#سوال_مخاطبان
#احکام_بانوان
اگر بر من دو غسل واجب باشد (غسل حیض و جنابت) آیا می توانم در یک غسل بگویم نیت می کنم غسل حیض و جنابت انجام دهم و با دو نیت یک غسل انجام دهم؟
✅جواب:
📚 آیت الله بهجت
اشکال ندارد بلکه اگر یکی از آنها را هم انجام دهید و دیگری را اصلاً نیت نکنید هم کافی است.
@AhkamStekhare
#سؤال_مخاطبان
#احکام_بانوان
🌸اگه زن حایض یا جنب ایات سوره های سجده دار را بشنود حکمش چیه؟
🌺پاسخ:
همه مراجع : آنچه كه بر حائض و جنب حرام است، تنها خواندن سوره هاى سجده دار است؛ ولى گوش دادن به آن اشكال ندارد و اگر به آيه سجده دار گوش دهد، بايد سجده آن را به جا آورد.
@AhkamStekhare
هدایت شده از پاسخ به احکام و معارف
✅این هم بگذرد
✍ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎی ﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ می گریست. ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﮔﻔﺖ: ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ. ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ می فروختم، ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ : ﺍﯾﻦ ﻫﻢ می گذرد.
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی،
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی،
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند،
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی.
@AhkamStekhare
#داستان_روز
❌❌با شاه نجف معامله کرد و علامه شد❌❌
در کتاب « ديدار با علي ( عليه السلام ) » به نقل از علامه محمد تقی جعفری (ره) آمده است: « ما در مدرسۀ صدر نجف اقامت داشتیم.شبی مصادف شده بود با ولادت حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها). ما بعد از شب نشستیم،شربت هم درست شد . مدیر مدرسه مان هم که آنجا بود،به یک طلبۀ اصفهانی گفت: آقا شب نمی گذره،حرفی داری بگو،ایشان یک تکه کاغذ روزنامه درآورد. عکس یک دختر بود که زیرش نوشته بود « اجمل بنات عصرها / زیباترین دختر روزگار » . گفت:آقایان، اگر شما را مخیر کنند بین این که با این دختر به طور مشروع و قانونی ازدواج کنید،از همان اولین لحظۀ ملاقات عقد جاری شود و حتی یک لحظه هم خلاف شرع نباشد و هزار سال هم زندگی کنید، با کمال خوشرویی و بدون غصه،یا اینکه جمال علی ( علیه السلام ) را مستحباً زیارت و ملاقات کنید . کدام را انتخاب می کنید؟ آقایان واقعیت را بگویید. جا نماز آب نَکَشید، عجله نکنید، درست جواب دهید. سوال خیلی حساب شده بود. دختر حلال بود و زیارت علی ( علیه السلام ) هم مستحبی. اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجۀ اصفهانی گفت: ما یک چیزی بگوئیم، نری به مادرت بگوئی ها؟ معلوم شد نظر آقا چیست؟ شاگرد اول ما نمره اش را گرفت! همه زدند زیر خنده. کاغذ را به دومی دادند. نگاهی به عکس کرد و گفت:آقا شیخ علی،اختیار داری، وقتی آقا ( مدیر مدرسه ) این طور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم. آقا فرمودند دیگه! خوب در هر تکه خنده راه می افتاد. نفر سوم گفت: آقا شیخ این روایت از امام علی ( علیه السلام ) معروف است که فرموده اند:"یا حارث حمدانی،من یمت یرنی،ای حارث حمدانی هر کسی بمیرد مرا ملاقات می کند"پس ما انشاءالله در موقعش جمال علی ( علیه السلام ) را ملاقات می کنیم! باز هم همه زدند زیر خنده،خوب ذوق بودند. واقعاً سؤال مشکلی بود. یکی از آقایان گفت: آقا شیخ، گفتی زیارت آقا مستحبی است؟ گفتی آن هم شرعیِ صد در صد؟ طلبۀ اصفهانی گفت:بلی. گفت: والله چه عرض کنم ( باز هم خندۀ حضار) . نفر پنجم من بودم. این کاغذ را دادند دست من،دیدم که نمی توانم نگاه کنم. کاغذ را رد کردم به نفر بعدی،گفتم: من یک لحظه دیدار با علی ( علیه السلام ) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم. یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد،تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم. شبیه به خواب و بیهوشی. بلند شدم و وارد حجره ام شدم با حالتي غیر عادی. ناگهان به حالتی دست یافتم. یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است و یک آقایی نشسته در صدر مجلس. تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی دربارۀ امام علی ( علیه السلام ) نوشته اند در این مرد موجود است. یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود. پرسیدم این آقا کیست؟ گفت:این آقا خود علی ( علیه السلام ) است، من سیر او را نگاه کردم.آمدم بیرون،رفتم همان جلسه،کاغذ رسیده بود به دست نفر نهم یا دهم،رنگم پریده بود. یکی از طلبه ها خطاب به من گفت: آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟! نمی خواستم ماجرا را بگویم،اگر مي گفتم عیششون بهم می خورد،اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم. خیلی منقلب شدند. خدا رحمت کند مدیر مدرسه را خطاب به آن طلبۀ اصفهانی گفت: آقا،دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی. این از خاطرات بزرگ زندگیِ من است و هر چه دارم در اثر آن امتحان الهی بود که در نجف اشرف برایم اتفاق افتاد . »
علامۀ جعفری فرموده بودند:در اثر عنایت حضرت علی( علیه السلام )،پس از آن به هر کتابی که در بارۀ موضوعی خاص مانند فیزیک، شیمی، تاریخ و... مراجعه می کنم در کمال حیرت می بینم آن موضوع را بلد هستم و انگار قبلاً آن را خوانده و دانسته ام . »
@AhkamStekhare
#احکام_بانوان
سوال: آیا پوشیدن کفش صدادار برای بانوان جایز است؟
امام خمینی (رحمة الله علیه)
در صورتی كه مفسدهای بر آن مترتب شود، اجتناب لازم است.
آیت الله بهجت (رحمة الله علیه)
اگر جلب توجه كند، اشكال دارد.
آیت الله خامنه_ای (دام ظله العالی)
تا زمانی که باعث جلب توجّه و ترتّب مفسده نشده است فینفسه اشکال ندارد.
آیت الله سیستانی (دام ظله العالی)
اگر به انگيزهی توجه مردان و يا فتنهانگيزي باشد جايز نيست.
به خودی خود اگر مفسدهای بر آن مترتب نشود حرام نیست.
آیت الله شبیری (دام ظله العالی)
اگر نوعاً موجب جلب توجه و تحریک شهوت نامحرم نشود و مفسده دیگری نداشته باشد جایز است.
آیت الله مکارم شیرازی (دام ظله العالی)
چنانچه مفسدهای در پینداشته باشد جایز است.
آیت الله وحید خراسانی (دام ظله العالی)
اگر موجب تهییج مردان شود یا خوف به حرام افتادن آنها باشد جایز نیست.
@AhkamStekhare
#حدیث_روز
امام علی امیرالمؤمنین(عليه السلام):
دوازده آیه از تورات انتخاب کردم و به عربی ترجمه نمودم و دوست دارم هر روز سه مرتبه به آنها بنگرم:
1.ای پسر آدم تا سلطنت من پایدار است از سلطانی بیم نکن و سلطنت من ابدی است.
2.فرزند آدم تا خزانه های من پر است به دیگری امیدوار نباش و خزائن من همیشه پر است.
3.پسر آدم تا مرا می یابی با دیگری طرح الفت و دوستی مینداز که هروقت مرا بخواهی به تو نزدیک و مهربانم.
.4.ای آدمی زاد من تو را دوست دارم تو هم مرا دوست بدار.
.5.ای فرزند آدم تا از پل صراط به سلامت عبور نکردی ایمن نباش.
.6.ای پسر آدم من همه چیز را برای تو آفریدم و تورا برای خودم تو چگونه از من می گریزی.
7.تو را از نطفه آنگاه از مضغه آفریدم و در خلقت تو در نماندم از رساندن یک گرده نان روزی تو در نمی مانم.
8.به خاطر خود بر من غضب میکنی و به خاطر نافرمانی من بر نفست غضب نمیکنی.
.9.تکلیف های من به عهده توست و رزق تو بر عهده من اگر تو در انجام تکالیف و دستوراتم سرپیچی کنی من از بنده پروری خودداری نمیکنم.
10.پسر آدم هرکس تو را به خاطر چیزی میخواهد و من تو را به خاطر خودت میخواهم از من فرار نکن.
.11.روزی فردایت را از من امروز طلب نکن چنانکه من هم عمل و عبادت فردا را امروز از تو نخواستم.
.12.اگر به قسمت خود در روزی که برای تو مقدر کرده ام راضی باشی قلب و بدنت را آلوده نمیکنم و در نزد من ستوده باشی و اگر به آن ناراضی باشی دنیا را بر سرت مسلط میکنم تا چون آهوی بیابان مرام به دنبال پیدا کردن روزی باشی و جز به همان مقدار مقدر شده نمی رسی و دچار نکوهش من هم میشوی.
📚 نصایح، صفحه 272.
@AhkamStekhare
#تلنگر_روز
روزی مولانا، شمس تبریزی را به خانهاش دعوت کرد.
شمس به خانهی جلالالدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید: آیا برای من شراب فراهم نمودهای؟
مولانا حیرتزده پرسید: مگر تو شرابخوار هستی؟!
شمس پاسخ داد: بلی!
مولانا: ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!
ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.
ـ در این موقع شب، شراب از کجا گیر بیاورم؟!
ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.
– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.
– پس خودت برو و شراب خریداری کن.
- در این شهر همه مرا میشناسند، چگونه به محلهی نصارینشین بروم و شراب بخرم؟!
اگر به من ارادت داری باید وسیلهی راحتی مرا هم فراهم کنی چون من شبها بدون شراب نه میتوانم غذا بخورم، نه صحبت کنم و نه بخوابم.
مولوی به دلیل ارادتی که به شمس دارد خرقهای به دوش میاندازد، شیشهای بزرگ زیر آن پنهان میکند و به سمت محلهی نصارینشین راه میافتد.
تا قبل از ورود او به محلهی مذکور کسی نسبت به مولوی کنجکاوی نمیکرد اما همین که وارد آنجا شد مردم حیرت کردند و به تعقیب وی پرداختند.
آنها دیدند که مولوی داخل میکدهای شد و شیشهای شراب خریداری کرد و پس از پنهان نمودن آن، از میکده خارج شد.
هنوز از محلهی مسیحیان خارج نشده بود که گروهی از مسلمانانِ ساکنِ آنجا، در قفایش به راه افتادند و لحظه به لحظه بر تعدادشان افزوده شد تا این که مولوی به جلوی مسجدی که خود امام جماعت آن بود و مردم همهروزه در آن به او اقتدا میکردند رسید.
در این حال یکی از رقیبان مولوی که در جمعیت حضور داشت فریاد زد: ای مردم! شیخ جلاالدین که هر روز هنگام نماز به او اقتدا میکنید به محلهی نصارینشین رفته و شراب خریداری نموده است.
آن مرد این را گفت و خرقه را از دوش مولوی کشید. چشم مردم به شیشه افتاد!
مرد ادامه داد: این منافق که ادعای زُهد میکند و به او اقتدا میکنید، اکنون شراب خریداری نموده و با خود به خانه میبرد!
سپس بر صورت جلاالدین رومی آب دهان انداخت و طوری بر سرش کوفت که دستار از سرش باز شد و بر گردنش افتاد.
زمانی که مردم این صحنه را دیدند و بهویژه زمانی که مولوی را در حال انفعال و سکوت مشاهده نمودند یقین پیدا کردند که مولوی یک عمر آنها را با لباس زهد و تقوای دروغین فریب داده و درنتیجه خود را آماده کردند که به او حمله کنند و چه بسا به قتلش رسانند.
در این هنگام شمس از راه رسید و فریاد زد: ای مردم بیحیا! شرم نمیکنید که به مردی متدین و فقیه تهمت شرابخواری میزنید؟ این شیشه که میبینید حاوی سرکه است زیرا که هر روز با غذای خود تناول میکند.
رقیب مولوی فریاد زد: این سرکه نیست بلکه شراب است.
شمس در شیشه را باز کرد و در کف دست همهی مردم ازجمله آن رقیب، قدری از محتویات شیشه ریخت و بر همگان ثابت شد که درون شیشه چیزی جز سرکه نیست.
رقیب مولوی بر سر خود کوبید و خود را به پای مولوی انداخت، دیگران هم دستهای او را بوسیدند و متفرق شدند.
آنگاه مولوی از شمس پرسید: برای چه امشب مرا دچار این فاجعه نمودی و مرا مجبور کردی تا به آبرو و حیثیتم چوب حراج بزنم؟
شمس گفت: برای این که بدانی آنچه که به آن مینازی جز یک سراب نیست. تو فکر میکردی که احترامِ یک مشت عوام برای تو سرمایهایست ابدی، در حالی که خود دیدی، با تصور یک شیشه شراب همهی آن از بین رفت و آب دهان به صورتت انداختند و بر فرقت کوبیدند و چه بسا تو را به قتل میرساندند.
این سرمایهی تو همین بود که امشب دیدی و در یک لحظه بر باد رفت. پس به چیزی متکی باش که با مرور زمان و تغییر اوضاع از بین نرود.
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از مرگ چه ماند باقی
عشق است و محبت است و باقی همه هیچ.
@AhkamStekhare
#سؤال_مخاطبان
#احکام_طهارت
🌸 قالی چند جای فرش نجس شده (بچه روش خیس کرده) و بعد از مدتی خشک شده یا بعضی جاهاشو آب کشیدیم و خشک شده؛ ولی نمیدونیم کجاهاش ناپاکه؟ من اومدم از پاک کنندگی آفتاب استفاده کردم؛ همه جاشو شامپو فرش کشیدم که همه جاش یکنواخت خیس بشه، بعد انداختم توی آفتاب تاخشک بشه .الان پاک حساب میشه؟
🍀پاسخ: آفتاب فقط اشیای غیر منقول مثل ساختمان، درخت، زمین و ... را پاک میکنه البته اگه عین نجاست از بین رفته باشه. در مسأله شما فرش فقط با آب پاک میشه.
@AhkamStekhare
#حکمت_روز
از علامه طباطبائي(ره) پرسيدند:
راه رسيدن به امام زمان(عج) چيست؟
ايشان پاسخ دادند:
امام زمان خود فرموده است:
شما خوب باشيد ما خودمان شما را پيدا مي كنيم...
💕💕💕
@AhkamStekhare
#داستان_کف_خیابون2
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت چهارم»
نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.
رفتیم اداره ... وقتی وارد شدم، با بچه ها ایستادیم خچ و پچ کردن و سلام و چاخ سلامتی! انگار سالها بود که ندیده بودمشون ... گفتن: «تعطیلات خوش گذشت؟»
گفتم: «مرحمت عالی متعالی! دو روز بیشتر خونه بودم؟»
وارد اطاقم شدم ... عمار را اونجا دیدم ... قبلا همدیگه را دیده بودیم ... نشستیم و یه چند تا نامه بود بررسی کردیم ... پاراف و جواب دادم ...
تا ساعت 8 ... که قرار بود بریم جلسه...
تو راه که میرفتیم جلسه، با هم حرف میزدیم ... گفتم: «داستان چیه؟ چرا حالا اینقدر عجله؟ نمیشد صبر کنین تا خودم بیام؟»
گفت: «نه عزیز من ... اگه میشد، مریض نیستم که بخوام آه و ناله زن و بچت بندازم پشت سر خودم ... اگه از منه، که بفرمایید قربان! بفرمایید منزل ... در کانون گرم خانواده!»
رفتیم بالا ...
سه نفر بودیم ... من و عمار و رییس!
رییس شروع کرد و با همون لحن آروم و خودمونیش گفت: «خوش اومدی! الحمدلله که سالم برگشتی و بازم میبینمت! خدا خیلی بهت توفیق داده ... شک ندارم خدا دوستت داره که اینجوری هوات داره و روز به روز بر توفیقاتت افزوده! الحمدلله ...»
بعدش ادامه داد: «در جریان احوال و اوضاع این روزا هستی؟ رصد داشتی؟ فضای مجازی و این چیزا ...»
گفتم: «دقیق نه! چون اونطرف خیلی درگیر بودم ... وسایل بدن میتار را هم که میخواستم تحویل آزمایشگاه بدم، یکی دو روز کارای اداریش و اینا طول کشید ... اما خیلی بی خبر بی خبر هم نیستم!»
گفت: «رصد داشتی؟»
گفتم: «یه کم آره ... این دو سه شب قبل ... و همین صبح که داشتم میومدم اداره، یه نیم ساعت توراه فرصت بود ... یه چک کردم ... موضوع حدودا سی چهل تا کانال اون طرفی خیلی مشکوک بود ! بیشتر به شلیک میخورد!!»
✅ کانال دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
(👈مرحله شلیک: مرحله ای که شبهه یا اتهام و یا مطلب خلاف واقع توسط حریف مطرح شده اما با دو شرط: اول اینکه خیلی نامحسوس و زیرکانه و بدون ذکر موضوع اصلی است و ذهن مخاطب را درگیر یک موضوع فرعی اما مرتبط با موضوع اصلی میکند. دوم اینکه آغاز و یا ادامه یک جریان است و هنوز تا مراحل پایانی و اصل هدف را زدن، فاصله دارد.)
گفت: «آفرین ... چیزی دستگیرت نشد؟ که دقیقا میخوان کجا را بزنن؟»
گفتم: «خیلی پوشش داشت ... عرض کردم که ... شلیک بود... اما فکر کنم بیشتر هدفشون ایجاد موج باشه...»
گفت: «درسته ... اما به زبون خودمون حرف بزن ... میخوام بدونم تو همین نیم ساعت چی دستگیرت شده؟»
گفتم: «شلیک شده ... توپ خونشون هم حسابی درگیر و داغه ... اما کی میخوان خلاص بزنن نمیدونم ... ولی خیلی گراهاشون نزدیکه ... اینقدر نزدیک که دیگه مستقیم، افراد را هم بردن زیر آتیش توپ خونشون و مستقیم دارن مرحله مقصر سازی را اجرا میکنند... خب وقتی اینقدر گرا را نزدیک میدن، بنظرم خیلی نمونده ... شاید چیزی حدود یه هفته ... شاید هم کمتر ...»
👈 (مرحله خلاص: مستقیم و بدون حاشیه، با تکیه بر ذهنیتی که قبلا با طرح موضوعات فرعی برای مخاطب ساخته اند، به اصل و ریشه ای که قرار است بزنند حمله کرده و تلاش برای نابودی و انهدام آن موضوع در ذهن مخاطب میکنند.)
👈 (مقصر سازی: مرحله پنجم از مراحل هفت گانه تروریست پروری است. در این مرحله، با تکیه بر چهار مرحله گذشته، سیبل و هدف اصلی را به مخاطب معرفی کرده و همه تقصیر و گناهان را کردن او می اندازند. مخاطب هم باور کرده و میپذیرد که باید برای بهبود اوضاع، مقصر را حذف و یا به دورترین حاشیه موجود راند.)
ادامه دارد...
@AhkamStekhare