eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
7.5هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اولین نوه ای بودم که قرار بود ازدواج کنه و همه روم حساس بودن. توی خانواده مادری هم من تنها نوه دختریشون بودم. این حساسیت ها ی زیاد باعث شده بود زیادی مغرور بشم کلی حساس شده بودم و اگر کسی کوچکترین بی احترامی میکرد خیلی بد میدید. به نظرم اگر اینقدر نازک نارنجی نبودم و اینقدر خودمو دسته بالا نمیگرفتم اون اتفاقا نمی افتاد... بالاخره شب جمعه رسید وخانواده خواستگار اومدن. بیست و سوم خرداد ماه سال نود و دو بود. احمد مکانیک معروفی بود و با اینکه 28 ساله بود اما حسابی معروف و موفق شده بود درکارش. یه خواهر به اسم مریم و یه برادر به اسم محمود داشت که ازش کوچک تر بودن. مثل من بچه اول بود مادر مهربونی هم داشت که حسابی به دلم نشسته بود. قرار ها گذاشته شد و برای خرید بله برون رفتیم. موقع انتخاب یه حلقه یه مدل حسابی چشمم رو گرفته بود اما تا خواستم بگم مریم خواهرش گفت این مدل خیلی قشنگه و مادرش و احمد هم تایید کردن. همون حلقه مورد نظر منو میگفت. خیلی قشنگ و زیبا بود اما چون مریم نظر داده بود بهم برخورد.
13.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت کوچکترین دشمنی با ولایت فقیه...
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بالاخره کار با قبا و اینا داشت می‌رسید 😂
7.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تنها نبود... دامنی پر از عشق برایش آماده بود❤️