#ویژهنامه_جانفدا
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا
نبود گرد تعلق به روی دامن تو
نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم
فدای در دل آتش خطابه خواندن تو
چقدر دیر تو را دوستان شناختهاند!
چقدر خوب تو را میشناخت دشمن تو!
وطن برای تو دلهای دردمندان بود
قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو
چه مانده بود از آن جسم پرپرت آن روز؟
چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو؟
به روی خاک فقط دست غرق در خونی
برای بیعت ما مانده بود از تن تو
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_جانفدا
دست و سر و پا هیچ و گردن هیچ و پیکر هیچ
جان در کف جانان و دل در پای دلبر هیچ
پرواز او از خاطرش بیرون نخواهد رفت
حتی اگر بالی نماند از کبوتر هیچ
آیینهٔ قاسم اگر تقسیم شد بر صد
صد ضربهٔ دشمن به ایران ضرب شد در هیچ
ماندی میان گرگها ای یوسف ثانی
جز چاه کندن برنیاید از برادر هیچ
با مرگ در خط مقدم همقدم بودی
جز مرگ تدریجی ندیدی پشت سنگر هیچ
مانند یاران با شهادت زندگی کردی
از این ندیدی در تمام عمر بهتر هیچ
با عشق مولا دست دادی، پس نمیگیرد
غیر از ولایت دستمان را روز محشر هیچ
یار علی بودی، علی یار و مرادت شد
ای مالک دلها، نداری کم ز اَشتر هیچ
از مالک اشتر اگر خالی شود میدان
پشت علی میمانَد آیا غیر خنجر هیچ؟
سردار دلها در اُحد گیرم که بی سر شد
باقی نمانَد سرکشی در جنگ خیبر هیچ
با فوت میخواهد کند خاموش نورش را
وقتی نداند دشمن از ایمان و باور هیچ
در چشم دشمن ما اگر تهدید میآییم
در چشم ما دشمن شود صدها برابر هیچ
با هر حریفی حرف دارد پشت میز اما
هرگز ندارد حرف در میدان باور هیچ
ما نسل قاسم با غرور امروز میگوییم:
جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ
#سردار_دلها
#قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
#محمدحسین_رحیمی
@aftabgardan_ha
آفتابگردانها
نشانی صفحه آفتابگردانها در روبیکا https://rubika.ir/aftabgardanha
نشانی صفحه ما در روبیکا
#ویژهنامه_جانفدا
از سرزمین صبح میآمد
از کوچههای شرقی ایمان
در دستهایش آیۀ خورشید
در چشمهایش سورۀ باران
مردی که محکم بود مثل کوه
مردی که جاری بود مثل رود
مردی که از ایل پرستوها
مردی که از نسل شقایق بود
مردی که میفهمید صحرا را
مردی که با آهو رفاقت داشت
مردی که با گلها سخن میگفت
مردی که به دریا شباهت داشت
با قاصدکها متحد میشد
با مرکب طوفان سفر میکرد
از آب و از آتش نمیترسید
راحت به خط میزد، خطر میکرد
آوارگی بچهگنجشکی
آرامش او را به هم میریخت
پژمردگی غنچهای کوچک
در چشمهایش طرح غم میریخت
در سنگر امید میجنگید
زخمی، ولی غرق تبسم بود
او پاسدار صلح و آرامش
او حافظ لبخند مردم بود
از سرزمین صبح میآمد
با کولۀ بیدارخوابیها
میرفت تا فردای روشنتر
میرفت تا آنسوی آبیها
#فاطمه_عارفنژاد
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_جانفدا
پیچید در سراسر دنیا پیام ما
نزدیکتر به قله شد از قبل گام ما
مضمون شعرهای بلند و حماسی است
هرجا شنیده میشود امروز نام ما
در انتظار لحظه پیکار ماندهاند
شمشیرهای آختهٔ در نیام ما
با هر شهید، باور ما زندهتر شده است
«ثبت است بر جریده عالم دوام ما»
نزدیکتر شدهست زمان زوالتان
نزدیکتر شدهست زمان قیام ما
باید از این به بعد بمانید روز و شب
در انتظار سختترین انتقام ما
#محمدحسین_مهدویان
@Aftabgardan_ha
حُسنِ یوسف رفتی اما یاسمن برگشتهای
سرو سبزم از چه رو خونینکفن برگشتهای؟
از کجا میآیی ای عطر دلانگیز بهشت
از کنار چند آهوی ختن برگشتهای؟
تو همان نوزاد در گهوارۀ من نیستی؟
خفته در تابوت حالا سوی من برگشتهای
با تفنگ و چفیه و سربند راهی کردمت
با کمان آرش از مرز وطن برگشتهای
خواستی روشن بماند چلچراغ انقلاب
با تو ای شمعی که بعد از سوختن برگشتهای.
سرد گشته آتش اما شعلهور مانده غمت
باز پیروز از نبردی تن به تن برگشتهای
#طیبه_عباسی
@Aftabgardan_ha
بیست و یکمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
آفتابگردانها
بیست و یکمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود. #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftabgardan_ha
بیست و یکمین جلسه از سلسله نشستهای ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف #آفتابگردانها) با عنوان #ماهشعر، با اجرای #میلاد_عرفانپور، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار میشود.
مهمان ویژه بیست و یکمین جلسه:
#علیمحمد_مودب
همراه با شعرخوانی #آفتابگردانهای_ادوار_مختلف
زمان: سهشنبه ۲۰ دی ماه ۱۴۰۱، ساعت ۱۷:۳۰
مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم
#همه_آفتابگردانها_دعوتند
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
دلم گرفته که این روزها خودم باشم
بدون دغدغه، تنها، رها خودم باشم
همیشه آینهٔ این و آن شدن کافیست
همیشه دیگریام، پس کجا خودم باشم؟
سکوت بهتر از این قیل و قال و همهمههاست
رها کنید مرا بیصدا خودم باشم
چقدر چیدن واژه؟ جنون شعر بیا!
که بین این همه شاعرنما خودم باشم
چقدر صورتکم را عوض کنم ای شهر؟
چه بهتر است کمی بی ادا خودم باشم
همیشه و همهجا باب میلتان بودم
اجازه هست که این بار را خودم باشم؟
#رضا_ابوذری
@Aftabgardan_ha
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمیتر از غم ندیدم
به اندازهٔ غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد همآواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم
#قیصر_امینپور
@Aftabgardan_ha
برای #رهبر❤️
تو با حقّی و حق با توست؛ حق پشت و پناه تو
بدیها دور بادا از وجود خیرخواه تو
نگاه ما به لبهای تو خشکیدهست، لب تر کن
که بر لبهای خشکیدهست -میدانم- نگاه تو
به پرچمدارِ حق، داری شباهتهای بسیاری
به راه کربلا آری چه نزدیک است راه تو
اگر این غصهها در کوه بود آتشفشان میشد
چگونه مانده بعد از سالها در سینه آه تو؟!
غضبهای تو با دشمن، دلی داده به من امّا
دلم را برده آن لبخندهای گاه گاه تو
سیادت هم دلیل دیگری بر این ارادتهاست
که ما پیوندها داریم با شال سیاه تو
#مصطفی_تبریزی
@Aftabgardan_ha
هدایت شده از رضا یزدانی
📎کانال تعدادی از شاعران انقلابی کشور در پیامرسان ایتا:
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍مهدی جهاندار
@mehdi_jahandar
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍رضا یزدانی
@rezayazdaanii
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
برای #رهبر❤️
نور است او، چگونه به اوزان بخوانمش؟
شعری مطنطن است که با جان بخوانمش
ماندم در این میانه ابوذر بگویمش
یا اینکه کفر ورزم و سلمان بخوانمش
هنگام جنگ غرش طوفان بدانمش
هنگام صلح بارش باران بخوانمش
فرمود: «من کجا و علی(ع)؟ وای از این قیاس!»
آنسان که درخور است بگو آن بخوانمش
شرمندهام ز گیسوی یکدستِ سادهاش
در شعر خویش اگر که پریشان بخوانمش
هم میتوان سلالهٔ زهرا صداش کرد
هم هدیهای ز شاه خراسان بخوانمش
حافظ - چه حیف - «شاه شجاع» مرا ندید
تا مدح او بگوید و با جان بخوانمش
بیمار چشم او شدهایم و خوشیم خوش!
ای درد او به جان! به چه درمان بخوانمش؟
از عمر ما بکاه خدایا! به او ببخش!
این جان بیلیاقت ما را به او ببخش
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
برای #رهبر❤️
ای ناخدای کشتی جانها و ایمانها
راماند و آراماند با تو سیل و طوفانها
لبخند تو زیبایی گلهای باغ ما
شبگریههای تو دلیل هر چه بارانها
چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان
پیشانیات روشنترین ماه شبستانها
در هر کنار و گوشهای با یاد گیسویت
جمعاند و سرگرماند هر شب را پریشانها
بالابلندا جای دارد از تو بنویسند
با هر قلم تاریخدانها و غزلخوانها
آغوش وا کردی که برگردند از هر سو
آری پشیماناند، از عشقت پشیمانها
تو از تبار آفتابی و شکوهت را
آخر چرا باید که نشناسند انسانها
در امتداد چشم تو خورشید را دیدند
در اوج ظلمت شبشکنمردان میدانها
از روزهای عاشقی با ما روایت کن
ای یادگار حاج قاسمها و چمرانها
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
آفتابگردانها
بیست و یکمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود. #ما_همه_آفتابگردانیم @Aftabgardan_ha
بیست و یکمین «ماهشعر آفتابگردانها» برگزار میشود.
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
تقدیم به #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
الا انسیهالحورا! الا خیرالنسا! زهرا
بخوانم با کدامین یا چه بنویسم تو را؟ زهرا!
نه تنها حمد و توحیدی و والعصری و والشمسی
تویی تو کوثر و تطهیر و فجر و انما، زهرا!
تویی که چادرت چون سایهای روی سر دنیاست
-چرا پوشیده میگویم؟- تویی نور خدا! زهرا
خوشا بر تو! محمد از نگاهت وام میگیرد
علی با دیدنت آرام میگیرد، خوشا زهرا!
ندادی تن به پیراهن؛ خوشا انسان جدا از خویش
نبستی دل به این دنیا! خوشا اینسان رها زهرا
چه میشد لایق «الجار ثم الدار» تو باشیم
که ما بسیار محتاجیم «الغوث» تو را زهرا
نیاوردیم ما هیزم، نخندیدیم بر اشکت
دعایی کن برای ما! الا روح دعا زهرا
...
روایت هست از در، از دری که بسته بود اما
همین که باز شد، عرش خدا گفتند: یا زهرا
نبوده روضههایی بازتر از آن درِ بسته
نبوده کربلایی مثل داغ کوچهها زهرا
علی میگفت: حالا که جهان قهر است با حیدر
تو هم کمصحبتی با من! چرا زهرا؟ چرا زهرا؟
...
گره بسیار و ره دشوار؛ باکی و هلاکی نیست
که هم مشکلگشا زهراست و هم رهنما زهرا
نه... تشبیه رسایی نیست؛ ما و خاک پای او
کجا ما بی سر و پایانِ سر در گم کجا زهرا؟
#رضا_یزدانی
@Aftabgardan_ha
تقدیم به #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
این کوچهها را آب و جارو کرده باران
این اولین روزیست که مهمان میآید
حالا دوباره بوی نان پیچیده اما
دارد یتیمی خسته، سرگردان میآید
مثل گلوبندت، اسیری را رها کن
امشب اسیری بی سر و سامان میآید
از برکت نانی که بخشیدید، هر سال
بر خاک گندمزار ما باران میآید
شیراز، قم، مشهد، خدا را شکر بانو
عطر تو از هر گوشۀ ایران میآید
هرگز نمیگنجید در وصف قلمها
مدح شما در سورۀ انسان میآید
#عاطفه_جوشقانیان
@Aftabgardan_ha
هدایت شده از رضا یزدانی
🔗کانال تعدادی از شاعران متعهد کشور در پیامرسان ایتا
📍آفتابگردانها [شاعران جوان انقلاب اسلامی]:
@Aftabgardan_ha
📍دکتر محمدرضا ترکی:
@faslefaaseleh
📍دکتر رضا شیبانی:
@zahrdaroo
📍حسن خسروی وقار:
@hasankhosravivaghar
📍مجتبی خرسندی:
@Mojtaba_khorsandi
📍حسن بیاتانی:
@telkalayyam
📍رضا یزدانی:
@rezayazdaanii
📍علیمحمد مودب
@alimohammadmoaddab
📍میلاد عرفان پور
@erfanpoor
📍سیدمحمدمهدی و سیدعلیرضا شفیعی
@shafiepoems
📍داود رحیمی:
@davud_rahimi
📍رضا ابوذری:
@rezaaboozari
📍محمد خادم
@khadempoet
📍محسن ناصحی
@nasehi_mohsen
📍مبین اردستانی:
@Mobin_Ardestani
📍حسن زرنقی:
@h_zarnaghi
📍حجتالاسلام محمدحسین انصارینژاد
https://eitaa.com/joinchat/2117599237C01145ee29a
تقدیم به #حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
تو آن رازی که تا روز جزا افشا نخواهد شد
شب قدری تو! هرگز مثل تو پیدا نخواهد شد
نه آسیه، نه حوا و نه مریم، تا قیامت هم
کسی همرتبهٔ صدیقهٔ کبرا نخواهد شد
تو را کوثر لقب داده خدا؛ خیر کثیری تو
به غیر از تو کسی تأویل اعطینا نخواهد شد
فقیران و یتیمان و اسیران یکصدا گفتند:
رقیب دست بخشایشگرت دریا نخواهد شد
نه خورشید و نه مهتاب و نه فانوس و نه آیینه
زمین روشن بدون زهرهٔ زهرا نخواهد شد
تو خورشیدی دم صبح و ستاره موقع مغرب
تو که باشی جهان مقهور ظلمتها نخواهد شد
«بحق فاطمه» گفتیم بعد از ذکر «یا فاطر»
که «یا فاطر» بدون «فاطمه» معنا نخواهد شد
خداوند آفرید او را برای تو که میدانست
کسی غیر از علی با فاطمه همتا نخواهد شد
علی گفتم که نام دیگر زهرای مرضیهست
علی که شعر من بی نام او زیبا نخواهد شد
علی که خالقش بوده ثناگویش، یقینا پس
مدیح گوشهچشمش هم به شعرم جا نخواهد شد
علی که نام او رمز ورود در سماوات است
بدون نام او درهای جنت وا نخواهد شد
دم من حیدر است و بازدم زهراست دم به دم
بدون عشقشان امروزِ من فردا نخواهد شد
به وقت کارزار مرگ تنها دلخوشیم این است
که هرکس عاشق این دو شود تنها نخواهد شد
زمانی که همه لالَند در محشر، زبان ما
به جز با ذکر زهرا و علی گویا نخواهد شد
علی از روز اول شد ابوالشیعه، پس اینگونه
کسی جز فاطمه مادر برای ما نخواهد شد
#سید_علیرضا_شفیعی
@Aftabgardan_ha
برای #مادر❤
مریم؟ شقایق؟ یاس؟ نیلوفر؟
زیباتر از اینهاست، زیباتر
خوشبوترین: در دامنش ریحان
جاریترین: یک چشمه از کوثر
گاهی بخوانش سیب، سیبی سرخ
گاهی گلاب تازۀ قمصر
از چشمهایش شعر میبارد
روی خطوط خالی دفتر
در هفت سال تشنگی، باران
در هفت دور تشنگی، هاجر
در خندههایش شور رستاخیز
در گریههایش یادی از محشر
عشق است اسم اعظمش امّا
در خانه، نام کوچکش، مادر
#فاطمه_عارفنژاد
@Aftabgardan_ha
برای #مادر❤
در سر شُکوهِ صبح، پر از شاعرانگی
پیچیده مِهر را به دل کیکِ خانگی
در هم تنیده بوی هِل و نور و زعفران
عطر گلاب میوزد از سمتِ استکان
در استکان چای، نشانده بهار را
از دل گرفته خنده قندش، غبار را
او کیست؟ او که سر به قدم در لطافت است
از تار و پود روشن نور و نجابت است
بر لب بهار دارد و بر دستها حریر
در چشمها ستاره هفتآسمان کویر
او پرنیانِ روشن باران و نور و مهر
نامش دوباره آمده روی زبان شعر
او شاعر است؟ نه! که خودش شعر روشن است
تهمینهای که گرمی قلب تهمتن است
افسانه نیست، گوهر پاکی که بین ماست
آری زن است؛ مظهر زیبایی خداست
عطر خداست، رایحهای از تبار گل
ریحانه است، آینه بیغبارِ گل
خالی مباد گوش جهان از ترانهاش
هم لحن دلبرانه و هم مادرانهاش
#معصومه_مهبودی
@Aftabgardan_ha
برای #مادر❤️
قربان دعای چارهسازت مادر
دستان گرهگشای نازت مادر
گلهای بهشت اقتباسی بوده
از چادر گلدار نمازت مادر
#امیرحسین_پورعزیز
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_جانفدا
قسم به اشک و به راز و نیاز هر شب تو
به جز دعای شهادت نبود بر لب تو
تویی که داغ عزیزت هنوز هم تازهست
و مانده در سر مردم هنوز هم تب تو
چه خوب گفت بزرگ و مراد ما یک روز
که بود عزت مردم، اساس مذهب تو
«همان عزیز، همان دخترم که روسریاش ...»
چه شادمان شد از این گفتهات مخاطب تو
در این قبیله صدایت هنوز هم باقیست
به لطف اهل و عیال و حضور زینب تو
و آه از آن شب جمعه، شب غریبی ما
شبی که سعد و درخشنده بود کوکب تو
چه مانده بود به جز خاتم تو از جسمت
چه مانده بود به جز خون میان مرکب تو
چه خوب شد شهدایی که همرهت بودند
ندیدهاند چو ما جسم نامرتب تو ...
بس است روضه که تو معنی مقاومتی
و نسل من، همه شاگردهای مکتب تو
#سیده_فرشته_حسینی
@Aftabgardan_ha
دیروز در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
خویشی که سر به دامن تقدیر میگذاشت
کاری جز اعتراف به درماندگی نداشت
از راه مرگ با هدفی پوچ میگذشت
عمری که در تصوّر یک کوچ میگذشت
این شعر نیست، قسمتی از درد مردم است
تاریخ قرنها غم و غربت در آن گم است
دنیا به رغم محکمهها، قیل و قالها
در بند گرگ بود به حکم شغالها
این حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگریست
طرح شروع فتنه و بلوای دیگریست
شیطانیان که فاتح این ماجرا شدند
وقت سقوط دهکدهها کدخدا شدند
از خیرشان رسیده فقط شر به دهکده
این قصّه آب میخورد از غرب دهکده
آری، جهان به شوق تکامل فریب خورد
آدم دوباره خیرهسری کرد و سیب خورد
تقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ
تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغ
آزادی و حقوق برابر بهانه بود
تا که شود برادرمان بردۀ دروغ
افسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود
افسانه بود غربت گستردۀ دروغ
توحید را به مسلخ تثلیث میکشند
نفرین به این تجلّی بیپردۀ دروغ
هرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد
خورشید سر رسید و فُسون را تباه کرد
آغاز شد حماسۀ آتش عتابها
وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا -
- در روزگار سلطۀ صحرای دورهگرد
مردی به نام نامیِ دریا قیام کرد
گلزار جان گرفت به دست بهاریاش
ایمان بیاوریم به لبخند جاریاش
از بند تن رهاست طنین دعای او
آزادگیست شِمّهای از ربّنای او
اندیشهاش تجسّم احکام دین ماست
اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماست
با این وجود، در دل او غم گذاشتند
آن بیوجودها که سرِ فتنه داشتند
میخواستند بر سر ما سروری کنند
دینِ نو آورند که پیغمبری کنند
امّا...نه! مرد باج به گردنکشان نداد
در اوج غم حقارتی از خود نشان نداد
تا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد
روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شد
میخواستند باز بگیرند ماه را
برپا کنند گسترههایی سیاه را
امّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز
بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، باز
چندی گذشت... حادثه رخ داد و بعد از آن
آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن -
- با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید
از خود گذشت مرد و به درک خدا رسید
او رفته و حکایت او مانده تا هنوز
فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز
امروز هم فدایی راه ولایتیم
دستی پر از قنوت، پر از استجابتیم
باید که در ادامۀ راهش خطر کنیم
نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیم
ما عهد کردهایم که با عدل انقلاب
در محکمه مقابله با زور و زر کنیم
ما عهد کردهایم که در عصر احتمال
فکری به حال «گرچه و امّا - اگر» کنیم...
مردان مرد، دست به دشمن نمیدهند
آزادهها به بند کسی تن نمیدهند
فرقی نمیکند پس از این «ما»، «تو» یا «منم»!
چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟
شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف
پروردۀ حماسه و بیزار از غلاف
بعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است
آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل است
با اینکه در مُحاق زمان است، میرسد
روزی که خاستگاه جهان است، میرسد
آن روز ناگزیر که فرداست بیگمان
در انحصار چشم کسی نیست آسمان
روز نزول نور به جان جوانهها
روز سقوط سلطۀ تاریکخانهها
روزی که عدل حاصل خواب و خیال نیست
این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست!
روزی که ماه، مژدۀ چشمانتظارهاست
خورشید، چشم روشنیِ بیقرارهاست
روزی که مردِ منتظرِ سالها سکوت
فریاد استجابت شبزندهدارهاست
عشقش، دلیل رفتن سرها به روی دار
آن مردِ مرد، منتقمِ سربِه دارهاست
آغاز عدلگستریِ حاکمیّتش
پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست
#حسن_خسرویوقار
@Aftabgardan_ha
این سبز سرخ کیست؟
این سبز سرخ چیست که می کارید؟
این زن که بود
که بانگ «خوانگریو» (۱) محلی را
از یاد برده است
با گردنی بلندتر از حادثه
بالاتر از تمام زنان ایستاده بود
و با دلی وسیعتر از حوصله
در ازدحام و همهمه کِل می زد؟
این مادر که بود که میخندید؟
وقتی که لحظه، لحظهٔ رفتن بود
آن سبز، با سخاوت خورشید
بخشید هرچه داشت
جز آن لباس سبز
و نقش آن کلام الهی را
رهتوشهٔ شهید همین بس؛
یک جامه، یک کلام
تصویری از امام
او را چنان که خواست
با آن لباس سبز بکارید
تا چون همیشه سبز بماند
تا چون همیشه سبز بخواند.
او را
وقتی که کاشتند
هم سبز بود هم سرخ
آنگاه
آن یار بیقرار
آرام در حضور خدا آسود
هر چند سرخ سرخ به خاک افتاد
اما
این ابتدای سبزی او بود
#قیصر_امینپور
۱. خوانگریو: مرکب از دو کلمه «خواندن» و «گریستن»، ابیات محلیای است که معمولا زنان در سوگواری میخوانند و میگریند.
@Aftabgardan_ha