چشم هایت دفتر شعریست که خداوند سروده است ،
انچنان که وصفش در اندیشه هیچ شاعری نمیگنجد .
-حیدر ولی زاده
_
_کافه خاطره ها_
برق چشمان تو در قهوه من میرقصد
و من انگار تو را پشت همان پنجره میبینم باز
نه کسی پنچره را رو به افق باز کند
نه شکر کم کند از تلخی این رنج دراز
من و تو قسمتی از تلخی این کافه شدیم
و تو هر روز گذر میکنی از قهوه من
این چه رازیست که من ، تلخ ، تو را مینوشم
تو شدی خواب عمیق شب بی خواب من .
- افشین مشفقی
_
چه برانی چه بخوانی چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی نه من آنم که برنجم
نه تو آنی که بدانی ؛
_
دختري به پادشاه گفت: من عاشق شما هستم.
پادشاه به او گفت: لياقت تو برادر من است که از من زيباتر است و پشت سرت ايستاده است.
دختر برگشت و کسي را پشت سرخود نديد.
پادشاه به او گفت:
[ اگر عاشق بودي، پشت سرت را نگاه نميکردي.. ]
_