eitaa logo
یا صاحب الزمان ادرکنی ❤
7.1هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
7.6هزار ویدیو
26 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
22.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم ❤️
با خودم گفتم اینم روش جدیدشه، اینجوری میخواد نگرانم کنه بهش زنگ بزنم حالش رو بپرسم سر حرف رو باز کنه تا آشتی کنم. قصد آشتی داشتم ولی نه به این زودی. به کارش خندیدم و خوابیدم. صبح که بلند شدم توی خونمون همهمه بودهمه اروم‌حرف میزدن و جلوی من و بچه‌هام سکوت میکردن. دلم‌شور افتاد. شماره‌ی احمدرضا رو گرفتم. خاموش بود. خواستم برم دنبالش مادرم نذاشت و برادرم تهدید کرد که نمیزاره برم بیرون. دل تو دلم نبود. فردای اون روز گفتم پنهانی میرم خونه‌ی داییم ببینم جه خبره. صبح زود لباسم رو پوشیدم و از پله‌ها پایین رفتم. در رو که باز کردم دختر خاله‌ی مادرم رو باچشم گریون دیدم.‌ گفت خیلی بی معرفتی خودت نیومدی به جهنم چرا نذاشتی بچه هاش بیان. گفتم کجا!؟ گفت حق بچه ها بود تو تشییع جنازه‌ی پدرشون شرکت کنن. ما دیگه با تو کاری نداریم اومدن اینجا فقط تف کنم تو صورت بی معرفتت و برم یعتی شما روز های خوش نداشتید.... دیگه صداش رو نشنیدم. سرم اندازه‌ی کوه شد. احمدرضا واقعا مرده بود! باورم‌نمیشد. با صدای بلند شروع به گریه کردم انقدر جیغ کشیدن و خودم رو زدم که بیهوش شدم.
از قدیم هم گفتن : از تو حرکت از خدا برکت❤
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اثرات خواندن آیت الکرسی... خدایا هممون رو عاقبت بخیر کن🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر حرکت کنی همه چیز خوب و عالی میشه از همین الان با ایمان به خدا قدم بردار و به سمت اهدافت برو...   از صمیم قلب بگو : "من با توکل بر خدا به اهدافم میرسم" این پیام رو به اون کسی که احساس میکنی نیاز داره بفرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگران نباش؛ خدا بزرگه خیلی بزرگتر از هر مشکلی که الآن تو فکرشی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥؛ نماز اول وقت در جنگ🕰 🎙حجت الاسلام حسن محمودی 📌امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ حواسش به آسمان بود تا اقامه کنند 🔸🔹🔸🔹🔸
‏در صورت آدمے دو چیز مهم است؛ یڪے لبخندش و دیگرے عمقِ نگاهش ڪه هیچ جراحے نمی‌تواند به انسان بدهد. لبخند آدمے اقیانوس صورتش است و چشم‌هایش؛ آفتاب .
وقتی بهوش اومدم فقط مادرم کنارم بود به خاطر آمپول آرامبخشی که بهم زده بودن نمیتونستم‌گریه کنم ولی مات و مبهوت بودم. احمدرضا رفته بود. برای همیشه. از غصه و فشار روحی که من باعثش بودم دق کرده بود و توی چهل سالگی، تنهایی مرده بود‌‌. حتی روی این‌رو نداشتم‌که برم‌ سر مزارش. فکر اینکه آینده، که چی جواب بچه‌هاش رو بدم‌ دیونه‌م کرده.‌ اما نه دیوانگی نه پشیمونی نه رموندگی دیگه احمدرضا رو برنمیگردونه و من هیچ وقت خودم رو نمیبخشم. پول و مال دنیا به هیچی نمیارزه. مادرم هنوز دست از کارهاش برنداشته. بچه ها رو بردم خونه‌ی داییم هر دو فقط گریه کردیم. گفتم اگر بودن بچه ها کنارت آرومت میکنه اینحا بمونن. نیتونست حضانتشون رو ازم بگیره ولی گفت یه جوون داده و دیگه طاقت داغ نداره. برو با بچه هات زندگی کن.‌ آدس خونه‌ی جدیدم رو بهش دادم و پنهانی از خانواده‌م اسباب کشی کردم. الان یک ساله تنها با بچه هام زندگی میکنم. حوصله‌ی هیچ‌کس رو ندارن و هنوز نتونستم برم‌سر مزار احمدرضا.‌ نه احمدرضا من رو میبخشه نه خودم، خودم رو بخشیدم. میدونم خدا هم ازم نمیگذره. من‌جوونی شوهرم رو فدای زیاده‌خواهی مادرم کردم.‌ زندگیم‌رو تعریف کردم‌تا بخونید و بدونید مال دنیا هیچ‌ارزشی در برابرجان انسان نداره. لج بازی باعث اتفاقات بدی میشه و گاهی دیر میشه. خیلی دیر....