eitaa logo
آفتابگردان‌ها
521 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز کودکان تو برای جای خالی‌ات در انزوای جای جای خانه گریه می‌کنند یکایک حروف در کتاب‌ها هنوز هم بدون هر اشاره و نشانه گریه می‌کنند چه خوانده چشم‌های تو که خیس مانده آستین میان کوچه‌ها مگر چگونه خورده‌ای زمین چگونه باز پا شدی، چگونه بی‌صدا شدی که مردها برای تو زنانه گریه می‌کنند چه بود سرّ مخفی خسوف چند ماهه‌ات چه بود راز گریه و سکوت گاه‌گاهه‌ات چه بود راه کودکت، چه شد سپاه کوچکت که پا به ماه‌ها به این بهانه گریه می‌کنند هزار کوه زخم را به دوش می‌کشیدی و هزار زھر طعنه را به گوش می‌شنیدی و تمام بردبارها، تمام کوهسارها به پات با تکان تکانِ شانه گریه می‌کنند سیاه ماند چهره‌اش پس از تو روزگار شهر پر از مزار شد شبی پس از تو هر کنار شهر پس از به شانه رفتنت، پس از شبانه رفتنت برات یاکریم‌ها شبانه گریه می‌کنند @Aftabgardan_ha
سجاده‌ات را می‌گشایی راس ساعت تكبيرة الإحرام می‌افتد به پایت بر خاک قامت بسته‌ای و اهل افلاک از عرش می‌آیند با قصد جماعت با هر نفس تسبیح می‌گویی خدا را از «حاء» تسبیح تو می‌گیریم حاجت* آیینه‌ای و رو به مرآت الهی آیینه در آیینه‌ای! ای بی‌نهایت! همسایه‌ها در سایه‌ی لطف تو هستند باز است در این خانه درهای اجابت محشر به پا کن! شیعیانت را جدا کن! از مرگ باکی نیست ای روح شفاعت! نام تو را بردیم در غم‌های دنیا ما را صدا کن در هیاهوی قیامت * حاء حاجت هنوزشان در حلق جيم جودش بداده روزی خلق @Aftab_gardan_ha
ببخش اگر که حقیرم برای نام بلندت ببین چگونه می‌افتم به پای نام بلندت تو فاطمه، تو زکیه، تو انسیه، تو حمیده هزار جان گرامی فدای نام بلندت سعادت است تفاخر به این که از همه عالم نشسته است به دوشم همای نام بلندت در اوج سختی اگر که شکسته بال و پر من رسیده است به دادم دوای نام بلندت برات کرب و بلا را اگر به دست بگیرم گرفته‌ام همه‌چیز از لوای نام بلندت صدام کرد و ندیدم جواب «فاطمه»اش را ببخش اگر که حقیرم برای نام بلندت @Aftab_gardan_ha
حضرت عشق تو را روی زمین مهمان کرد ماه را صورت نورانی تو تابان کرد چادر خاکی تو باعث اعجاز شده روزبه را نخی از چادر تو سلمان کرد هم نفس با تو علی بود که بعد از هر جنگ زخم‌های بدنش را نفست درمان کرد دست شیطان به تو شلاق زد آن دستی که دشمن کور تو را صاحب نخلستان کرد گنج بودی و على قدر تو را می‌دانست او که از چشم زمان قبر تو را پنهان کرد @Aftab_gardan_ha
 آخر مدينه در خبری سرشکسته شد آمد خبر که حرمت کوثر شکسته شد آن روز هرچه شد به در خانه ربط داشت در سوخت، در نشست به خون، در شکسته شد تا آسمان رسید صدای شکستنش وقتی که پشت در، دل حیدر شکسته شد گل میخ تا نشست به گل، غنچه ناله کرد طوفان وزید و بال کبوتر شکسته شد تنها نه پشت در کمر یک نفر شکست با ناله‌هاش پشت پیمبر شکسته شد ای سوره ی صبور! چه شد بیعت غدير؟ دیدی چگونه بیعتش آخر شکسته شد؟ @Aftab_gardan_ha
من مسافری که مقصدش کجا نبود مرد شاعری که صِرفِ واژه‌ها نبود در شبِ سکوت، غنچه را شنیده بود طرد شد که:《شاعر زمان ما نبود》 رفت و آمدش شبیه سایه‌‌های هیچ در دل شکسته‌اش برو بیا نبود آسمانِ خنده‌اش شکفته و شگرف بغض‌های خفته‌اش برونگرا نبود سفره‌ی دلش برای دوستان فراخ پیشِ دیگران ولی گره‌گشا نبود این که بیت بیت گفت و گفت راست بود_ آینه، ولی تمام ماجرا نبود @Aftab_gardan_ha
باران شدن در خشکسالی کار من نیست عاشق شدن با دست خالی کار من نیست فهمیده‌ام این را که دیگر عشق‌بازی در برکه با ماه خیالی کار من نیست من در گلستان شاعری را دوره کردم بوییدن گل‌های قالی کار من نیست شهر شما زیباست اما دور بودن از روستاهای شمالی کار من نیست شالی به سر کن نازنین! ساکت نشستن در محضر انبوه شالی کار من نیست قلب شکسته مثل روز اولش... نه درمان این آشفته‌حالی کار من نیست @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
انتشار پوستر هشتمین دوره آموزشی شعر جوان کشور «آفتابگردان‌ها» شنبه ۱۹بهمن ۱۳۹۸ با حضور جمعی از مدیران موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب در نشست خبری هشتمین دوره آموزشی شعر جوان کشور از پوستر اختصاصی این دوره رونمایی شد. دوره آموزشی آفتابگردان‌ها که به همت دفتر شعر موسسه شهرستان ادب از سال ۱۳۹۰ راه‌اندازی و برگزار شده است امسال به هشتمین ایستگاه خود رسیده است. @Aftab_gardan_ha
در خانه‌ای که دم شده چای معطرت گرم است حس و حال دلم چون سماورت از خاطرات کهنه و تکراری‌ات بگو حظ می‌برم از این‌همه قند مکررت پاییزهای خانه‌ی تو چیز دیگری‌ست شاعرترم کنار درختان پرپرت مادر! منم! «ترانه*»ی دوران کودکی حالا ببین غزل شده‌ام در برابرت از این به بعد شانه نزن موی خویش را می‌ترسم آه... کم بشود مویی از سرت شعرم به یادگار بماند برای تو امضا... علاقه‌مند تو... راضیه... دخترت * نامی که مادرم در کودکی مرا با آن صدا می‌زد. @Aftab_gardan_ha
هر چه با وسواس بر آیینه برق انداخته آن دو تا چشم بدون برق را نشناخته! این زنی که دامنش از تور و پولک خالی است شاه‌ماهی بوده و با تُنگ تنگی ساخته هست سلطان‌بانوی اقلیم تنهاییش، حیف غم، به سرحدّات او چون مادیانی تاخته این الهه، بی بنان، چنگی نخواهد زد به دل گرچه هم‌آواز شد با بغض او، هر فاخته قهرمان‌ها ساخته در داستان‌هایش ولی شهرزاد قصه‌گو، کمتر به خود پرداخته سر به سنگ سخت خوردن بوده تنها حاصلش موج تبداری، به یک صخره، اگر دل باخته او نهالی ترد با تاج گلی بر سر نبود؟ باد و برف از او چه کاج کهنه‌سالی ساخته! @Aftab_gardan_ha
...پس خدایی که آفرید مرا روز اول، چگونه دید مرا؟ این خوشی‌های گاه گاهِ سبک این غم ممتدِ شديد: مرا خاک، سرد است؛ خاک، آرام است از چه آورد پس پدید مرا؟ پس چه خاکی‌ست داغِ نا‌آرام که از آن خاک آفرید مرا؟ شاید آن روز او پدید آورد از گِلِ خاکِ آن شهید مرا ای شهیدان کربلا! آیا گرچه کم‌قدر، می‌خرید مرا؟ @Aftab_gardan_ha
دوچرخه‌ام دوباره بی حال و لق و لوق است آهنگ چرخ‌هایش امشب تلق تولوق است قهر است با من انگار کز کرده کنج خانه آورده او برایم از صبح، صد بهانه بابا‌بزرگ خوبم با چسب و پیچ و آچار رفته عیادت او مانند یک پرستار یک زنگ هم خریده هدیه برای چرخم تا آشتی دهد باز ما را دوباره با هم @Aftab_gardan_ha
سفر چگونه کنم با بهانه‌ای که ندارم؟ کدام سو بپرم آشیانه‌ای که ندارم؟ نشانده‌ام به دلم دشتی از شقایق غم را به غیرِ این دل خونین نشانه‌ای که ندارم کنون که داده به بادم چو قاصدک غمِ این عشق بگو مرا برساند به خانه‌ای که ندارم مرا ببین که چکیدم به پات یک دل سیر آه جز این ترنم باران ترانه‌ای که ندارم اگر هراسِ به دریا زدن نبرده دلت را بیا تو را ببرم تا کرانه‌ای که ندارم @Aftab_gardan_ha
مدح‌ امام‌ هادی‌ علیه‌‌السلام باید چه گفت مدحت شاهی عظیم را؟ کو شعر تر که وصف کند این حریم را؟ کو یک گره که باز نگردد به دست او؟ کو حاجتی که خسته کند این کریم را؟ کوکوکنان نشسته به بامش، مگر کریم با دست خویش دانه دهد یاکریم را هوهوی پرچمش به تقرب کشانده است تا سامرا به روی دو زانو نسیم را یک جرعه از کناره‌ی دریای حکمتش پرورده است حضرت عبدالعظیم را با تیغ آبدیده‌ی نور هدایتش سرکوب کرده خدعه‌ی قوم رجیم را هرگز به پادشاهی عالم نمی‌دهیم حظّی که از گدایی او می‌بریم را مدیون اوست مکتب قرآن و دین حق در فتنه‌ها صراط چنین مستقیم را @Aftab_gardan_ha
تقدیم به امام هادی علیه‌السلام تو از تبار بهاران، تو از سلاله‌ی رودی تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی تویی شکوه بهار و به پیشگاه تو دارد جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی به صدر جامعه*‌ی خود به 《السّلامُ علیکی》 تمام پنجره‌ها را به سوی باغ گشودی از آسمان به زمین سیر کردی و همه دیدند که آفتابی و داری عجب فراز و فرودی مگر مقابل دشمن محمد(ص) دگری تو؟! تو کیستی که ندارد صبوری تو حدودی؟ کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش به یک اشاره دل از هر چه شیر برد تو بودی اگرچه سامره‌ات را حصار کرده شب اما می‌آید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی *زیارت جامعه کبیره @Aftab_gardan_ha
تقدیم به امام هادی علیه‌السلام نه تنها دوستانش را، که حتی دشمنان را هم هدایت کرده او سرسخت‌های این جهان را هم اگر در چشم او رام است صد حیوان درنده درون مشت خود دارد کلید جسم و جان را هم هراسی نیست از ظلمت اگر نورالهدی باشد که روشن کرده نور او زمین را آسمان را هم من از لطفش به عجز مرد گوهرساز فهمیدم که او پر سود خواهد کرد با مهرش زیان را هم همین که مقصدم را در دل بیراهه‌ها دیده عوض کرده‌ست مقصد را، مسیر داستان را هم کسی می‌آید از نسلش که هنگام اذان ظهر بگیرد《اشهد ان على》اش آسمان را هم @Aftab_gardan_ha
می‌خواستم خیال تو از سر به در کنم دیدم نمی‌شود که بدون تو سر کنم اطراف تو حصار از آیینه می‌کشم باید تو را برای خودم بیشتر کنم چشمم غیور بود به عشق تو، کور نه غیرت نمی‌گذاشت به غیرت نظر کنم چون چشمه یافته به دل سنگ کوه، راه پس گریه می‌کنم که به قلبت اثر کنم من با عصای سِحر به مقصد نمی‌رسم مِن بعد، تکيه را به دعای سحر کنم @Aftab_gardan_haa
زآنسویِ‌ نبود و بود در آیینه هر پلک دری گشود در آیینه دلخواه‌ترین رباعیِ عالم را چشمانِ تو می‌سرود در آیینه @Aftab_gardan_haa
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
اسفند رفته بود و زمستان ادامه داشت فصل نبودن تو کماکان ادامه داشت شک داشتم که اشک من آن گونه می‌چکید یا ابر بود و بارش باران ادامه داشت مویت وزید و رفت ولی زیر گوش من هوهوی بادهای پریشان ادامه داشت با من حیاط خانه به خلوت نشسته بود تا صبح شب‌نشینی ایوان ادامه داشت دنبال اشک‌های تو هر قدر آمدم بغضت ادامه داشت، خیابان ادامه داشت... از خواب هم پریدم و در چشم من هنوز کابوس رفتن تو کماکان ادامه داشت @Aftab_gardan_ha
تو ابر باشی اگر، شانه‌های من کوه است عبورت از شب تنهایی‌ام چه بشکوه است نه سنگ نیست دلم آن‌چنان که می‌گویند به هم فشردگی چند قرن اندوه است تو هم شبیه خودم بغض در گلو داری و رنگ پیرهنت آه سرد و بی‌روح است هنوز قلقلکت می‌دهد عبور نسیم تن لطیف تو از رعد و برق مجروح است ببار! حوصله‌ی گریه‌ی تو را دارم تو ابر باشی اگر، شانه‌های من کوه است @Aftab_gardan_ha
نگو که عید شده، من هنوز هم که همانم مگر قرار نشد از دلم تو را بتکانم؟ تنیده است خیالت به رشته‌رشته‌ی روحم طنینِ خنده‌ی محوت نشسته است به جانم هزار دفعه صدایم زدی، ولی... چه بگویم؟ برای بردن نام تو بسته بود زبانم همین که بین شلوغی نگاهمان به هم افتاد نداد بغض مجالت، نداد گریه امانم نخواستم که ببینی چقدر بی تو غریبم چقدر در غم دلتنگی‌ات شب است جهانم به وقتِ خلوتِ خود زل زدم به گوشه‌ای از شب شب است یا که سیاهی‌ست؟ من کجای زمانم؟ شب است و چنگ زده خاطراتِ مُرده به روحم و می‌تپد هوسِ مرگ، بین هر ضربانم تو نیستی و همه، بارِ غربت است به دوشم چگونه خستگی‌ام را به سال نو نکشانم؟ @Aftab_gardan_ha
قلبی که در هوای تو گشته‌ست بی‌قرار با پای دل رسیده به خلوت‌سرای یار جایی ندیده بهتر از این روی خود زمین جایی ندیده بهتر از این روز و روزگار عشاق هرکدام طریقی گزیده‌اند مالک میان معرکه، میثم به روی دار از ليلة‌المبيت گرفته‌ست تا اُحُد جان کرده‌ای فدای پیمبر هزار بار خمس و نماز و روزه و حج و زکات نه از خاک‌بوسی تو گرفتیم اعتبار عاشق میان صحن تو، دشمن میان رزم گفتند از نگاه تو لايمكن الفرار خالق شبیه حضرت حیدر نیاورد دنیا اگر شبيه على داشتی بیار ما را یکی از این دو کمان می‌کُشد یقین یا ابروی هلالی تو یا که ذوالفقار سر رفته است حوصله‌ی سربدارها جاری‌ست خون میان رگ ما چو آبشار تا در کنار مهدی تو جان فدا کنیم گرم است پشت کعبه به آن کوه استوار @Aftab_gardan_ha