eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.2هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
7.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💥داستانی زیبا💥 🌹علّامه مجلسي مي‌فرمايد: 🌸مرد شريف و صالحي را مي‌شناسم به نام اميراسحاق استرآبادي. او چهل بار با پاي پياده به حج مشرّف شده است و در ميان مردم مشهور است كه طيّ‌الارض دارد. او يك سال به اصفهان آمد؛ من حضوراً با او ملاقات كردم تا حقيقت موضوع را از او جويا شوم. ☘او گفت: يك سال با كارواني به طرف مكّه به راه افتادم. حدود هفت يا نُه منزل بيشتر به مكه نمانده بود كه براي انجام كاري تعلّل كرده، از قافله عقب افتادم. وقتي به خود آمدم، ديدم كاروان حركت كرده و هيچ اثري از آن ديده نمي‌شد. راه را گم كردم؛ حيران و سرگردان وامانده بودم. از طرفي تشنگي آن چنان بر من غالب شد كه از زندگي نااميد شده، آماده‌ي مرگ بودم. [ ناگهان به ياد منجي بشريّت امام زمان (عج) افتادم و ] فرياد زدم : يا ابا صالح! يا ابا صالح! راه را به من نشاه بده ! خدا تو را رحمت كند! 👈در همين حال ، از دور شبحي به نظرم رسيد؛ به او خيره شدم و با كمال ناباوري ديدم كه آن مسير طولاني را در يك چشم به هم زدن، پيمود و در كنارم ايستاد. جواني بود گندم‌گون و زيبا با لباسي پاكيزه كه به نظر مي‌آمد از اشراف باشد. بر شتري سوار بود و مشك آبي با خود داشت. سلام كردم. او نيز پاسخ مرا به نيكي ادا نمود. فرمود: تشنه‌اي؟ گفتم: آري، اگر امكان دارد كمي آب از آن مشك مرحمت بفرماييد! او مشك آب را به من داد و من آب نوشيدم. آن‌گاه فرمود: مي‌خواهي به قافله برسي؟ گفتم: آري. ❣او نيز مرا بر ترك شتر خويش سوار نمود و به طرف مكّه به راه افتاد. من عادت داشتم كه هر روز دعاي « حرز يماني » را قراعت كنم. مشغول قراعت دعا شدم. در حين دعا گاهي به طرف من برمي‌گشت و مي‌فرمود: اين طور بخوان! چيزي نگذشت كه به من فرمود: اين‌جا را مي‌شناسي؟ نگاه كردم، ديدم در حومه‌ي شهر مكّه هستم. گفتم: آري مي‌شناسم. فرمود: پس پياده شو! من پياده شدم، برگشتم او را ببينم، ناگاه از نظرم ناپديد شد. ☘ متوجّه شدم كه او قائم آل‌محمد (عج) است.❣❣🌹 💥 از گذشته‌ي خود پشيمان شدم و از اين كه او را نشناختم و از او جدا شده بودم، بسيار متأسف و ناراحت بودم. پس از هفت روز كاروان ما به مكّه رسيد، وقتي مرا ديدند، تعجّب نمودند؛ زيرا يقين كرده بودند كه من جان سالم به در نخواهم برد. به همين خاطر بين مردم مشهور شد كه من طيّ‌الارض دارم. 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 📒منبع: كتاب داستان‌هايي از امام زمان (ع) ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
🔴بیاناتی تکان دهنده از امام صادق درباره آخرالزمان: ✔۲۱-مردم به نماز اول وقت اهمیت نمیدهند ✔۲۲-صدقه را باوساطت دیگران بدون رضای خدا و بخاطر درخواست مردم می دهند ✔۲۳-استانداران از روی طمع خائنان را امین خود قرار میدهند ✔۲۴-قاضیان بر خلاف دستور خدا قضاوت کنند ✔۲۵-و شرابخوار مست پیش نماز مردم می شود ✔۲۶-خورندگان اموال یتیمان ستوده می شوند ✔۲۷-و مسجد ها پر می شود از کسانی که از خدا نترسند و غیبت هم می نمایند ✔۲۸-و برای نماز مزد میگیرند ✔۲۹-مردم در مورد امر به معروف و نهی از منکر و ترک دین بی تفاوت و یکسانند ✔۳۰-قدرتمندان غذای عمومی مردم را احتکار می کنند ✔۳۱-پسر به پدرش نسبت دروغ بدهد و پدر و مادرش را نفرین کندو از مرگشان شاد شود ✔۳۲-زن ها بر مسند حکومت بنشینند و هیچ کاری جز خواسته آنها پیش نرود ✔۳۳-انسان در راه غیر خدا بسیار خرج کند ولی در راه خدا از اندک هم مضایقه دارد ✔۳۴-علائم آسمانی آشکار شود و کسی از آن نگران نشود ✔۳۵-و مردم و جمعیت جز از سرمایه داران پیروی نکنند ✔۳۶-و مرده را مسخره کنند و کسی برای او اندوهگین نشود ✔۳۷-آلات موسیقی و لهو موسیقی در مدینه و مکه آشکار گردد ✔۳۸-برسرکسب های حرام آشکارا رقابت دارند ✔۳۹-راه نیک خالی و پیرو ندارد ✔۴۰-سال به سال بدعت و بدی ها بیشتر میشود کتاب هزار و یک نکته پیرامون امام زمان ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «پسرخاله از دست رفت» 👤 استاد 🔺 در غربال‌های باید حریص باشیم نسبت به هدایت آدم‌ها... 🔅 ظهور امام زمان یک خیزش روشنگری جدایی حق از باطل است... ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
نابینا ۱ توی روستا زندگی میکردیم.‌ تمام خواهرام ازدواج کرده بودن. اما من خواستگار نداشتم. سرزنش و سرکوفت همه روی سرم بود. بیشتر از همه برادرام. هیچ جا نمیذاشتن برم.‌ بیست و دو سالم بود .‌توی شهر این سن برای ازدواج دیر نیست ولی تو روستا خیلی دیر بود. پدرم مریض بود و مادرم فوت کرده بود.‌ زن‌برادرام از ترس اینکه نکنه من سر زندگیشون برم، اصلا من رو محل نمیدادن. یه بار به برادرم‌گفتم بزار برم کلاس خیاطی یه دعوایی راه انداخت که از ترسم فقط سکوت کردم.‌پدرم فوت کرد و من رو تنها گذاشت. اینکه خاستگار نداشتم دست خودم نبود. هیچ کاری نمیتونستم بکنم. جز صبر برادرام‌ جلسه گذاشتند و بدون اینکه نظر من رو بپرسن قرار شد من هفته به هفته از خونه ی این برادر به اون برادر برم. خیلی برام سخت بود. زن داداشم‌اصلا منو نمیخواستن.‌اگر میذاشتن یه کلاسی برم کمتر خونه میموندم.‌ برای اینکه حرفی بهم‌ نزنن از صبح تا شب خونه هاشون کار میکرد.‌ تا یه روز خاله‌م که مادرشوهر خواهرمم بود اومد خونمون و گفت برام خاستگار اورده اما چه خاستگاری... ادامه دارد کپی حرام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚩تمام حرف عاشورا دوتا کلمه هست...... 👈هرکی مشکی اباعبدالله الحسین علیه السلام رو میپوشه این چند دقیقه رو بشنوه. ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ امام زمان (عج) کجاست سخنران استاد دارستانی ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد عالی 👌مهم‌ترین پله‌ای که می‌خوای به نزدیک بشی اینه که... ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
🌼منتظران ظهور ✨پرسـ❓ـش و پاسـ🖊ـخ مهــدوے✨ ‍ ☀️ ✅اولین بیعت کننده در کعبه الهی باامام زمان(عج)چه کسی خواهدبود⁉️ ✅مرحوم شیخ مفید رضوان اللّه تعالی علیه به نقل از مفضّل بن عمر حکایت کند: 💠روزی در محضر مبارک امام جعفر صادق علیه السلام بودم، از آن حضرت ضمن فرمایشاتی شنیدم که درباره جریان ظهور و خروج قائم آل محمّد صلوات اللّه علیه چنین فرمود: ♻️موقعی که خداوند متعال حضرت قائم عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف را جهت ظهور و خروج اجازه دهد. 🔰حضرت در مکّه معظّمه بالای منبر می رود و مردم را به سوی خود دعوت می نماید و آن ها را به خداپرستی و معنویّت راهنمائی می کند. 🔸و دستور می دهد بر این که جامعه باید در مسیر اجراء احکام و روش زندگی رسول خدا صلی الله علیه و آله حرکت نماید. 🔻در همین بین خداوند متعال جبرئیل علیه السلام را می فرستد و در محلّی به نام حطیم نزد امام عصر صلوات اللّه علیه حضور می یابد و اظهار می دارد: برنامه ات چیست❓ و مردم را به چه چیزی دعوت می کنی❓ 🔸حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف برنامه و مسیر حرکت خود را با جبرئیل در میان می گذارد. 🔵پس از آن جبرئیل می گوید: ✔️من اوّل کسی هستم که با تو بیعت می کنم؛ و سپس دست خود را در دست حضرت قرار می دهد. 🔸و سپس تعداد سیصد و سیزده نفر که از شهرهای مختلف جمع شده اند، با حضرت بیعت می کنند. 🔻بعد از آن، حضرت در شهر مکّه باقی خواهد ماند تا تعداد اصحاب و یارانش به دَه هزار نفر برسد و پس از آن که تکمیل شد به سوی مدینه حرکت می نماید. [1]. 📗پاورقی [1] إعلام الوری طبرسی: ج 2، ص 288، روضة الواعظین: ص 265. ╲\╭┓ ╭‌🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
Rowzehaye Entezar - @Elteja | کانال اِلتجا.mp3
11.55M
▪️با حسین تا مهدی علیهماالسلام (۵) 🔸 روضه‌های انتظار ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
بهشتِ منهای من، ۵ - نمایش‌نامه صوتی.mp3
6.98M
🔊 ؛ 🎙 «بهشتِ منهای من، قسمت پنجم» 🔸 خواب گرگ ها را دیده بود ... و آن سوار که خبر از مرگ میداد.... 📽 تولید شده در مهدیاران ▫️ ادامه دارد... ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📱 ؛ ▪️ من همونم همیشه از خودم فراری که جز شما نداره یاری... 🔅 اللهم عجل لولیک الفرج ╲\╭┓ ╭⁦🌺🍂🍃🌺🍂🍃 ┗╯\╲ @Adreknee
نا بینا ۲ پسر‌یکی از اقوام‌شوهرش که ۴ سال از من‌کوچکتر بود.‌ اما نابینا بود. دوست نداشتم زنش بشم اما از اون شرایطی که داشتم خیلی بهتر بود.‌ همه از خداشون بود من زودتر از اونجا برم.‌ جهیزیه‌ی کمی برام تهیه کردن و بدون هیچ مراسمی رفتم خونه‌ی شوهر مدام‌خودم رو دلخوش میکردم که دیگه از زیر بار منت برادرام و زن‌هاشون راحت شدم. جاری خواهرم گفت نباید عروس رو اینطوری بیارید.‌ من رو برد خونشون ارایشم کرد.‌لباس عروس تنم کرد و توی خونشون جشن گرفت انقدر خوشحال بودم که انگار دنیا رو بهم داده بودن شوهرم مرد مهربونی بود و خیلی زود تو دلم جا باز کرد.‌ فوری بار دار شدم‌و خدا یه دختر بهم داد.‌ همه چیز خوب بود تا یه روز شوهرم گفت یه چیزی میبینه گفتم‌شاید اشتباه میگه ولی خودش خیلی اصرار داشت. رفتیم دکتر معاینه‌ش کرد و حرفش رو تایید کرد گفت عملش پنجاه پنجاه هست شوهرم‌گفت ارزو داره چهره‌ی من و دخترش رو ببینه پول عمل رو هر جور که شد جور کردیم. شوهرم برای عمل اماده شد.