفتم میگفت ببین چقدر خوشگلن!
بفرستیم برای فلان شرکت .
میگفت کارمونو از اونجا شروع میکنیم اونا واسطن و اگه تو رو قبول کنن حسابی موفق میشی دختر دیگه اصلاً نیازی نداری اینجا بمونیم !
درسامم دیگه به کل بیخیال شده بودم البته حرف نازنین بود میگفت اگه بخوای مدل شی اونقدر پولدار میشی حتی میتونی برای پدرتم یه خونه لوکس بخری! دیگه به درس احتیاج نداری درسو میخوای چیکار؟
حرفاش بدجوری ذهنمو درگیر خودش کرده بودن تمام فکر مشغولی من شده بود که یه مدل مشهور بشم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#بلندپرواز 4
هر روز با خودم میگفتم نازنین تو میتونی انقدر مشهور میشی که تمام دنیا تو رو میشناسن !
نمیدونستم که با این تعریفها فقط دارم خودمو از خود واقعیم دور میکنم و به سمت چشمه ای میرفتم که خشک بود. نمیدونم چی نصیب نازنین میشد که این کارو با من میکرد؟
یک روز که تو خونه با هم تنها بودیم شالمو از سرم درآوردم وقتی چشمای نازنین به موهای من افتاد با دهن باز گفت_ وای زهرا من هیچ وقت موهاتو اینطوری ندیدم چه خوشگلی تو!
از این به بعد بزار عکسهای اینطوری هم ازت بگیرم مطمئناً بدون حجاب خوشگلتری!
اونام خوششون میاد معمولاً همچین شرکتهایی با حجاب و پوشش مشکل دارند بزار چند باریم عکس بدون حجاب بفرستیم مطمئناً جواب میده .
دو به شک بودم اما دلم میخواست این راه رو هم امتحان کنم منی که تا الان سعی میکردم نامحرم موهامو نبینه الان میخواستم با موهای کاملا باز ژست بگیرم و برای شرکتهای تبلیغاتی بفرستم کاری که هر بار با نازنین میکردیم ولی بیفایده بود و هیچ جوابی دریافت نمیکردیم.
ادامه دارد.
کپی حرام.
#بلندپرواز 5
گوشیمو دست نازنین دادم که با گوشی خودم ازم عکس بگیره ژست میگرفتم و از ته دل لبخند میزدم بلکه توی عکسام خیلی زیباتر به نظر برسم.
نازنینم مدام تعریف میکرد وای زهرا چه اندامی چه چهره زیبایی داری تو حتماً یه مدل مشهور زیبا میشی من مطمئنم که تو موفق میشی دختر! تو یه استعداد بزرگی که من کشفت کردم.
و چقدر من از این حرفا لذت میبردم احساس غرور میکردم نازنین بعد از تمام شدن عکاسی گفت_ خب دیگه بیا عکسها رو بفرستیم برای شرکت.
کمی دودل بودم برای همین من من کردم و گفتم _ نازنین جان امروز به اندازه کافی خسته شدم بزار فردا میفرستیم نازنین اخم میکرد و گفت_وا خسته شدن نداره عزیزم! نوچی کشیدم و گفتم_ حالا صبر کن فردا در موردش حرف میزنیم عزیزم.
با دلخوری رفت بعد رفتن نازنین مادربزرگ اومد و گفت_ زهرا امروز پنج شنبه است بیا بریم سر مزار عموت .
دلم برای عموم تنگ شده بود بدون هیچ حرفی قبول کردم با مادربزرگم رفتم.
ادامه دارد.
کپی حرام.